© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

ديگر بخش ها

 

اول

دوم

سوم

جهارم

پنجم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

نهضت مشروطه خواهی مطلع و مبنای
دوران جديد در تاريخ افغانستان

 

کارنامه های مشروطه خواهان درپرتو مدارک مهم

 

در جایی خوانده بودم: تاریخ هرگز قضاوت نمیکند بلکه سینه خود را در اختیار ما میگذارد تا آنرا بشگافیم و رویداد های نهفته را بیرون بکشیم. این مائیم که قضاوت می کنیم. این مائیم که سبب قضاوت درست و نادرست می شویم، این مائیم که با چشم تنگ فقط نقطۀ کوچکی را می بینیم و یا با دیدۀ باز پهنۀ وسیعتری را می نگریم تا حقیقت چه باشد.

مردم ما رویداد های تاریخی را مطابق منافغ عاطفی شان به خاطر سپرده اند و تاریخ پهنۀ گسترده ایست برای پنهان شدن (و یا پنهان کردن.)( منیر وکیلی، نامۀ آفتاب، شمارۀ 14، چاپ نتروی، سال 1377)

لجاج و پافشاری بر سر درستی مطلق یک مسالۀ تاریخی، کار یک تاریخ نویس را نه تنها مشکل می کند بلکه قابلیت رهیافت های روشمند و بخردانه را از او می گیرد. توهم ترس از جهان کهنه و بر پا کردن هان جدید شهامت تغییردادن و تغییر کردن را از ما می گیرد و در بر خورد با و قایع تاریخی به جای رجوع به اسناد تاریخی به قرینه سازی های بی پایه متوسل می شویم. چه علاقه مفرط به پیشداوری و آراستن یک مبحث تاریخی متناسب به عرض و طول و چند وچون آن پیشداوری، چنان حقیقت را مُثــله می کند که گفتی  این ما هستیم که درون مخدوش و بعضآ بیمار خویش را به جای واقعیت نشانده ایم و به جای تاریخ خود شروع به سخن گفتن و نوشتن کرده ایم.

چنین رفتاری همانند مبتلایان مرض صرع یا "مِرگی" است که از بلندی کوه و ژرفای آب می ترسند و به قضاوت های عندی، پیش ساخته، ساده و قالبی بسنده می کنند.

چنان وضع نا خوشایندی بر مهمترین برهۀ تاریخ معاصر افغانستان که بر آمد و پیدایی نهضت مشروطه خواهیست سایه افگنده است. به استثنای چند چهرۀ ماندگار که کتابهای منصفانه ای از آنها به یادگار مانده است، شمار کثیری از چیز نویسان ما برخورد بیرحمانه ای به مساله داشته اند. برخی بدون ارایۀ کوچکترین سندی،مبارز مظلومی را که به تبع وجدان بیدارش، سالها رنج زندان و شکنجه را به جان خریده است، عامل بیگانه معرفی می کنند. بعضی بی توجه به درجۀ شعور عمومی، از سکوی زمان حاضر به مبارزان سال ها پیش سفارش میدهند که چرا چنین و چنان نکردند و عده ای هم به سبب یک لغزش کوچک بر تمام خدمات بزرگ و صفات جلیل یک شخصیت مشروطه خواه، رزمنده و در خون خفته یک قلم بطلان می گیرند در حالیکه شرط انصاف، جدا کردن مو  از خمیر است و بررسی منصفانۀهر رویدادی در ظرف زمان خودش با توجه به قانون نسبیت و علیت.

رسیدن به چنان استنتاج هایی باز هم محتاج کاوش و جستجوی مستمر است. باید تکاپو و تجسس را فزونی بخشید و اسناد مُوثق تری را جانشین مدارک مشکوک یا حدس و گمان های فردی کرد تا رویهمرفته حقیقت نابی دستیاب گردد وآن دریافتها،نسل حاضر و نسل آینده را قطب نما و چراغ راه گردد، ورنه تحقیقات مجرد تاریخی ارزش اجتماعی نخواهند داشت.

