داکتر محمد اکرم عثمان
ديگر بخش ها
|
داکتر محمد اکرم عثمان
نهضت مشروطه خواهی مطلع
و مبنای
تشديد بحران در حکومت مشروطه خواهان دوم
پيوسته به گذشته
دانشمند شناختۀ افغان جناب فضل غنی مجددی در تالیف جالبش « افغانستان در عهد اعلیحضرت امان الله خان1919-1929» در این باره چنین می نویسد: « امان الله خان در مبارزه علیه سیاست استعماری انگلستان به مجرد حصول استقلال افغانستان توقف نکرد بلکه در قیام مبارزات مسلمانان جهان علیه انگلستان خصوصآ مسلمانان هندوستان بذل مساعی بخرچ داد. امان الله خان از زعمای مسلمان هندوستان که برای آزادی هندوستان مبارزه می کردند دعوت نمود تا به افغانستان آمده و مبارزه خود را از سر زمین افغانستان علیه دولت انگلستان آغاز کنند. اعلیحضرت امان الله خان تمام سرمایۀ افغانستان را در خدمت مبارزین هندوستان گذاشت و برای ایشان پاسپورت های افغانی تقدیم کرد در اتصالات شان با روسیه و ترکیه و جاپان نقش فعال را بازی نمود. دولت انگلستان سیاست امان الله خان را مخالف وجود نظامی وسیاسی اش در هند احساس کرد و کوشید تا علیه امان الله خان مبارزه نماید و در سقوط دولتش سرعت بخشید. دولت انگلستان از مخالفین امان الله خان در هندوستان استقبال نمود و برای مخالفین امان الله خان از بودجه دولت هند معاش مقرر نمود. در انقلاب 1924 دولت انگلستان از سردار عبدالکریم خان استفاده نمود و نامبرده را علیه امان الله خان تقویت نمود. در سال 1928 دولت انگلستان سردار محمد عمر خان را علیه امان الله خان ترغیب نمود. استقبال دولت انگلستان از مخالفین نظام امان الله خان در طول دورۀ حکومتش یکی از مهمترین موضوعات اختلاف بین امان الله خان و دولت انگلستان بود. امان الله خان از هر موقع برای اظهار عداوتش نسبت به انگلستان استفاده میکرد. امان الله خان با اینکه کمونیست نبود و روسیه را دوست نداشت لیکن برای اینکه برای سفیر انگلستان کراهیت خود را نشان بدهد در مهمانی های رسمی از سفیر روسیه استقبال پر حرارت میکرد. دولت انگلستان نیز برای عدم رضایت اش از امان الله خان، حاضر نشد هیات دیپلوماسی افغانستان را بریاست محمد ولی خان، بعد از استقلال افغانستان در لندن استقبال کند ووزیر خارجۀ انگلستان از استقبال هیات افغانی در لندن معذرت خواست. دولت انگلستان حاضر نشد لقب جدید امان الله خان-اعلیحضرت- را رسمآ قبول کند. سیاسیون وعسکری انگلستان امان الله خان را به صفت شخصی نا مطلوب و خراب می شناختند. جنرالSir.E. Zarrows در راپورش به لندن، راجع به امان الله خان نوشت: امان الله خان کشته خواهد شد. هر چند ما در کشتنش کوشش نکردیم اما یقین است که مرگ او مایۀ تاسف ما نخواهد بود. میدانم که او شخصی بسیار بد است . از وثایق انگلیسی و راپور های سری کارکنان دولت انگلستان در هند و افغانستان به لندن، اشاره ای واضح در نقش ادارۀ جاسوسی انگلستان در اشتغا ل انقلابات داخلی افغانستان دیده نمی شود لیکن از کراهیت دولت انگلستان نسبت به امان الله خان بر می آید که دیپلوماتهای زیادی اعم از انگلیسی و غیر انگلیسی معتقد اند که در شورش های 1924و 1928، انگلستان اگر مستقیمآ دخالت نکرده باشد غیر مستقیم دخیل قضایا بوده است. اولین اتهام در نقش ادارۀ جاسوسی انگلستان در انقلابات داخلی افغانستان از هند شروع شد. جراید هندی از نقش ادارۀ جاسوسی انگلستان در انقلابات افغانستان گزارش هایی نشر کردند. آنها نوشتند که « لارنس عربی!» دربین قبایل افغانی در گردش است...سفیر انگلیس در کابل از دولت متبوعش تقاضا کرد، که لارنس را از مرز های افغانستان دور گرداند. چه دیپلوماتهای مقیم کابل و جریدۀ « امان افغان» متفقآ حضور لارنس را در سر حدات افغانستان تائید می کنند. هکذا جریده« » نوشت که لارنس برای انجام دادن وظایف سری داخل مناطق قبایل افغانی شده است.