داکتر محمد اکرم عثمان
ديگر بخش ها
|
داکتر محمد اکرم عثمان
نهضت مشروطه خواهی مطلع
و مبنای
پيوسته به گذشته
درمباحث گذشته از نقش کار ساز و موثر محمود طرزی در تبلیغ و تعمیم و ترویج مزایای علم وفن و اهمیت تاسیس موسسات مطبوعاتی جدید و نشر سراج الاخبار و تنویر شاه و شهزاده ها و جلب نظر آنها در کار پشتیبانی از نشر و توسعۀ مظاهر تمدن معاصر و سمت دادن افکار دوشهزادۀ موثر بسوی مشروطه خواهی و استقرار جامعۀ مدنی مطالبی آوردیم که گواه ثقل شخصیت او در تنظیم و تنسیق امور بود، حالا می کوشیم از منظر و زاویۀ دیگر به کار نامه های آن بزرگمرد تاریخ ساز بپردازیم. همانطور که اطلاع داریم محمودطرزی در نخستین کابینۀ مشروطه خواهان دوم به قیادت شاه امان الله خان عهده داروزارت امورخارجه گردید. بدیهی است که او مردی آرمانگرا و هدفمند بود و پیشاپیش برنامه های برای استفاده از قدرت داشت. در پُست یا مقام وزارت خارجه نیز سایق او اجرای تمام و کمال همان برنامه ها بود. جای گفتن ندارد که او از سویی دلبستۀ احیای عظمت اسلام و فکر دینی بود و از سوی دیگر نظر به عشق مفرطی که به تعالی پیشرفت کشورش داشت می کوشید به تقلید از ممالک اروپایی هر چه زود تر اسباب ووسایل ترقی اجتماعی را در داخل افغانستان فراهم کند. به گمان ما این همان پرادوکسی بود که تا آخر عمر سد راه پیشوا و آموزگارش سید جمال الدین افغانی هم بود. از آنجا که رسیدن به چنان موقعیتی بدون کوتاه کردن دست عامل استعمار نا میسر بود طرزی به شدت عنصری ضد استعمار بخصوص استعمار انگلیس بود. از همین جا بعید از احتمال نیست که شاه امان الله به تشویق و ترغیب او در صدد تحصیل استقلال کامل افغانستان از یوغ اسارت استعمار انگلیس بر آمده باشد. ولی با توجه به سلطۀ جهل و تاریک اندیشی و استقرار حکومت های استبدادی و تمدن ستیز در ممالک اسلامی، احیای مدل خلافت اسلامی مطابق صدر اسلام نا ممکن بود. از همین سبب آن گاه که محمود طرزی بعد از انهدام خلافت اسلامی در ترکیه، در پی تاسیس خلافت اسلامی در افغانستان برهبری شاه امان الله بود با موانع بسیارجدی مقابل شد چه باز سازی و پی افگندن خلافت، نه با منافع انگلستان در منطقۀ ما تطبیق میکرد و نه با منافع دولت نوبنیاد کمونیستی که در آسیای میانه و روسیه استقرار یافته بود. انگلستان در صورت تاسیس خلافت، هندوستان را معروض با خطر میدید زیرا که کثیری از مسلمانان هند برتانوی بعد از انقراض خلافت عثمانی چشم امید شان به افغانستان بود و شکی در میان نبودکه هنگام اوج گرفتن آن کار زار، اقلیت مسلمان نیم قاره، شاه امان الله را به عنوان بدیلی مناسب برای احراز مقام خلافت میدانستند. از سوی دیگر عدا ای از آزادیخواهان هند اعم از هندو و مسلمان و کمونیست و ناسیونالیست در افغانستان و اتحاد شوروی جمع شده بودند و در صدر تحریک مردم در داخل هندوستان بودند. برای توضیح بیشتر باید روشن کنیم که عمدتآ کمونیستها هندی در داخل اتحاد شوروی مشغول فعالیت بودند که از جمله میتوان« آبانی موکرجی» و «روی» را برشمرد. دولت شوروی به منظور تحبیب و جلب نظر مردم مشرقزمین چندین اعلامیه منتشر کرد که یکی از آن ابلاغیه ها، پیام دولت شوروی خطاب به کلیه زحمتکشان روسیه و شرق در سوم دسامبر 1917 می باشد که در بخشهایی از آن چنین آمده است: از این پس مذهب وآداب و رسوم شما و سازمانهای ملی و فرهنگی تان آزاد و مصئوون اعلام میگردند. زندگی ملی خود را آزادانه وبلا مانع ترتیب دهید. شما این حق را دارید...