در باب تحلیل کارنامه های مشروطه خواهان اول، هنوز توافق نظر جمعی فراهم نشده است. حتی در بارۀ آغاز گران آن نهضت که چه کسانی در کجا ودر چه تاریخی سنگ بنای آن رستاخیز اجتماعی را گذاشتند اختلاف نظر عمیقی وجود دارد. همچنان، همان گونه که در جستار های ماقبل بیان داشتیم ، بعضآ کلی گویی صورت گرفته، بعضآ آن نهضت ملی و میهنی و خود انگیخته باشائبه های ایدیولوژیک توجیه و تفسیر شده است. به هر رنگ در گام نخست بی آنکه  اسیر گرایش های متداول قوم گرایی، فرقه پرستی و ایدیو لوژی طلبی شویم میکوشیم به یاری اسناد و شواهد بدست آمده، نظرات محققانۀ بزرگانی چون شادروان میر غلام محمد غبار، پوهاند عبدالحی حبیبی، سید قاسم رشتیا، میر محمد صدیق فرهنگ ، سید مسعود پوهنیار، استاد محمود نجفی، جناب عبدالغنی مجددی، و دیگران را در مورد پیش کسوت یا پس کسوت های نهضت مشروطه و اینکه فضل تقدم رهبری آن جنبش به کی میرسد کنار یکدیگر بگذاریم و استدلال های هریک را بیان کنیم تا در میزان مقایسه، درجه وثوق هر سند آشکار شود.

شایان ذکر است که در این اواخر هموطن دانشور ما جناب محمود نجفی کارمند علمی یونیورسیته برلین در نامه های متعددی من را به قرائت تازه ای از نهضت مشروطه و بنیادگذاران آن توجه دادند که هم بدیع و هم بحث انگیز اند.

جناب آقای محمود نجفی در یکی از محبت نامه های شان به من چنین نوشته اند:

« با سایت آریایی از یک سال به اینطرف آشنا شده ام . تصادفآ در بخش مبارزات مشروطه خواهی، اسمای داکتر عبدالغنی خان و مولوی نجف خان پدر بزرگم و مولوی محمد چراغ خان برادر مهتر آن دو بزرگوار توجه ام را جلب کرد. این نوشته را با اغلاط فراوان یافتم. موضوع را با مدیر مسئوول سایت آقای عزیز جرئت در میان گذاشتم. فرمودند که در مورد باید بنویسم. من هم به حیث نواسۀ شادروان مولوی نجف علی خان و برادر زادۀ مرحوم داکتر عبدالغنی خان دست به قلم برده و در چهار چوب سه مقاله اسناد و صحبت های مستدلی را ارائه کردم .

بی توجه به شهرت طلبی ، بر آن بوده ام که از رویداد های حیرت انگیز و پشت پردۀ تاریخ ما، گرد و غبار ایام را بزدایم و حقایق نا گفته را مدد برسانم.

به مناسبت، پارچه شعری از پدربزرگم مولوی نجف علی خان خطاب به پدرم را درج این نامه میکنم که در حقیقت اندرز و زنهاری به من هم که نواسه اش می باشم شمرده می شود:

نام جد امجد خود را زنده کن

باز شمع علم را تابنده کن

خویشتن را صاحب آوازه کن 

نام آن پیر کهن را تازه کن

زنده کن از علم نام مرده را 

تازه کن آن آتش افسرده را

بود ذاتش علم پرورعلم دوست 

هرکه این اوصاف دارد پس نکوست

شادمانم که خداوند(ج) مرا توفیق ادای دَین، عنایت کرد تا آن نصایح را در عمل آویزۀ گوش بکنم."

 همچنین  جناب محمود نجفی در یکی از مقالات شان تحت عنوان "مرد اجنبی و گمنام تاريخ معاصر افغانستان داکتر محمد عبدالغنی خان" چنین آورده اند:

داکتر عبدالغنی و برادر بزرگش مولوی نجف علی خان از جملۀ معلمین خصوصی اعلیحضرت امان الله خان بودند که « اتالیق» نامیده میشدند.

عبدالغنی به خواست امیر، نام " حبیبیه " را برای نحستین مکتب امروزی  ما پیشنهاد کرد که پذیرفته شد. بدین منوال به سال1903 تهداب معارف نوین افغانستان گذاشته شد. او به عنوان مدیر آن مکتب مقرر شد. حدود سیزده مکتب ابتدایی و متوسطه را در ولایات بنیاد و افتتاح کرد.

