|
||
|
||
پرتو نادری
سبزه خاموش شد. ميخواستم خموشيش را بشکنم. گفتم: "از برای خدا گپ بزن! از برای خدا سوالای مره جواب بته." سبزه ابروهايش را کمی بالا برد و گفت: "سليمان! تو چرا وخت ته سر سوالايی ضايع ميكنی ... صبورالله سياه سنگ
«هنوز لاله برويد» و چند دوبيتی
پناهء سوخته گان سايه سارِ گيسو است هنوز خلوتِ آرام و رام چشم ترا خيال ِ پلنگان و رم ِ آهو است هنوز موی بلندت به دستگيری ِ عشاق کمندِ تهمتن از بام ِ قصر و بارو است م. س. شبآهنگ
درجه حرارت اطافم در سرد ترین روز های زمستان کانادا بلند تر از حرارت سر زمین عشاق بود. .... ماريا دارو
محمود جعفری
من حافظه ام ضعیف است قصیدهء بلند را نمی توانم از بر کنم هیهات با باد رفت همه حرف های پر از بنفشه و نسترنت سيد فريدون ابراهيمی
وقتیکه فا کلته را تمام کدیم بالای دیپلومهای ما تاپه سفید چاپی زدند تا گذشت زمان، آفتاب، گرد و خاک آنرا خراب نه کند، ما هم بسیار ... محمود نظری
گـوشى نهيد بــــه خاكم و چشمانى تر كنيد اي خاكيان چـــو خـاك وطن خاك تــن بود بـر خـاك مــن نشســته و كامى شـكر كنيد دانــد خــدا چــو كعبه بـود خاك جســم من زيــن راز جـــز بشـر همـه عالم خبر كنيد سيد حسيب مصلح
دل پر صــفا و پر مهر جمال آدمیــــت ولقـــــد کــــــرم بدانی تو نهان آدمیـــت تــن آدمـی شریف است به جان آدمیـت نه همین لباس زیباسـت نشـــان آدمیـت
مير محمد يوسف ظرهت
نذير احمد ظفر
ز کاشانه گلو پرواز نمود بربام شکسته گوش نشت و این فسانه ساز نمود چرا ساغر شب ، در مینا جانت اینقدر گیراست ؟ جمال الدين اميری
سبزهٌ بالا بلند در چمن سروی شمشاد من است آنچه زینت میدهد خاطر افسروده ام را مدام قامت گیرا و رسا آن شوخ شمشاد من است ناز گویم نازنین از حسن زیبایت حیرانم که چه عشق آن غزال مست در دلناشاد من است صديق دانش
بر٬ آشوبیدی - بانو - چندانکه برگ٬ برگ به هوا رفت .! گذرگاه های بی تویی تنگ است همچو کوچه های سرنوشت داود درياباری
|