این روسیه و دولت انقلابی آن نیست بلکه درندگان امپریالیسم و کسانیکه میهن شما را به مستعمره غارت شدۀ خود مبدل نمودند شما را به انقیاد تهدیدمی کنند.( محمد اکرم عثمان، "روابط دیپلوماسی افغانستان با اتحادشوروی از 1917تا1967"، چاپ دانشگاه تهران، سال 1351، ص87) از آن پس در دومین کنگره کمینترن جهانی منعثدۀ ماه ژوئیه 1920، قطعنامه ای مربوط به مستعمرات را به تصویب رسانید و در جریان مباحثات آن کنگره«مانا بندرانات روی» کمونیست معروف هندی نظر داد: انقلاب موقعی در کشور های اروپایی نتیجه خواهد داد که تدابیر انقلابی در کشور های آسیایی رویدست گرفته شود تا استعمارگرهای اروپایی نتوانند از ممالک مستعمره و نیمه مستعمره آسیایی بهره ببرند. در دومین کنگره کمینترن« آبانی موکرجی» پیشنهاد کرد که یک مرکز تبلیغاتی در افغانستان تاسیس شود تا ایدیو لوزی کمونیستی را در افغانستان و نیمقارۀ هند تبلیغ کند. اما کنگره ترجیع داد که آن مرکز در تاشکند بوجود بیاید و ریاست آنرا«سکولیکوف» رجل قدرتمند جزب کمونیست روسیه بر عهده بگیرد و «روی» به سمت عضو آن کمیته ایفای وظیفه کند.« روی» در دفترچۀ خاطراتش در این باب نوشته است: هدف تجهیز و گسیل یک نیروی نظامی به هندوستان بود.( ایریش کپور، "روسیۀ شوروی و آسیا" چاپ اول، ژینو، دسامبر.1965) «روی» بر آن بودکه آن سپاه از ترکمن ها، افغانها، هندی ها و ازبکها تشکیل شود و از راه افغانستان به هند برتانوی هجوم ببرد. مقامات مسکو با نقشۀ «روی» موافقت کرد و در اختیارش مقادیر زیاد اسلحه و پول و طلا هندی قرار داد. مهاجرین هندی در تاشکند حزب کمونیست هندیها را بنیاد گذاشتند.اما آن سپاه هرگز نتوانست کاری در عمل انجام بدهد. مهمترین تا ثیرش تشدید سوء ظن انگلیسها به شوروی ها بود. در همین راستا« لرد کرزن» وزیر خارجۀ وقت انگلستان در یادداشت هفتم نوامبر 1921 خود به حکومت روسیۀ شوروی،بر تبصرۀ «ژوزف استالین» در باب امضاء قرار داد دوستی آن کشور با افغانستان انتقاد کرد چه استالین گفته بود: معاهدۀ دوستی افغانستان و اتحادشوروی وسیله ای است که از طریق آن میتوان بین هندوستان و کمونیسم بین المللی ارتباط بر قرار کرد.( خائیفیس، "مناسبات روسیۀشوروی با همسایگان جنوبی"، چاپ اول، مسکو، چاپخانۀ حزب کمونیست 1968ص215) در این ارتباط بایدخاطر نشان کرد که در آن برهۀ بحرانی شاید صلاح کار دولت نوبنیاد و ضعیف افغانستان رعایت حفظ موازنه در بین دو دولت قدرتمند اتحاد شوروی و انگلستان بوده باشد نه اینکه به مقتضای هیجانات ناسیونالیستی و احساسات مذهبی در عین زمان با طرفین دعوا در گیر شود. بعید از احتمال نیست که کسانی گمان برند که تقصیر سیاست های حکومت شوروی در کار مداخله در امور هندوستان به ذمۀ مقامات و گردانندگان سیاست خارجی افغانستان نبود اما باکمی دقت متوجه می شویم که افغانستان در آن فرصت بعضآ نه فقط در موازات سیاست شوروی حرکت کرده بلکه در مواردی دخیل مستقیم قضایا نیز بوده است چنانکه« لرد کرزن» در یادداشت یاد شده از پرداخت پول و طلا به افغانستان و ساختن دستگاه تلگراف در هرات قندهار و کابل و اعزام کارشناسان فنی روس به افغانستان بر دولت شوروی خرده گرفته متذکر گردیده بودکه در برخی از این شهر ها اتحاد شوروی بطور قطع منافع اقتصادی نداردبلکه منظورش براه انداختن شورش در هندوستان می باشد. همین طور هنگام امضاء موافقتنامۀ تجارتی بین بریتانیا و دولت شوروی در لندن وزیر تجارت بریتانیا«سربورت هرن» نامه ای به « کراسین» سفیرشوروی در انگلستان سپرد و زنهار داد: بریتانیا عقیده دارد که قرار داد دوستی افغانستان با اتحاد شوروی زمینه را برای مداخلۀ کمونسیتها در هندوستان مساعد ساخته است چنانکه از طریق افغانستان مرتبآ سلاح و پول به اقوام سرحد و انقلابیون هند فرستاده می شود. همچنین« سوریتس» سفیر شوروی با رجال افغانستان ارتباط بر قرار کرده و توسط آنها میخواهد بین قبایل سرحد نفوذ و اقتداری بهم رساند.چنانکه ملاقات او با جنرال محمدنادر خان به همین منظوربود و دعوتی که این جنرال از خوانین سرحد به عمل آورده برحسب نظر « سوریتس» صورت گرفته است. به همین منوال سفارت «جمال پادشا» در کابل به کوشش اتحادشوروی بر قرار گریده و او به رهبران قبایلی وعده داده که اتحاد شوروی تمام جنگ افزار های مورد نیاز شان را در جنگ با انگلیس در اختیار شان خواهد گذاشت. افزونتر اینکه « جمال پاشا» ماموریت دارد که تحریکات مذهبی و ناسیونالیستی را به ضد دولت انگلیس دامن بزند. به علاوه «مهندراپرتاب» در داخل قلمرو هند بریتانوی با شهزاده نشین چترال وباشندگان سطح مرتفع پامیر، بر علیه دولت انگلیس زد و بند نموده و میخواهد به یاری هواداران آلمان و روس شورش هایی در آن جا ها بر پا کند. به همین منوال مولانا برکت الله که نخستین سفیر شوروی «براوین» را تا افغانستان همراهی کرده، اکنون با « جمال پاشا»، « آچاری موکرجی» و« عبدالرب» در ارتباط دوستانه و بسیار نزدیک است و با شبکه های ضد انگلیسی« موکرجی»در مسکو و « روی» در تاشکند مناسبات نزدیکی بر قرار کرده است. افزون براین دولت شوروی سعی میورزد که تشکیلات انقلابی«روی» را که از هندیان ضد بریتانیا بوجود آمده به کابل منتقل کند و برای آموزش انقلابیون هندی در افغانستان چاپخانه ای در کابل دایر نماید. همچنان اتحادشوروی در تلاش است تا مبلغینش را به نیمقاره بفرستد تا هندیها را تعلیمات کمونیستی بدهند. نظر به دلایل فوق، دولت بریتانیا به خود حق میدهد که در مورد ادعاهای دوستانۀ شوروی هنگام امضای قرار داد تجارتی شک و تردید بخود راه دهد و از دولت شوروی تقاضا کند که هر چه زود تر به این گونه فعالیت ها پایان دهد تا شرایط مندرج در قرار دا تجارتی مورد اجرا قرار بگیرد. (وزارت خارجۀ اتحاد شوروی، مناسبات انگلیس و روسیۀ شوروی، چاپ اول، مسکو، چاپخانه دولتی،ماه می1967،صص8-11) انگلیسها نگرانی خود را در اتمام حجتی معروف به «التیماتوم لارد کرزن» به حکومت نوبنیاد شوروی زنهار دادند که در صورت همدستی عمال آن دولت با حکومت افغانستان، در اخلال وضعیت امنیتی هندوستان، مناسبات تجارتی شانرا که تازه آغاز شده بود با روسیه به حال تعلیق در خواهند آورد. چنان اخطاری زعامت مسکو را بی اندازه نگران کرد زیرا که در فرصت انتقال از نظام سابق به نظام جدید و رکود وحشتناک دستگاه های اقتصادی، شوروی ها به شدت محتاج کمکهای کشور های سرمایه داری بودند. و به خاطرفعال کردن چرخهای موسسات تولیدی شان علاج و چاره ای جز کوتاه آمدن و عقب نشینی نداشتند.بنابران تلویحآ افاده می دهند که از بحران فی مابین خواهند کاست. شایان ذکر است که در آن وقت دولت شوروی با ضرب الاجل صریح تری نیز مقابل بودن وآن اینکه انگلیسها در شکوه نامۀ شان تذکر داده بودند که اگر دولت شوروی در ظرف ده روز « سوریتس» سفیر شانرا که متهم به دخالت در امور هندوستان بود احضار نکند قرارداد تجارتی اخیر الذکر که بین «کراسین» و«سربورت هرن» امضاء شده بود حایز اعتبار نخواهد بود. مقامات دولت شوروی در رسمیات این تقاضا را رد می کنند ولی عملآ در جریان همان ده روز به ماموریت« سوریتس» در کابل خاتمه میدهند وبه جایش سفیر دیگری می گمارند که نامش«لیونید ستارک » بود. این عزل و نصب ثابت می کند که به رغم باور های جزمی که بر ذهن رهبران شوروی حاکم بود در عمل شخصیت هایی پله بین! و عملگرا بودند وترجیح میدادند در قدم اول، دولتی قدرتمند در چارچوب مرز های آنوقت کشور شان تاسیس نمایند تا الزام خطر انقلاب پیوستۀ جهانی که از هر نظر ناممکن بود. مطلعان تاریخ اتحادشوروی واقفند که در آن وقت دو نظریۀ مطرح و پر طرفدار در هیات رهبری حزب کمونیست در تقابل با یکدیگرقرارگرفته بودند یکی « تیوری انقلاب مستمر جهانی» که از آن «تروتسکی » و طرفدارانش جانبداری میکردند و دیگری« ساختمان سوسیالیزم در داخل یک کشور» که مورد تائید «استالین» و دیگر پراگماتیستها بود. همچنان واقفیم که سیاست مصلحتی و تاکتیکی اقتصادی« نپ!» که عقب نشینی از مواضع صلب، و سختگیرانه قبلی بود و خبر از نوعی مساهله وآزادی های محدود اقتصادی میداد از همان تضاد نظر آب میخورد و گواه پیروزی نظریات پراگماتیست ها بود. شوروی ها با وجود علاقۀ مفرط به دامن زدن انقلاب سوسیالیستی در چین و هندوستان، در مواقع لازم یکصدوهشتاد درجه عقب می نشستند و چشم شان به شاهین ترازو! بود. پس منظر قدرت نمایی دوابرقدرت قرن نزدهم از این قرار است که کوتاهترین راه رسیدن روسها به هندوستان از افغانستان میگذشت و در ضمن انگلیسها به خاطر پیشگیری از خطرات احتمالی، می کوشیدند موقعیت شانرا در افغانستان وآسیای میانه مستحکم نمایند و راه نزدیک شدن روسها به افغانستان با تمام قیمت ممکن بگیرند. نفس بازی بزرگ دوجانبه در قرن نزدهم را همین تقابل تشکیل میداد. بدین منوال عامل نفوذ خارجی مانند گیره های انبور از دو طرف کشور ما را در تنگنا قرار میدهد. درآن احوال، عوامل داخلی به عنوان«انتی تز» یا عنصر باز دارنده به مقاومت دست میزد که آمیزه ای از وطندوستی و اسلامدوستی بود. به گمان من چنان مقاومتی اس اساس و سنگ بنای وطنخواهی امروزین ما می باشد ورفته رفته اسباب شکل گیری « وجدان ملی» را بخاطر استیفای « حق حیات ملی» فراهم کرد. این میثاق خود جوش نانوشته، ریشه دارو درونی شده مقدمۀ تاسیس دولت –ملت بود که ما در راه رسیدنش قرارداریم. به عبارت دیگر نقش حیاتی ودم افزون پتانسیل ملی- مذهبی در مقیاس های نیمه مدرن در جنگهای استقلال طلبانۀ 1838، 1879 و 1919با انگلیسها، خود را نشان داد و به شماری از روشنفکران ما اجازه داد که در زمان امیر حبیب الله خان اندیشۀ مشروطه خواهی را مطرح نمایند. بدینگونه تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی سر انجام دولت های بریتانیای بزرگ و روسیه تزاری بعد از مذاکرات سالهای 1869و1872 توافق مینمایند تا به گونه ای حضور افغانستان را در نقشۀ جغرافیای منطقۀ ما اعتراف نمایند. هرچند چنین توافقی دیر نمی پاید و بعد از مدتی باز طرفین پا از گلیم شان فرار میگذارند حکومت انگلیس تحت تاثیر صاحبان صنایع آن کشور که نفوذ عمیقی در سمتدهی سیاست خارجی کشور شان داشتند بر آن بودند که انگلستان از طریق توسعۀ مستمرات، بازار های فروش مصنوعات انگلیسی را توسعه دهد واز «فارورد پالیسی» یا سیاست توسعه جویی کار بگیرد. همزمان حزب محافظه کار به رهبری« دیزرائیلی»که در خط برنامه های صاحبان صنایع حرکت میکرد به قدرت میرسد و « لاردلاتین» را که به خشونت و شدت عمل شهره می باشد به حیث وایسرای هندوستان میگمارد.نایب السلطنۀ جدید به بهانه حضور« ستالیتوف» فرستادۀ سیاسی حکومت روسیۀ تزاری در دربار امیر شیرعلی خان، در سال 1878 دستور حمله بر افغانستان را صادر می کند.که شرح عزیمت بی حاصل امیر شیر علی خان بسوی شمال به قصد دریافت کمک از روسیه و رویداد های حاصل از جنگ دوم افغان و انگلیس خارج از موضوع بحث ماست، اما آنچه تذکرش لازم مینماید اینست که حکومت بریتانیا به منظور دفغ خطرات احتمالی از ناحیۀ افغانستان و همسایه نیرومند شمالی آن کشور، سیاست تضعیف افغانستان را پیش می گیردو میکوشد بجای استقرار یک حکومت نیرومند مرکزی، امیر نشین هایی در کابل، هرات،قندهاز و مزارشریف بر پا نماید و با هر یک جداگانه معامله کند و کنار بیاید. لیکن مردم افغانستان در جنگ های رویاروی آن ترفند ها را خنثی می کنند و دشمن را ناگزیر می سازند که به سیاست دیگری بیندیشد. بنابرآن بریتانیا پس از تحمیل معاهدات«گندمک» 1879، و «دیورند»1893 که به جدا سازی بخش هایی از سرزمین ما می انجامد به منزوی سازی افغانستان قناعت می کند. بدین منوال برغم فشار های ذوجوانب از شرق و شمال مملکت ما مردم افغانستان شایستگی حیاتیت و موجودیت شانرا در تاریخ می قبولانند و در دو جناح کوه های هندوکش سنگر می گیرند. با اینکه قبول موقعیت جدید به ضیاع استقلال خارجی افغانستان می انجامد مع الوصف از تجزیه کامل به صد حوزۀ کوچک که منظور نظر انگلیسها بود نجات میابد. «اولیور روا» افغانستان شناس فرانسوی از این فعل و انفعالات نتیجۀ دیگری می گیرد. او در کتاب معروفش« افغانستان و اسلام گرایی سیاسی» می نویسد: حکومت امیر کابل را نیروهای امپر یالیستی بیگانه بر قرار ساختند. به دلیل آنکه دولت افغانستان دولتی بود میان دو ابر قدرت متخاصم. اگر کمکها و اسلحۀ انگلیس- که از 1880/1919 فراوان بود- در اختیار امیر کابل قرار نمی گرفت دولت او نمی توانست خود را بر قبایل تحمیل کند و بر قلمرو ویژۀ خود مسلط شود. خط مرزی عملآ توسط بریتانیایی ها و با توافق روسها ترسیم شده بود. انگلیسها عهد نامۀ گندمک (در مه 1879) و خط مرزی«دیورند» 1893 و روسها موافقتنامه های 1888(آمو دریا) و 1895(پامیر ) را بر افغانستان تحمیل کردند. پشتیوانۀ تمام این معاهدات توافق های « سن پطرزبورگ» بود که در سال 1907 میان روس و انگلیس منعقد شده بود. مرز هایی که به این ترتیب تعیین شده بود کاملآ جنبۀ استراتیژیک داشتند و با هیچ محدودیت قومی و تاریخی ارتباط نداشتند. آن طورکه یک تحلیل گر انگلیسی گفته: « در این باب، اصطلاح مرز علمی چه معنایی دارد؟... غیر ممکن بود که ما بتوانیم در شمال غربی امپراطوری هند، خود مرزی تعیین کنیم که پاسخگوی الزامات قومی، سیاسی و نظامی باشد... یک مرز علمی عبارت است از مرز که از لحاظ استراتیژیکی دارای بهترین موقعیت باشد تا بتوان از آن به عنوان خط دفاعی علیه یورش احتمالی از سوی آسیای مرکزی به مقابله پرداخت.» (اولیور روا – افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی، مترجم ابوالحسن سروقدمقدم، چاپ موسسۀ آستان قدس رضوی سال 1369،صص 24، 35) از فحوای این مطالب بر می آید که انگلیسها از سر نا گزیری به تثبیت چنان مرز هایی برای حفاظت از مستعمرۀ شان- نیم قارۀ هند- تن در داده و الا اگر مقاومتی از سوی افغانها در بین نمی بود بی میل نبودند که آنرا مانند هندوستان در چارچوب رقبۀ امپراتوری بریتانیا جزئی از مستملکات شان به شمار آورند و «گورنری» برای اداره اش تعیین نمایند. می بینیم که افغانستان از درون چنان وضعیتی سر بر آورده است و بدون شناخت دقیق جوانب قضیه دشوار بود که به کنه بده بستانهای ابر قدرت های وقت در مورد افغانستان رسید. از سوی دیگر همان بازی ها چون رشته های درازی امتداد یافته و بر موضعگیری های امیر عبدالرحمن خان، امیر حبیب الله خان، شاه امان الله خان و تمام حکومت های مابعد به شمول حکومت فعلی افغانستان سایه اش گسترده است. در یکی دو بحث ماقبل آوردیم که حکومت مشروطه خواهان دوم به رهبری شاه امان الله و آموزکارش محمود در مرز های شمال و شرق افغانستان با رقبای بسیار نیرومند شان روسیۀ شوروی و هند برتانوی مصاف و زور آزمایی داشتند که از رقابتی نا برابر خبر میداد همچنان به منظور رجوع به ریشه های اختلافات، عقبگردی داشتیم به وضع ژئو پولتیک منطقۀ مورد بحث ما و از کوشش هایی خبر دادیم که سر انجام به مصالحۀ دوابر قدرت انجامید و بر بنیاد معاهدۀ « سن پطرزبورگ 1907» طربین صلاح دیدند که افغانستان از حوزۀ دست اندازی نظامی آنها خارج باشد. انگلیسها به کنترول سیاست خارجی کشور ما بسنده کردند و وعده سپردند که دیگر از اشغال بخش هایی از سر زمین ما پرهیز نمایند و شوروی ها مقابلتاً وعده دادند که جلوتر نیایند و در پشت مرز های که با قرار داد های دو جانبه رسمیت یافته بود اخذ موقع نمایند.
ادامه دارد
|