(فضل غنی مجددی، افغانستان در عهد اعلیحضرت امان الله خان1919-1929، چاپ 1997، فیرسونت، کالیفورنیا، امریکا صص 295 و 296) شادروان میر محمد صدیق فرهنگ درصفحۀ354 تالیف ارجمند شان« افغانستان در پنج قرن اخیر» این مسالۀ را چنین بر میکشد: در جون 1922 محمد ولی خان از مسافرت دوساله اش در خارج ، به کابل بازگشت و به جای محمود طرزی به عنوان وزیر خارجه مقرر گردید و این اخیر به صفت وزیر مختار به پاریس رفت. محمد ولی خان به تعقیب از روش محمود طرزی سعی کرد در سیاست خارجی افغانستان توازن لازم را در بین دو همسایه نیرومند حقظ کند. این سیاست از جانب دولت شوروی که در آن هنگام دربرابر حریفان غربی اش ضعیف و ناتوان بود با خوشی تائید گردید، چنانکه دولت مذکور راضی شد که به در خواست افغانستان از تاسیس قونسلگری هایش در قندهار و جلال آباد که انگلستان بر آن اعتراض داشت صرف نظر کند... معذالک نمی توان گفت که ذهن حکومت افغانستان از ناحیۀ شوروی و نیات آن بکلی آسوده بود. این مطلب را شخص شاه در ملاقات محرمانه با « همفریز» وزیر مختار بریتانیه اندکی پس از امضای معاهدۀ فوق ابراز داشته چنین نتیجه گیری کرد که مقصد من به هر نحوی که در ظاهر تعبیر گردد در واقع این است که اگر انگلستان موقع بدهد قدم به قدم به آن نزدیک شوم و تنها مناسبات حسن همجواری را با روسیه حفظ نمایم... اما دولت انگلیس و مقامات هند بریتانوی از مساعی افغانستان برای حفظ توازن بطور شایسته استقبال نکردند.... اگر این ادعای نویسندگان رسمی انگلیس که دولت مذکور می خواست بعد از تصدیق استقلال افغانستان، روابط دوستانه و عادی با این کشور داشته باشد مقرون به حقیقت باشد باید گفت که کارکنان آن دولت در انتخاب اولین مختارشان در کابل، اشتباه بزرگی را مرتکب شدند، زیرا با وصف تاسیس وزارت مختاری افغانستان در لندن واضح بود که به علت تمرکز اداره و صلاحیت در افغانستان می بائیست مسایل سیاسی در کابل بین وزارت خارجۀ افغانستان و وزارت مختاری بریتانیه حل وفصل شود. بنابران حفظ مناسبات نیکو بین دو کشور ایجاب میکرد تا چنان شخصی به عنوان وزیر مختار در کابل تعیین میشد که می توانست این مناسبات را بطور مستقل و مجزا از روحیۀ استعماری عمال آن دولت در هند بررسی نموده بهبود وتقویت آنرا وظیفه اولی و اصلی خود بشمارد. متاسفانه« فرانسیس همفریز» اولین وزیر مختار بریتانیه در کابل از نظر طرز فکر و سوابق خود برای این کار آمادگی نداشت. وی سالیان دراز را در هند سپری نموده و قبل از مقرری در کابل در «اجنسی خیبر» به صفت « پولتیکل اجنت» یا مامور سیاسی اجرای وظیفه میکرد و بحکم اعتیاد ذهن، مسایل مربوط به افغانستان را از نظر سیاست استعماری حکومت هند که چنانچه بار ها در همین تالیف دیدیدیم بر اعمال نفوذ در افغانستان از طریق زور و زر بنا یافته بود بررسی میکرد. بنابرآن چون به کابل آمد به جای آنکه به جلب اعتماد شخص شاه که اداره کندۀ اصلی سیاست خارجی بود و همکاران نزدیک او چون محمود طرزی و محمد ولی خان بپردازد، محرم راز یک تعداد از درباریان محافظه کار که در باطن با سیاست اصلاحات شاه مخالف بودند قرار گرفت و طبیعی است که این وضع نمی توانست با اعادۀ اعتماد بین دو کشور کمک کند. ( میر محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ امریکن سپیدی، هرندن، ویرجنیا 1988، صفحات354 و 355) از فحوای بررسی های شاد روان فرهنگ به دنبال اشارات ممتع بالا بر می آید که به رغم مساعی جمیلۀ وزارت خارجه افغانستان در رعایت خاطرمقامات انگلیسی در کابل ، باز هم وزیر مختار بریتانیه دسا از تفتین بر نمیدارد و میکوشید از راه جذب عناصر محافظه کار دربار که مخالف اصلاحات شاه بودند اوضاع را به زیان استقرار امن و ثبات در افغانستان تغییر بدهد. چانکه قراینی در دست است که در شورش منگل همان طیف محافظه کار دربار که مناسباتی حسنه با همفریز داشتند می کوشیدند. آتش بلوا را تند تر گردانن. «در مرحله نخست دولت از در مصالحه پیش آمده عده ای از روحانیون از جمله فضل عمر مجددی حضرت شوربازار را برای مباحثه با ملایان و قناعت دادن شورشیان به خوست فرستاد اما نورالمشایخ که درباطن با شورشیان همراه بود ایشان را در خفا تشویق نود و چندی بعد به عنوان حج بیت الله از کشور خارج شده در هند بریتانوی اقامت اختیار کرد و مخالفت خود را با دولت علنی ساخت. درعین حال محمد نادر خان وزیر حربیه از قیادت قوا علیه شورشیان استنکاف نمود و از وظیفه اش به عنوان سپه سالار و وزیر حربیه استعفا داد (یا برطرف شد). معروف است که چون امان الله خان در مجلس وزرا رهبری اردو را در جنگ علیه شورشیان به او تفویض کرد، سپه سالار در جواب گفت این وظیفه را به شرطی می پذیرد که دولت از تطبیق قانون جزا و قانون خدمت نظامی معروف به هشت نفری در سمت جنوبی صرف نظر نموده به او اجازه بدهد که با دادن این امتیاز با شورشیان صلح نماید. شاه در جواب گفت که نمی تواند در یک کشور دوقانون را جاری سازد و اگر او حاضر نیست برای تطبیق نمودن قوانین نافذ در کشور به سمت جنوبی برود باید وظیفه اش را ترک بگوید ووی چنین کرد. اندکی پس از آن در صحبتی که بین محمد نادر خان و همفریز وزیر مختار انگلستان در وزارت مختاری رخ داد سپه سالار از اصلاحات امان الله خان و روش سیاسی وی بطور عام اتقاد نود و در ضمن اطهار مخالفت با امیر و همکاران نزدیک او چون محمود طرزی تمایل خودش را به اتکای افغانستان به دوستی با بریتانیه ابراز داشت. ( میر محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ امریکن سپیدی، هرندن، ویرجنیا 1988، ص 356) اگر موضوع را از زاویۀ دیگر ببینیم باید بگویم که از موضع افغانستان تقرر« همفریز» به حیث وزیر مختار بریتانیه در افغانستان امری نادرست و ناصواب بود ولی از موضع انگلیس وضع فرق میکند. به نظر می آید که طراحان دیپلوماسی آن کشور در محاسبات شان امیر امان الله خان را شخصیتی به شدت ضد استعماری تشخیص داده بودندو یقین داشتند که در صورت تحکیم حکومتش در افغانستان، باز هم برای انگلستان ایجاد درد سر خواهد کرد و از کجا که مخالفت های همفریز در آن برهۀ سیاست رسمی آن امپراتوری نبوده باشد. به هر رنگ، منطق قضیه حکم می کند که در جدال بین یک ضعیف و یک قوی، جانب ضعیف باید مواظب جانش باشد و از خطر کردن به شدت بپرهیزد. در صورتیکهپادشاه وقت در هر فرصتی به ندای وجدان و پیام قانون گوش میداد- امری که در عرصۀ سیاست کاربرد چندانی نداشت. پاشنۀ آشیل زمامدار افغانستان یکی ساخت قبیلوی جامعه بود که پای در سنت داشت و پیوسته زمامش بدست رئیس قبیله و روحانیون محل بود. دیگری غضروفی بودن استخوان بندی موسسات سیاسی، حقوقی و قضایی کشور بود که هنوز بیخ نگرفته بودند و سخت نفوذ پذیر و آسیب پذیر بودند. پاشنۀ آشیل! انگلیسها در حواشی مرز های افغانستان عرق ملی و عرق مذهبی ساکنان آن مناطق بود که اغلب به سود مرکز تاریخی شان – افغانستان- عمل میکردند اما بعد از تاسیس پاکستان، آن دو سلاح کار برد سابقش را ندارد و انگیزۀ مذهب که در گذشته بسود افغانستان بود اکنون به سود پاکستان عمل می کند چه به گمان من تاسیس کشوری بربنیاد مذهب، به همین منظور صورت گرفته تا در برابر هند و افغانستان مانند تیغ دو دم! مورد سوء استفاده قرار بگیرد. ادامه دارد
|