او عضو جمعیت مشروطه خواهان  اول بود و در راَس یکی از حلقه ها بنام " جان نثاران ملت " قرار داشت، وی با مشروطه خواهان زندانی شد و یازده سال بعد در زمان امان الله خان از حبس رها گردید.

آقای نجفی می افزایند: برخی معتقدند که رهبر و رئیس نهضت مشروطه او بوده است. زیرا از تمام کسانیکه به جرم عضویت در جنبش مشروطه زندانی یا اعدام شدند تحت عنوان " فقرۀ  عبدالغنی " تحقیقات صورت گرفت. او عضو هیات اعزامی افغانستان بریاست والی علی احمد خان به " راولپندی " بود که مامور بر قراری صلح و تحصیل استقلال کامل افغانستان بود.

گرچه داکتر عبدالغنی خان و فامیلش رنج و درد زیادی را متحمل گریده و قربانی  استبداد حبیب الله خان شدند اما افغانستان را مانند زادگاهش گرامی و دوست میداشت...پسرک یازده سالۀ وی بنام عبدالجبار را قطعه قطعه کردند و حکومت وقت برآن جنایت فجیع پرده کشید و تلویحآ ثابت کرد که مستقیم یا غیر مستقیم در آن دخیل بوده است.

داکتر عبدالغنی در پشت میله های زندان داستان شهادت جگر گوشه اش را در قصیدۀ مطولی بیان کرده که بیت هایی از آن از اینقرار است:

در آمد دزد و شحنه بود بیدار

در آمد گرگ و چوپان بود هشیار

به خنجر حلق معصومش بریدند

بسوی روی معصومش ندیدند

نه ترسیدند کو هردم شهید است

یقینآ قاتل اصغر یزید است

چرا فرزند معصومم شب تار

شهادت یافت از دست ستمگار

چرا نوشانده شد جام شهادت؟

چرا نگرفته شد از کس شهادت؟

وی شاعر چیره دستی نیز بود و در یکی از شعر هایش ( فریاد مینای مسافر) جنبش مشروطیت افغانستان را با شعری آبدار برشته کشیده است.

او دو جلد کتاب بزبان انگلیسی نوشته که نام نخستین"A review of the political in central Asia " می باشد و عنوان کتاب دومش که در سه جلد نگاشته شده استA Brief  " Political History of Afghanistan  "خلاصه ای از تاریخ سیاسی افغانستان میباشد.

همچنان در ایام زندان قران مجید را از عربی به انگلیسی ترجمه نمود که اقدامی بی سابقه بود.

همچنین جناب محمود نجفی در نامۀ دیگری به این هیچمدان موضوع دیگری را بر کشید ه اند که به اقتضای موضوع بخش هایی از آنرا در این جا ذکر بیان میدارم:

« در سال 1909 در یکی از اتاق های بزرگ مکتب حبیبیه واقع باغ مهمانخانه، آخرین جلسه مشروطه خواهان اول دایر گردید. در این جلسه داکتر عبدالغنی خان برنامۀ روشنگرانه نهضت مشروطه را به حضور زعمای نهضت مولوی محمد سرور خان و مولوی نجف علی خان و دیگر رهبران برجستۀ جنبش مشروطیت پیش نمود و پیشنهاد کرد تا بعد از فیصله و تصویب آن از جانب اکثریت اعضای جمعیت، به شکل عریضه به امیر تقدیم گردد.

در متن این عریضه ذکری از سراج الاخبار نیامده است. محترم مسعود پوهنیار در کتاب شان "ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان" عین همین متن را به اضافۀ کلمۀ (سراج الاخبار) بیان کرده است که نادرست به نظر میرسد. چونکه اولین نشریۀ سراج الاخبار به رهبری هیات تحریر مولوی عبدالروف خان قندهاری و مولوی نجف علی خان در سال 1906 صرف یک شمارۀ آن به نشر رسید. تااینکه نشر دوبارۀ آن بسال 1911 به مدیریت محترم محمود طرزی، دیگر کسی در این فاصلۀ زمانی(1911-1906) از ترس امیر نامی از آن جریده نبرد.

همچنان پوهنیار حضور داکتر عبدالغنی خان و برادرانش را در این اجتماع مهم تاریخی رد میکند در حالیکه چنین ادعایی نیز مقرون به حقیقت به نظر نمیرسد چه سنوات این اسناد با هم تطبیق نمی نمایند... افزونتر اینکه داکتر عبدالغنی خان که خود شاهد و ناظر بلا واسطۀ اوضاع بود در کتابش" نگاهی بر اوضاع سیاسی آسیای میانه"A Review of the political Situation in central Asia. که  بزبان انگلیسی در سال 1920 نشر شده چنین می نویسد: تخم آزادی و فکر ضدیت با استبداد و خود کامگی قبل از آنکه ارگان« سراج الاخبارافغانیه» عرض وجود نماید کاشته شده بود.

امیر برنامۀ مسالمت آمیز و روشنفکرانه مرا که قبلا دریافت کرده بود ضربه ای به قدرتش تلقی میکرد. هرچند برنامه با کتمان مقابل شد ولی زندانی شدنم به قوت در خاطره ها باقی بماند. این جا وآنجا همگان از همدیگر می پرسیدند: قانون اساسی چیست؟ داکتر عبدالغنی چه میخواست؟ و قس علیهذا...

جناب محمود نجفی در مقالۀ دیگری تحت عنوان " نگاهی بر جنبش و تحریک مشروطه اول و دوره امانیه" چنین می نویسد: نهضت مشروطه و آزادی خواهی کشور را می توان نمونۀ دانست از اتجاد همبستگی و برابری ملیت های هندی، ازبک، ترکمن، هزاره، بلوچ، پشتون وتاجیک که همه بروی قران مجید، قلم و شمشیر قسم یاد کرده بودند که تا آخرین قطرۀ خون یار ، برادر و همرزم یکدیگر باشند...

رهبری مشروطیت اول را داکتر عبدالغنی خان بر عهده داشت... در اسناد انتلجنت سرویس انگلیس که دیگر عیان و علنی شده است مدرکی به این مضمون موجود است: توطئه، توسط داکتر عبدالغنی و حزبش براه انداخته شده است که هدف آن تاسیس حکومت پارلمانی است. چون این اقدام تا زمانیکه امیر حبیب الله زنده است غیر قابل حصول می باشد بنآ عبدالغنی و حزبش مصمم به کشیدن امیر از صحنه می باشد.

(Plot was engineered by Doctor Abdul Ghani, whose object was to give parliamentary government to Afghanistan, and as this was unattainable while Amir lived. Abdul Ghani and his party decided that his majesty …must be removed…)

همچنین در ردیف همان اسناد آمده است: داکتر عبدالغنی یک انجمن (سوسایتی) تاسیس کرده است که اعضای آن شبانه در خانۀ داکتر مذکور اجتماع می کنند. در این جا او شروع به تدریس اساسات اقتصاد سیاسی نموده وبه تدریج راجع به مفاد پارلمان در عوض حکومت مطلقه و استبدادی لکچر میدهد. در ظرف شش ماه امیر هیچ اطلاعی از این امر نداشت...»

سند دیگر:« داکتر عبدالغنی چندی قبل یادداشتی به امیر حبیب الله خان اهمیت تعمیم معارف نوین به سبک هند را تذکر داده است، امیردر جواب نوشته که داکتر عبدالغنی، در اجرای آن رهنمودها مخیر است.»

همچنین استاد محمود نجفی در یک مورد مشخص  با مورخ بزرگ ومبارز مشروطه خواه شادروان میر غلام محمد غبار همنوا نیست. جریان از اینقرار است که مرحوم غبار در صفحۀ 719" افغانستان در مسیر تاریخ " آورد اند:

امیر حبیب الله به خانواده ها و دوستان مشروطه طلبان مقتول ومحبوس تعرض نکرد. اما آقای نجفی به دلیل کشته شدن عبدالجبار پسر یازده سالۀ داکتر عبدالغنی در زمان امیر حبیب الله خان نظام حاکم را مسوول آن جنایت معرفی میکند که جای بحث دارد و هنوز دقیقآ نمیدانیم که حکومت وقت چرا آن جنایت فجیع را سهل گرفت؟ آیا خود دخیل جنایت بود یا اینکه بخاطر اهمال و غفلت غیر عمد، قضیه را پشت گوش کرده است؟

در پیشانی آن مقالۀ جناب نجفی عکسی از اعلیحضرت امان الله خان چاپ شده که در ذیل آن بقلم پادشاه وقت چنین نوشته شده است:" به طریق یادگار به عزتمند داکتر عبدالغنی خان عطا فرموده شد.22/12/1299ش."

 از محتوای آن متن مختصر و تصویر اهدایی بر می آید که داکتر عبدالغنی خان از نظر لطف اعلیحضرت امان الله خان بر خوردار بوده است.

بالمقابل در پاورقی کتاب " ظهور مشروطیت وقربانیان استبداد در افغانستان" تالیف شادروان سید مسعود پوهنیار از قول مرحوم سید قاسم رشتیا چنین آورده است: داکتر غنی شخصی متناقض است. در اسناد محرمانۀ دولت هند برتانوی که مرحوم عبدالوهاب خان طرزی در دهلی مطالعه کرده و در اثر چاپ ناشدۀ خود تذکر داده است که گویا داکتر غنی با دوایر استخباراتی هند برتانوی ارتباط داشت پس چگونه در جملۀ مشروطه خواهان و مشوقین آنها قرار گرفته و خودش هم محبوس شده است. این دو بر داشت، متناقض یکدیگر می باشند. در هر صورت باید این موضوع  تذکر داده شود تا افواه ارتباط با انگلیس از افغانها ازاله یابد.

او علاوه کرده است که طرزی موصوف روابط داکتر غنی را با انگلیس ها بعد از مراجعت آخر او (داکتر غنی) به هند نوشته است نه در دورۀ ماموریتش در افغانستان.(سید مسعود پوهنیار، ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد، چاپ ، کتابخانۀ سبا، سال 1375، صص 110،111)

به پنداشت اين قلم ، چنان استدلالی منصفانه به نظر نمیرسد چه در پسین سالهای عمر داکتر غنی که از اعتبار فراوانی به عنوان یک مبارز مشروطه خواه، زندانی سیاسی، شخصیتی اجتماعی و ضد امارت امیر حبیب الله خان بر خوردار بود ناممکن است که به خاطر چند کلدار یا پوند آن همه فضایل را زیر پا کرده باشد.

در ضمن دانشمند گرانمایه پوهاند سید سعدالدین هاشمی که به حق تالیف پر محتوای شان" جنبش مشروطه خواهی در افغانستان" یکی از بهترین کتابها در موضوع بحث ماست در صفحۀ 239 کتاب شان چنین نوشته اند: نویسندۀ این اثر کوشیدم تا سند موثوقی را که عبدالوهاب طرزی به آن اشاره کرده است دریافت کنم ولی سند مندرج فوق در آرشیف اندیا آفس لندن وجود نداشت. تنها در یک سند تذکر رفته که :" داکتر عبدالغنی در اپریل 1919 توسط امان الله خان از زندان رها گردید. در جون 1919 به حیث عضو هیات افغانی در مذاکرات صلح حصه داشت واز پالیسی طرفداری برتانیه حمایت میکرد."( پوهاند سید سعدالدین هاشمی ، جنبش مشروطه خواهی در افغانستان، چاپ شورای فرهنگی افغانستان استوکهلم-سویدن،  ص 239)

متن انگلیسی آن :

Member of the Afghan peace delegation June 1919 and supported the pro-British policy of the peace conference.  L-Ps-B220-2(P-14)

از آنجا که دانشمند گرانمایه سید سعد الدین هاشمی در کتاب محققانۀ شان" جنبش مشروطه خواهی در افغانساتن" اسناد مربوط به داکتر عبدالغنی در آرشیف اندیا آفس لندن را با دقت و امانت آورده اند من از خوانندۀ علاقمند میخواهم که بسط و تفصیل این مساله را در آن تالیف بجوید.

 

 

ادامه دارد

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول