|
||
|
||
من در ميان همان چاه و همان سرای تنگ و کوچک چيز های زيادی آموخته و ياد گرفتم... اکرم عثمان
چونان جانوری که نتواند سخن گفتن
مانند بيهودگی رهايم کن در ميان سبزه زار و بگو: "بمير، ای روباه بمير"! تا بدانم که در اندرونم چيست برگردان: صبورالله سياه سنگ
"فاصله" و چند سرودهء ديگر
چه سربلند از وعده گان نور و آيينه می آيي و صدای گامهايت در اقصای کهکشانی ميپيچد که هزار سال نوری از من فاصله دارد پرتو نادری
به باد های یله جان ســـــپرده است امشب به تیغ و تیر و تبر می زند گلــــــــستان را مگر که دیوِ تهاجم چه خورده است امشب و ابر دستِ ســــــــیاهش میان غرش رعد گلوی روشن مه را فـــــشرده است امشب عزيزالله ايما
بده ياري كه زاريم كنون بي يار ماييم مثال رمهء گوسفند چنان خسته چنان در بند كنون حيران و سرگردان زهره سحر
تويی چنين تويی چنان رخشنده مثل نوری تو زيبا مثال حوری تو خُم شراب در کرسی ات عصارهء انگوری تو ناتور رحمانی
عزيز عليزاده
و، روشنایی فرومرد، شب، دوباره سرم کرد بجرم اینکه تو؛ دیشب به خواب چلچه دیدی خزان به چنره ام بست؛ تگرگ دربدرم کرد! همو که چهره ی سبزم همیشه در نظزش بود پس از تطاول پاییز خیال رهگذرم کرد! داوود درياباری
وزش باد پيکر درختان بيد را نوازش ميداد در قطار درختان و خروش امواج دريا محو زيبايي طبيعت شده بودم صالحه رشيدی
|
محمد موسی شفيق
در ميان گورستانی از گل ولای كه بوی مرگ، تمام لاشخواران را از دوردستها... مترجم: حميرا مولانازاده
دم دم در شهر طبل میکوبد گلوله بیم سميع حامد
برگردان: صبورالله سياه سنگ
مـــرا به روضهء رضوان خـــود بیا و ببر زبان مـــــــرغ دل بی نوا چـــــو میدانی! مــــرا به ملک سلیــــمان خـــــود بیا و ببر دلــــــم ز ظلمت و بی مهری فلک بشکست مـــــرا به مهر درخشــــان خـــود بیا و ببر سميع رفيع
محمود نظری
در امتداد راه چه بی پا شدی غزل خندیدن نوین تو زیباست، باز شو نه که دوباره باز معما شدی غزل! دست دعا گرفته دگر باره اهل دل بنما که بانگ سبز خدایا شدی غزل معروف کبيری
روز پايان جهان
افران بدخشانی
سيد بصير مجاب
| |
استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد
This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or
higher
|