© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

ديگر بخش ها

 

اول

دوم

سوم

چهارم

پنجم

ششم

هفتم

هشتم

نهم

دهم

يازدهم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

نهضت مشروطه خواهی مطلع و مبنای
دوران جديد در تاريخ افغانستان

 

 

 

 

بررسی اجمالی کرده ها و نکرده های حکومت مشروطه خواهان دوم

 

 

 

 

 با توجه به آنچه در بحث های گذشته بیان داشتیم  از شواهد و قراین تاریخی بر می آید که دولتی را که نهضت اصلاح طلب و آرمانگرای مشروطه خواهان دوم تشکیل کردندفاقد یک برنامه منسجم در سیاست داخلی و خارجی بود و چنانکه باید، کار نامه هایش اغلب دستخوش عدم انسجام و نظم لازم بوده، گاهی به افراط توجه داشت و گاهی به تفریط و چنان رفتاری ناشی از ترکیب نامتجانس طیف های اعتقادی و سیاسی مختلفی بود که در هیات وزرا و دیگر ارکان قدرت راه یافته بودند.

از سویی مشی مدارا و مساهله در برابر مردم که از الزامات مشروطه خواهی بود شاه و سایر مهره های عمدۀ قدرت را وامیداشت که نرمش و ملایمت را در امور جاری بکار ببندند. چنان منشی اکثرآ عناصر ماجرا جو و مخالف نظام مشروطه را ترغیب میکرد که از فضای بالنسبه باز حاکم در تخریب و بد نام کردن شخص شاه و اراکین مهم دولت سوء استفاده نمایند و با شاخ و پنجه دادن به کاستی های کوچک ، اوضاع را بحرانی و در حال انفجار نشان بدهند و اگر مقامات مسوول تبع طرز ادارۀ رایج و متداول که از دیر گاه در مملکت رایج بود در پی کنترول افسار گسیختگی و بی نظمی می برامدند از چنان شدت عملی کار میگرفتند که سر مویی از استبداد برهنه و استخوانسوز دوران امیر عبدالرحمن خان فرق نمیکرد. بطور مثال به دنبال کشته شدن امیر حبیب الله خان در « گله گوش لغمان» شاه به جای مبادرت به تحقیق و پرس و جوی کامل به سرعت و به اقتضای پس منظر قضیه که به احتمال قریب به یقین خود نیز دخیل ماجرا وحتی طراح آن بود مساله را یکسره می کند و به جای گنهکار یا گنهکاران، بیگناهی را به دیوان قضا می سپارد.

میر غلام محمد غبار مورخ معروف کتاب « افغانستان در مسیر تاریخ» در این باره چنین می نویسد: شب پنجشنته بود و 18 جمادی الاول 1327( مطابق شب 21 فبروری 1919) در ساعت 3 بعد از نصف شب مردی مسلح در حالیکه شاه آرام و بیصدا خفته بود دهن تفنگچه خود را در نهایت خونسردی دربن گوش چپ امیر گذاشته آتش کرد و به سرعت از راهیکه آمده بود بدر رفت...همینکه ضارب از خیمه خارج شد فورآ از طرف شاه علی رضا خان کندک مشر گرفتار گردید ولی دفعتآ افسر عالیرتبه تری پیدا شد و بر رخ عسکر محافظ سیلی سختی کشیده، ضارب را رها کردو به کندک مشر گفت: آرام باشید اعلیحضرت خوابند» (  میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، چاپ اول مطبعه دولتی کابل میزان1346، موسسۀ «چاپ کتب »چاپ دوم( پیام مهاجر) ایران-قم-اسد 1359 ش،  741)

و شادروان میر محمد صدیق فرهنگ در این باب آورده است: اما به موجب اسناد حکومتی هند یک نفر افغان که پس از واقعه از کابل نزد سردار محمد اکبر خان پسر امیر به« رنگون» رفته بود چنین حکایه میکرد که پس از بلند شدن صدای تفنگچه، افسر وظیفه دار شخصی را که پایش به طناب خیمه بند آمده برو خورده بود گرفتار ساخت، اما در این وقت جنرال محمد نادر خان فرارسید بروی افسر مذکور سیلی زد و گفت« امیر صاحب خواب است باید او را آرام گذاشت.» شخص گرفتار شده از فرصت استفاده نمود فرار کرد. افسر مذکور چنانچه بعدآ معلوم شد شاه علیرضا خان کرنیل، پسر سید شاه خان نایب سالار از بیات های غزنی بود که بشرحی که خواهد آمد بدون اثبات جرم اعدام گردید.(افغانستان در پنج قرن اخير، میر محمد صدیق فرهنگ، همان کتاب ص 335)

در این احوال شهزاده امان الله خان عین الدوله که به نیابت از پدر عهده دار امور در کابل بود اعلام سلطنت کرد در حالیکه کاکایش سردار نصرالله خان نایب السلطنه که در آن مسافرت مخاطره آمیز در رکاب امیر در جلال آباد بود خود را پادشاه خواند اما با اقبال چندانی مقابل نشد.

شادروان فرهنگ در این باب آورده است. غند نظامی موجود در جلال آباد بنام غند دارالسلطنه به رهبری یک نفر از صاحبمنصبان جزء بنام غلام رسول از مردم هرات به طرفداری امان الله خان قیام نموده امام جمعه را وادار ساخت که خطبۀ روز جمعه را بنام  امان الله خان بخواند و محمد نادر خان سپه سالار را با برادرانش و محمد حسین مستوفی الممالک و عدۀ دیگر از بزرگان، مقید و محبوس به کابل فرستاد. نایب السلطنه چون اوضاع را چنین دید از مقامش استعفا داد و با سایر سرداران بطرف کابل روان شده سر راست به ارگ رفت و به امان الله خان تسلیم شد.( افغانستان در پنج قرن اخير، میر محمد صدیق فرهنگ، همان کتاب ص 335)

 

پیرامون پس منظر مناسبات متشنج امیر امان الله خان و مادرش« سرور سلطان» ملقب به علیا حضرت که در بین زنان امیر حبیب الله خان حیثیت ملکه را داشت مورخ یادشده نوشته است: ملکه مذکور زنی مغرور و جاه طلب و مربوط به خانوادۀ اعیانی« شاه آقاسی خیل» بود اولآ سعی کرد تا زنانی را که مورد توجه امیر قرار میگرفت از بین ببرد چنانچه قرار بعضی شایعات دونفر از کنیزانی را که از امیر باردار شده بودند به قتل رسانیده و چهره یکی دونفر را مسخ کرد. اما این حرمت او موجب لجاجت مزید امیر گردید و در ضمن مناسبات او نه تنها با علیا حضرت ملکه بلکه با پسرش امان الله خان هم به سردی گرائید و این امر به اغلب احتمال در کشته شدن امیر بی تاثیر نبوده است.( افغانستان در پنج قرن اخير، میر محمد صدیق فرهنگ، همان کتاب ص 330)

 

در جلسۀ که شاه امان الله به منظور بررسی قتل پدرش تشکیل کرد به گفت شادروان فرهنگ: نه قواعد محاکمۀ اسلامی رعایت میشد و نه برای متهمین مجال دفاع اصولی داده شد. « شاه علی رضا خان» کرنیل به عنوان قاتل امیر به اعدام و نایب السلطنه به عنوان محرک او به حبس ابد محکوم ساخته شدند. تا کنون هیچ سندی که ادعای مذکور را تائید کند ارائه نشده است و مقصد از اعدام شاه علی رضا خان باغلب احتمال پوشاندن هویت حقیقی قاتل بوده است، در حالی که نصر الله خان اگر به واقع در این کار دست داشت شاید تنها نبود. معین السلطنه به حبس در خانه اش محکوم گردید و محمد نادر خان و 21 تن دیگر برائت یافتند. لیکن مستوفی الممالک که قویآ از نایب السلطنه دفاع کرده بود بدون محاکمه بدار آویخته شد.نایب السلطنه بزندان ارگ بازگشت و پس از چندی وفات یافت.  عقیدۀ عمومی در آن وقت و تا مدتی پس از آن ، این بود که سردار، در زندان به امر امیر توسط بالش خفه شده بود، اما آقای غبار از قول شجاع الدوله وزیر امنیۀ وقت پارۀ مطالب را در این باره روایت نموده که از آن استنباط می شود که امیر نه تنها به قتل او امر نداده بود بلکه از شنیدن خبر مرگ او سخت متاثر شده اشک از چشمانش سرازیر شد.( افغانستان در پنج قرن اخير، میر محمد صدیق فرهنگ، همان کتاب ص 336)

 

در این راستا سندی منتشر نا شده از مجموعۀ اسناد خانوادگی فامیل عثمان را به نشر می سپارم که گواه زمینه سازی و مقدمه چینی برای راه اندازی محاکمۀ سردار نصرالله خان نایب السلطنه عمومی امیر حبیب الله خان بود.در آن سندکه عنوانی سردار محمد عثمان خان نایب الحکومه مزارشریف و دیگر اراکین دولت رقم رفته بود نخست مطالبی در بارۀ حادثۀ قتل امیر حبیب الله خان سراج المله والدین درج شده بود که با نثر متکلف و منشیانه از سوی شاه جدید مطرح شده بود. به دنبال آن، مضمون کامل بیعت نامۀ اهالی پایتخت و دیگر مناطق کشور مبنی بر استدعای قبولی مقام سلطنت از سوی امان الله خان آمده بود که به موجب آن رعایا از او میخواهند که به خونخواهی پدر معنوی ملت بر خیزد و مرتکبان چنان جنایتی را به اشد مجازات برساند.

در سطر های پایانی آن سند این عبارات آمده اند: بعد از انجام و اختتام قبولی بیعت از حضور والا آنچه لازمۀ درد دل نمودن فی مابین برادران معنوی نطق شده بود بذریعۀ اشتهارات چهاپی {چاپی} برای برادران دینی باشندۀ دارالسلطنه رسانیده شد اهالی دارالسلطنه مستدعیات خود را مکرر بدین عبارت نمودند که :« چون شهید موصوف بر عموم مایان حقوق پدری دارند و مایان خود ها را چون ذات خجسته صفات والا مقدار پدر مهربان خود ها دانسته ، تمنا داریم که قطرات حون مایان را در طلب خون پدر معنوی ما نثار رکاب ظفرانتساب خویش بفرمایند. تا جان در تن و رمق در بدن داریم از خونخواهی خون ناحق ریختۀ پدر معنوی خود گذشت نداریم.» به فحوای اینکه از خون پدر، فرزند صالح نگذرد، لهذا چون حضور والای ما حضرت شهید موصوف را برخود پدر حقیقی و بر عموم خدمتگاران و رعایای دارالسلطنه و محالات وولایات پدر معنوی دانسته و میدانیم- از گذارشات و حقایقات{ از گزارش ها و حقایق} و بیانات و بیعت نامه و خواهشات برادرانه و همدردانۀ اهالی مردانۀ اینولا، مفصل شمایان را آگاهی داده موازی( پنجاه) قطعه اشتهار چهاپی {چاپی} از جمله اشتهاراتی که بین برادران دینی دارالسلطنه و دیگر ولایات تقسیم شده بود برای شما نیز فرستاده شد، تا با ورود فرمان هذا، فاتحه داری بسیار به وضع درست، بقرار سر رشتۀ مروجه انجام دهید اشتهارات را تقسیم نموده، در هرروز فاتحه، فرمان هذا را برای اهالی آن ولا خواند بیعت نامه بقرار همین سررشته از آنها حاصل داشته ارسال حضور انور والا میدارند.

زیاده الطاف چضور انور والا را شامل حال خودها دانید.

محل امضای( امیر امان الله خان)

تحریردوشنبه22جمادیالاول 1337 هجری

(یک سند منتشر ناشده از مجموعه فرامین عهد امانی)

 

در عقب این سند مهر اعلیحضرت امان الله و مهر کوچکتری ثبت شده و این عبارت به چشم میخورد: صفحۀ 9 فرامین حضور والا.

مفهوم و معنای اصلی مضمون مدرک بالا میرساند که مسالۀ شناخت قاتل امیر حبیب الله خان پدر شاه جدید، در همان زمان نیز سخت در افواه شایع بوده و امان الله خان میکوشیده در مقام خونخواهی، رعیت رانیز در جریان بگذارد و از سوی عامۀ مردم داد خواست هایی مبنی بر افشای هویت قاتل را به نشر برساند.

اگر در آن گیر وگرفت « شاه علی رضا خان»و « مستوفی الممالک محمد حسین خان» به ناحق فدای یک صحنه سازی شده باشند باید گفت که در آن احوال نیز که رویهمرفته شمیم عدل و داد به مشام میرسید، استبدادشرقی در لفاف توطئه و ترفند خود را نشان میداد و تا شفافیت نظام قضایی، زمان زیادی باقی بود.

به باور من بزرگترین دستاورد نهضت امانی را در تدوین قوانین و تاسیس موسسات مدنی که پایه و تهداب یک جامعه بارز و امروزی به شمار میروند جستجو کرد نه در نتایج سیاسی و اجتماعی آن اقدامات، که به اصطلاح« خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود!»

اگر نو آوری های دوره را درتعامل و بر خورد با واقعیت های محیطی و سطح نازل شعور عمومی به بررسی بگیریم به نتیجۀ مایوس کنندۀ میرسیم در صورتیکه آن همه تحول نیز محتاج شجاعت و حتی تهور سیاسی بود و امتیاز تحصیل استقلال سیاسی و آن همه تغییرات مقدماتی را باید با پای جرئت و شهامت حکومت مشروطه خواهان دوم برهبری شاه امان الله و محمود طرزی گذاشت.

 

 

ادامه دارد

 

 

 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول