© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش نخست

 

 

بخش دوم

 

 

بخش سوم

 

 

بخش چهارم

 

 

بخـش پنجـــم

 

 

بخـش شـــشم

 

 

بخـش هـفـتـم

 

 

بخـش هـشــــتم

 

 

بخـش نهــم

 

 

بخش دهـــم

 

 

بخش یازدهــــم

 

 

 

 

 

 

 



 

هـمـی بینی که مـرگ دنبالم افتاده ...
کمـربسـته به کشـتار هـزاران باره ام مـنشـین

                                                                    "عـبدالـرحـمـن"

 

لکه ونه مـسـتقیم په خپل مکان ...

 

 (بخش دوازدهـم)

صبورالله سـیاه سـنگ
hajarulaswad@yahoo.com

 

گـفت و شنودی با دکتور روان فـرهـادی

مجـاهـد کاکـر [چـهـاردهـم جنوری 2008]: بیننده هـای گـرانقدر تلویزیون لمـر سلام بـر شمـا! گـفتگـوی ویژه یی داریم با آقای دکتور روان فـرهـادی نویسـنده و پژوهشگـر کشـور که اینک توجه تان را به آن جلب مـیدارم. نخسـت از هـمـه، آقای روان فـرهـادی به سـتدیوهـای تلویزیون لمـر خـوش آمـدید.

دکتور روان فـرهـادی: مـرحمت مـیکنید. بسـیار خرسـند هسـتم که در اینجـا آمـده ام. هـدف مسـافـرت مـن هـم اشـتراک در مجلس رحمـان بابا اسـت که به زودی در کابل مـنعقد مـیشـود.  

مجـاهـد کاکـر: بلی مـیخـواهـم، آقای فـرهـادی، یک کمـی بیشـتر در مـورد اهـداف سفـر تان بگـویید. کنفـرانسـی در رابطه با رحمـان بابا دایر مـیشـود در کجـاسـت، و چـه کسـانی در آن شرکت خـواهند کـرد و شمـا روی کدام مـوضوعات صحبت خـواهـید داشـت؟

دکتور فـرهـادی: مـن با رییس صاحب اکادمـی دیدم و ملاقات کـردم و بـرای مـن معلوم شـد که دانشمـندانی خصوصاً از یونیورسـتی پشـاور، که در کار تحقیق در باره رحمـان بابا بسـیار سـابقه زیاد دارند و هـم از هند و ممکن اسـت تاجکسـتان اشخـاصی بیایند و مـا بیشـتر توقعاتی که داریم از تحقیقاتی که دوسـتان مـا در پشـاور مـیکنند ممکن اسـت چیزهـای تازه به مـا بگـویند.

مجـاهـد کاکـر: آقای فـرهـادی! مـیخـواسـتم یک کمـی هـم در باره رحمـان بابا و هـم چنان اینکه رحمـان بابا در کدام محیط و در کدام عصر مـی زیسـته معلومـات ارایه بفـرمـایید.

دکتور فـرهـادی: رحمـان بابا در حقیقت، سـاده اسـت اگـر بگـوییم در عصر شـاه جهـان و خصوصا اورنگزیب، که اورنگ زیب در اشعارش هـم آمـده، در آن عصر مـیزیسـت. از این سبب مـیتوانیم بـرایش یک تاریخ تعین کنیم و فضایی که اقامت و زندگیش در پشـاور بوده، آن را هـم مـیتوانیم از روی معلومـات تاریخی حدس بزنیم. در حقیقت رحمـان بابا خـود نه تاریخ تولدش معلوم اسـت و نه تاریخ وفاتش، امـا از روی قراین مـیتوانیم چنین حدس بزنیم که در حدود 1806/ 1632 مسـیحی تولدش بوده که در عصر شـاه جهـان اسـت و بعداً اورنگزیب، و در آن وقت پشـاور و کابل در تحت حیطه سلطنت مغول هند بود. از مـیوه کابل هـم رحمـان بابا ذکـر کـرده، معلوم اسـت که مـیوه مـیرفت از اینجـا. بعد یک عصری اسـت که پتر کبیر روسـیه معاصر رحمـان بابا بود. فضای تاریخی را هـم مـا از روی آن حدس مـیزنیم و دیگـر چیزی که قابل تاسف بود که در آن وقت سلطان حسـین صفوی به قندهـار غلبه کـرده بود، صفویان غلبه کـرده بودند و صفویان یک شخص بسـیار یک شـهزاده مسـیحی گـرجی را که به نام گـرگین خـان مشـهور اسـت در قندهـار والی مقرر کـرده بودند. که باز آن را مـیدانیم که چـه واقعه یی سرش شـد. لیکن خـود رحمـان بابا یک مـردی بود که نه به سـیاسـت علاقه داشـت و نه کدام فعالیت سـیاسـی داشـت و به هـیچگـونه نمـیخـواسـت که مشـهور شـود، آدم گـوشـه گیر بود. ولی شعـرش وقتی که به دسـت مـردم مـیرسـید، مـیدانسـتند که یک اسـتاد بزرگ اسـت. امـا باید به خـاطر داشـته باشیم که تقریباً در حدود سـی چـهل سـال پیش اشعار خـوشحال خـان ختک شناخته شـده بود. اشعارش را در هـر جـا که مـردم زبان پشـتو مـیدانسـتند، مـیخـواندند. البته خـوشحال ختک یک دیوان زبان فارسـی هـم دارد، شعـر فارسـی که آن مـوضوع جداسـت و در پشـاور چاپ شـده اسـت. ولی مـن فکـر مـیکنم که محققان و دانشمـندان بزرگ که در پشـاور تحقیق کـرده اند در باره تفصیل زندگی رحمـان بابا هـیچ چیزی نیافته اند، زیرا رحمـان بابا یک اسـتاد بود امـا یک درویش و کناره گیر بود و هـیچگـونه شـهـرتی ندارد و بـر عکس خـوشحال خـان ختک که یک خـان بود و یک زعیم سـیاسـی بود و یک زعیم نظامـی بود و زندگانیش بسـیار پر شـور بود و در زندان لنتهور زندانی بود. مغولهـا زندانیش کـرده بودند. این فـرق زیاد دارد از نظر شخصیت. لیکن رحمـان بابا شعـر خـوشحال ختک را مـیشناسـد و معلوم اسـت و در بعضی شعـرهـای او مـا تاثیر خـوشحال ختک را درک مـیکنیم. به طور خـاص در باره عشق. به روز شنبه که مجلس دایر مـیشـود و مـن ان شـاءالله مقاله خـود را تقدیم مـیکنم، مـن شرح داده ام که وقتی که مـوضوع عشق آدمـیزاد اسـت، در اینجـا رحمـان بابا بسـیار از ترکیباتی که از شعـر خـوشحال در مـییابیم اسـتفاده کـرده اسـت. امـا در باره عشق معنوی و در باره عشق حقیقی اشعار او بسـیار به سطح بالاتر اسـت. در این زمـینه خـوشحال ختک آنطور اشعاری که نقش روحانی در آن تمثیل شـده باشـد، ندارد.

مجـاهـد کاکـر: آقای روان فـرهـادی! مـیخـواهـم در رابطه به اینکه در زمـان حیات رحمـان بابا شعـر پشـتو در کدام مـرحله قرار داشـت؟

دکتور فـرهـادی: در حقیقت شـاعـر بزرگ پشـتو خـوشحال خـان ختک بود . در مـورد خـوشحال ختک مـا مـیدانیم که تولدش معلوم اسـت و وفاتش معلوم اسـت. وفاتش در 1689 واقع شـده اسـت یعنی در هـمـین عصر اورنگزیب بود. در آن وقت از رئی قراین معلوم مـیشـود که سـن رحمـان بابا کم بود. البته بعضا اشعار خـوشحال ختک را مـیخـواند. وقتی خـوشحال ختک به حیث یک شـاعـر بزرگ بـروز کـرد، امـا از نظر مزاج فـرق داشـت. شـاعـر بزرگی که دیوانش مـوجـود باشـد و شعـرش مـوجـود باشـد و نشر شـده باشـد در زبان پشـتو قبل از خـوشحال خـان ختک مـوجـود نبود. البته در آنوقت نسخه هـای قلمـی مـینوشـتند و شعـر خـوشحال خـان ختک به بسـیار شـوق خـوانده مـیشـد. و بعد از وفاتش در 1689 اشرف خـان ختک اسـت که از هـمـان خـانواده اسـت متخلص به "هجری" اسـت و او هـم شـاعـر اسـت. مـا حالا مـیتوانیم حدس بزنیم که وفات رحمـان بابا در حدود سـالهـای 1716، در هـمـین سـنوات واقع شـده اسـت. از روی مطالبی که در دیوان ذکـر شـده و اشـاره رفته، مـا مـیتوانیم هـمـین حدس را بزنیم که تولدش در حدود 1632 و وفاتش در 1716. این هـم تقریبی اسـت لیکن ممکن اسـت که بسـیار نزدیک به حقیقت باشـد. در این وقت طوریکه به شمـا گـفتم پتر کبیر تا 1725 در روسـیه حکـومت مـیکـرد و روسـیه را مـدرن سـاخت. البته خـوشحال خـان ختک از این مـوضوع آگاه نبود. امـا مـن فضای سـیاسـی هـمـان وقت را بـرای شمـا مـیگـویم.

مجـاهـد کاکـر: آیا در اشعار رحمـان بابا هـمـین مسـاله تذکـر رفته اسـت؟

دکتور فـرهـادی: هـیچ نوع تذکـری نرفته اسـت. بـرای اینکه اشعار رحمـان بابا بسـیار کـوشش مـیکند که در مسـایل تاریخی چیزی نگـوید. ممکن اسـت که در باره حریق و بعضی چیزهـایی آمـده باشـد. خـودش هـم معلوم اسـت که یک خـانواده یی داشـته و شکایت کـرده در باره معالجه بعضی مـریضهـایی که مـربوطش بوده، پول نداشـت. گـرچـه که یک ریش سفید بود که مـردم به او مـراجعه مـیکـردند و او را بزرگ خـود مـیدانسـتند. لیکن ثروتش بسـیار کم بود و در حقیقت علاقه نداشـت و در مـورد اشخـاص دنیا دار، مقصد از مـردمـان با ثروت اسـت، بسـیار عقیده خـوب ندارد. آمـدیم سر طرز سخنش که در دیوان جمع شـده اسـت خـوشبختانه دیوان مـوجـود اسـت و دیوان البته چندین نسخه خطی بوده، معلوم اسـت که در عصرش مـوجـود بوده چون خـودش یک شعـری دارد در باره دیوان خـود که چنین گـفته اسـت:

"د رحمـان و سـوزان شعـر ته حیران یم/ چـه اور بل شـوی نه دی په دیوان"

یعنی این شعـر نشـان مـیدهـد باید دیوان، یک دیوان بوده مثلی که یک دیوان داشـت که در این دیوان شـور عشق باید شعله مـیشـد و آن را مـیسـوختاند. یعنی این به صورت ترسـیم چیزی اسـت.

مجـاهـد کاکـر: آقای روان فـرهـادی! مـیخـواسـتیم بیشـتر کمـی در مـورد ویژگیهـای شعـر رحمـان بابا که به کیهـا بسـیار نزدیکی دارد و از کدام شـاعـر زمـان متاثر بوده؟

دکتور فـرهـادی: به کلی معلوم مـیشـود که خـود رحمـان بابا بـر علاوه اشعار خـوشحال خـان ختک که البته بیشـتر به جنبه هـای اخلاقی و به جنبه هـای بیان اخلاق و بیان سلوک با مـردم شـوق داشـته، لیکن در زمـینه سخن معلوم اسـت که بسـیار خـوب دیوان حافظ را مـیشناخت و بسـیار خـوب اشعار سعدی را مـیشناخت. از دیوان او هـم تاثیرش معلوم مـیشـود و هـم مـولانا را مـیشناخت و هـم بسـیار سبکهـایی دارد که از نظر وزن و از نظر آهنگ بسـیار شباهت به اشعار حافظ دارد. البته باید به خـاطر داشـته باشیم که در زمـان رحمـان بابا از عهـد مـولانا و سعدی پنجصد سـال گـذشـته بود و از عهـد حافظ چـهـار صد سـال گـذشـته بود. این مسـافه اسـت. نسخه هـای خطی نزد هـر کس مـوجـود مـیبود، نظر به ارادتی که مـردم به رحمـان بابا داشـتند نسخه هـای خطی را مـی آوردند و به رحمـان بابا مـیدادند و رحمـان بابا معلوم اسـت که هـمـه را مطالعه کـرده اسـت. چونکه مـا وقتی دیوان را مـیبینیم، بین رحمـان بابا و حافظ و مـولانا و سعدی یک رفاقت اسـت. معلوم اسـت که مثنوی مـولا نا را هـم خـوانده بود. بعضی تاثیراتش دیده مـیشـود البته این مـوضوعی اسـت که باید در اشعار رحمـان بابا جداگانه تحقیق شـود.

مجـاهـد کاکـر: آقای فـرهـادی! شمـا رحمـان بابا را چگـونه شـاعـری مـیبینید؟ از لحاظ بعد شخصیتش آیا شـاعـر متصوف اسـت؟ آیا شـاعـری اسـت که به عـرفان زیاد گـرایش دارد یا به ادب یا ...؟

دکتور فـرهـادی: بلی به عـرفان علاقه دارد. و یک کلمـه دارد "درویشـان" را در هـر باره تعـریف مـیکند و صفت مـیکند و هـم یک شعـر دیگـرش که البته بسـیار مشـهور اسـت مـیگـوید: 

بی له عشقه که مـی عیب که مـی هنر دی
مـا غوح کـری دی د خـانه بل پیوند

زه عاشق یم سر و کار مـی دی له عشقه
نه خلیل نه داوودزی یم نه مـومـند

در حالیکه خـودش یک مـومـند اسـت، اینکه مـیگـوید نه خلیل هسـتم، این بسـیار به مـولانا شباهت دارد. مـولانا هـم هـمـین طور یک چیزی گـفته که "نیمـیم ز ترکسـتان، نیمـیم ز فـرغانه".که پیوند خـانوادگی خـود را کنار گـذاشـته و او هـم با وجـود اینکه پشـتون اسـت و مـیداند که مـومـند اسـت امـا مـیگـوید که مـن محو عشق هسـتم و بنا بـر آن خـانواده ندارم. این البته در ادب قدیم اسلامـی یک معنی دارد و در ادب عـربی هـم اسـت. فکـر مـیکنم که رحمـان بابا بعضی اشعار عـربی را هـم مـیدانسـت، چونکه در دیوان تاثیرش دیده مـیشـود.

مجـاهـد کاکـر: آقای روان فـرهـادی! شمـا کدام بخش از شعـرهـای رحمـان بابا را، اگـر مقایسـه کنیم، در بخشی که نصایح و پندهـا و اندرزهـایی داشـتند و هـم در قسـمت عشق و فنا در راه خدا، کدام بخش دیوان را شمـا بیشـتر...؟

دکتور فـرهـادی: مـا البته در مـییابیم که البته هـمـان شعـرش را هـم که بسـیار مشـهور اسـت که مـیگـوید در ظلم حاکمـهـا "گـور و اور او پشـاور دری واره یو دی"/ په سبب د ظالمـانو حاکمـانو/ گـور او اور او پشـاور دری واره یو دی

بلی این گپ کـراهتش را در مـورد اولیای امـور سـیاسـی و نظامـی که در مـنطقه و دیگـر جـاهـا بودند نشـان مـیدهـد. امـا خـودش از اغنیا هـم شکایت مـیکند چـرا که اغنیایی که صدقه و زکات بدهند، البته آنهـا را قدر مـیکند لیکن اغنیای دیگـر را، به نام دنیا دار، بسـیار به سختی قضاوت مـیکند، به شـدت قضاوت مـیکند. دیگـر در مـییابیم که خـود یک شعـری دارد که مـیگـوید که مـن "وارث مجنون" هسـتم و این بسـیار مـهـم شعـر اسـت و مـن آنرا بـرای شمـا دارم. مـیگـوید که عاشق باید بی نشـان باشـد و از هـمـین سبب اسـت که نه کسـی تاریخ زندگیش را مـیداند، نه تاریخ دیگـرش را. هـمـین قدر مـیفهـمـند که در آنجـا مـردم بـرای او احترام داشـتند مثل اینکه پیش یک مـرشـد و پیر مـی آیند و معلوم اسـت که رفت و آمـدش هـم با مـردم خـانقاه و مـردمـی که در پشـاور در آن وقت مـوجـود بود، با آنهـا بوده اسـت. بالآخره مـیگـوید که مـنصب مجنون بـرای مـن مـیرسـد و مـیگـوید که مجنون وقتیکه وفات مـیکـرد به مـن گـفت که ای رحمـان تو وارث مـن هسـتی و مـن تمـام مـراتب و مـدارج خـود را هـم به تو تقدیم مـیکنم. این یک شعـر بسـیار عمـده رحمـان بابا اسـت. در حقیقت در هـمـه جـان و دل رحمـان بابا که مـا مـیدانیم یک نقش داشـت. در باره طرز تحقیقی که امـروز مـیشـود، کتابهـای زیادی مـوجـود اسـت. مثلا تصویر رحمـان بابا را هـم مـیبینید که تصویر خیالی اسـت. در کابل البته آنرا اسـتاد بـرشنا و اینهـا ترسـیم کـرده اند، تخیل کـرده اند، و در پشـاور کتابهـایی که چاپ شـده این تصویر را آورده اند. این هـم چاپ پشـاور اسـت. در افغانسـتان از وقتی که تحقیقات پشـتو بسـیار پیشرفت کـرده اسـت، در وقت امـانیه و بعد از امـانیه رحمـان بابا شـاعـر بزرگ شناخته مـیشـده و مـرحوم اسـتاد حبیبی و دیگـر شخصیتهـا و ادبای پشـتو دیوان او را چاپ کـرده اند. امـا البته این چاپی که شمـا در اینجـا دارید که از دوسـت محمـد خـان کامل مـومـند اسـت و قلندر مـومـند. قلندر مـومـند هـم یک شخص بسـیار دانشمـند سختگیر اسـت که بسـیار دقیق کار مـیکند. بهترین چاپ هـمـین اسـت. بهترین نسخه هـمـین اسـت. در مـورد نسخه کابل البته قبلا تحقیقاتی شـده بود. لیکن نسخه کابل را در بعضی جـاهـا انتقاد کـرده اند که چون هـمـه نسخه هـا خطی بوده اند. درسـت و کامل ترین هـمـین اسـت که در پشـاور چاپ شـده اسـت. امـا هـمـین کاری که دوسـت محمـد خـان کامل مـومـند و قلندر مـومـند کـرده البته خـود رحمـان بابا هـم مـومـند اسـت اگـرچـه که به مـومـند بودن خـود اهـمـیت نمـیدهـد، لیکن این بسـیار چاپ خـوب اسـت.  

مجـاهـد کاکـر: آقای فـرهـادی! شمـا که یک عمـری در تاریخ ادبیات پژوهشـهـای وسـیع و گسـترده داشـته اید، از دید شمـا از دید عـرفان و تصوف شعـرهـا و غزلیات رحمـان بابا را وقتی که شمـا مـیخـوانید شمـا رحمـان بابا را هـمپایه کدامـهـا قلمـداد مـیکنید و مـیبینید؟

دکتور فـرهـادی: مـن اینطور فکـر مـیکنم که چون بسـیار درویش بوده و درویش بودن او نسبت به حافظ و مـولانا هـم بیشـتر بوده چون هـیچگـونه تمـاس سـیاسـی با شخصیتهـای زمـان خـود نداشـته در حالیکه در زندگانی حضرت مـولانا و در زندگانی حافظ، مـا تمـاس را با رجـال سـیاسـی مـیدانیم و در مـییابیم امـا این شخص به حدی درویش بود که بالآخره در مـییابیم هـمـینکه یک دیوان داشـته و دیوان خـود را جمع مـیکـرده هـم غنیمت اسـت. بـرای اینکه خطر این مـوجـود بود که از غایت درویشی اثر خـود را هـیچ جمع نکند. از شـهـرت بیزار بوده و از اشعارش در مـییابیم که شـهـرت را هـیچ به نظر خـوب نمـیدید. لیکن یک تاثیر را بـرای شمـا بگـویم که شعـرای مـابعد پشـتو را که بعد از رحمـان بابا آمـده اند هـر کدام آنهـا را مـیبینیم مثلا، کاظم خـان شیدا، حمـید مـاشـوخیل و اینهـا، در هـمـه اشعار شـان تاثیر رحمـان بابا اسـت. چـرا رحمـان بابا یک نوع گـرنتی اسـت بـرای ادب پشـتوی مـابعد در این سـه صد سـال. که در این سـه صد سـال شعـر پشـتو هـمـیشـه به جـانب اخلاق و به جـانب حسـن سلوک با از خـود و بیگانه بوده و این بسـیار قابل قدر اسـت که در اشعار دیگـران هـم هـمـین تاثیر روحانی از جـانب رحمـان بابا مـوجـود بود. بنا بـر این معلوم مـیشـود که اشعار رحمـان بابا و دیوانش به نسخه خطی در هـمـه جـا مـوجـود بود تا اینکه چاپ پیدا شـد و چاپ در حدود 1850 یعنی یکنیم صد سـال پیش دیوان به وجـود آمـد. دیوان رحمـان بابا در لاهور چاپ شـده در دهلی چاپ شـده و آنهـا چاپهـای قدیم اسـت. باز چاپ کابل بعدا بسـیار مزیت دارد که چیزهـا را اصلاح کـرد لیکن بعدا بعد از چندین چاپ که شـده بالآخره به این شکل کلیات اشعار رحمـان بابا اسـت. یعنی مـیبینیم که در آن در حدود پنجصد ششصد صفحه باشـد لیکن خـود اشعار در حدود چـهـارصد صفحه اسـت. و هـمـین هـمـه چیزی اسـت که از رحمـان بابا داریم. امـا به حدی پر معنا اسـت که هـر شعـرش قابل توجه اسـت. یک شعـرش "گنج شـاهـی" بسـیار مشـهور اسـت. یک مطلب دیگـر را هـم بـرای شمـا بگـویم که در پشـاور و در مـناطق پشـتون هـمـان مـنطقه از اینکه آنهـا مـیخـواسـتند که رحمـان بابا در محیط بیرون، در محیط اردو زبان شناخته شـود، از هـمـین سبب اسـت که در زبان اردو بسـیار کتابهـای خـوبی در باره رحمـان بابا نوشـته شـده اند و اشعارش را به زبان اردو ترجمـه کـرده اند. و این مـوجـود اسـت و حتا به شعـر ترجمـه کـرده اند. به شعـر اردو و شعـر طه خـان اسـت که شعـر پشـتو را به شعـر اردو ترجمـه کـرده اسـت. حالا یک مطلب دیگـر هـم اسـت که مـا باید در مـورد خـود افغانسـتان فکـر کنیم که یک مـرشـد بزرگ عـرفانی اسـت و تنهـا به این اکتفا نکنیم که پشـتو زبانهـای مـا این دیوان را بشناسـند؛ باید مـا کـوشش کنیم که به زبان دری هـم تقدیم کنیم. ترجمـه هـای دو زبانه یعنی متنهـای دو زبانه باید چاپ شـود که در بک طرفش مـنتخبات کلیات رحمـان باشـد و طرف دیگـرش ترجمـه دری. این کتاب سبب مـیشـود که مـردمـان دری زبان افغانسـتان واقعا به ارزش رحمـان بابا و تاثیر، بعضی شعـرهـای دیگـرکسـان را که ببینند در اکثرش تاثیر رحمـان بابا را مـییابند. مـن خـودم کـوشش کـردم ترجمـه "گنج شـاهـی" مشـهور رحمـان بابا اسـت که هـمـیشـه، به زبان دری ترجمـه کـردم. اینک پشـتویش را شمـا ببینید:

که په گنج د شـاهـی فخر شـهـریار کا
عاشقان یی د دلبـرو په رخسـار کا

اینک ترجمـه دری آن:

فخر باشـد شـهـریاران را ز گنج شـاهوار
فخر باشـد عاشقان را جلوه رخسـار یار

ببینید که در حقیقت عاشقان از شـهـریاران در نظرش مـهـمتر اسـت. در یک جـا مـیگـوید که در باره اورنگزیب، بعد از مـرگش مـیگـوید که هـمـان حلاجی که هفت صد سـال قبل از او در بغداد مـیزیسـت بهتر اسـت از اورنگزیب. او را "نداف" گـفته اسـت. مـیدانیم که در پشـاور و اینجـاهـا نداف گـویا از مـردمـان فقیر مـیبودند و از مـردمـانی که نسب شـان بسـیار بلند نمـیبود. لیکن ندافی مـیکـردند. لیکن گـفته مثلی که در شعـر خـوشحال خـان ختک هـم ذکـر شـده هـمـین کسـانی که کسبه کار هسـتند و مسلی هسـتند و "چج په لاس" که در زمـان خـوشحال خـان ختک آمـده اسـت. او گـفته که هـمـان نداف بهتر اسـت از اورنگزیب.

خرقه پوشـو په خرقه کی دی مـوندلی
هغه حظ چـه په دنیا یی دنیا دار کا

ترجمـه

خرقه پوشـان را غنیمت هسـت اندر خرقه شـان
آنچـه دنیادار را باشـد نشـان اعتبار

پتنگانو لـره خدای په اور کی ورکـر
هغه عیش چـه بلبل یی په گلزار کا

ترجمـه:

عیش بلبل هـر چـه باشـد در هـمـه گلزارهـا
عیش پروانه ز شمع و شعله داده کـردگار

مقصد مـن اینسـت چیزی که وظیفه عمـده در مـورد رحمـان بابا که باید شروع شـود و هـم در مـورد خـوشخـال خـان ختک که بزرگترین شعـرای سـه صد سـال قبل مـا هسـتند. در حقیقت خـوشحال خـان ختک و رحمـان بابا اگـر چـه در مـنطقه پایان زیسـته اند و مـردم پشـتونهـایی که در پشـاور هسـتد و در کـویته هسـتند آنهـا را شـاعـر خـود مـیدانند و لیکن در حقیقت این تنهـا مـال آنهـا نیسـت. مـال هـمـه مـردمـانی اسـت که پشـتو زبان هسـتند و داخل گنجینه ملی افغانسـتان اسـت. باید دری زبانهـا هـم او را بشناسـند. بنا بـر این مـا توصیه مـیکنیم که این کمبود اسـت و مـنتخبات رحمـان بابا باید با ترجمـه دری چاپ شـود. مثلی که با ترجمـه اردو در آن طرف سرحد چاپ شـده. و هـم مـا کمبود داریم که در باره زبان انگلیسـی البته خـوشحال خـان ختک ترجمـه هـای خـوبی شـده، لیکن زبان انگلیسـی هـم معلوم مـیشـود که دیوان خـوشحال خـان ختک را با مـنتخبات او را اسـتادان پشـتو زبان انگلیسـی پشـاو ترجمـه کـرده اند. و آنهـا هـم چاپ شـده اند. اینهـم یک خدمت بسـیار بزرگ اسـت بـرای اینکه کسـانی که نه دری مـیدانند و نه پشـتو مـیدانند به زبان انگلیسـی اهـمـیت و شـهـرت این شخص را بدانند.

مجـاهـد کاکـر: آقای روان فـرهـادی! به نظر شمـا مـهـمترین پیامـی که رحمـان بابا در شعـرهـای خـود دارد، چیسـت؟ عشق یا چیز دیگـر؟ 

دکتور فـرهـادی: بلی. مـا درمـییابیم که بعد از دیدن دیوان و مطالعه دیوان که انصاف، عدل و اخلاق بـرای هـر آدمـی بسـیار اهـمـیت دارد. لیکن در باره کسـانی که درویش هسـتند، هـم مطالبی دارد که در حقیقت خـود را نایب مجنون مـیگـوید و وارث مجنون مـیگـوید. بنا بـر آن، مـیخـواهـد کسـانی که ارزش دارند به آن شق بـروند، ولی معلوم مـیشـود که تفـریق مـیکند بین اشخـاصی که تنهـا شعـر را بـرای مسرت خـاطر مـیخـوانند و کسـانیکه به جـانب عـرفان مـیروند، اهل طریقت هسـتند و اهل خـانقاه هسـتند. مطالب دیگـر هـم دارد و اشعاری که در باره رخسـار دلبـر و زلف دلبـر هـم در آن مـوجـود اسـت که ممکن اسـت در جـوانی خـود گـفته باشـد، یعنی رحمـان بابا یک تحولی کـرده امـا چون اشعارش به ردیف الفبا ردیف شـده اشعار جـوانی اش هـم داخل اشعار قدیم شـده و اشعار جدیدش شـده بنا بـر آن مـا تفـریق نمـیتوانیم کنیم که از نظر کـرونولوژی شعـرهـای اول کدامـهـا بوده و بعدا کدامـهـا بوده اند.  

مجـاهـد کاکـر: یعنی به نظر شمـا آقای دکتور مـراحل مختلفی در زندگی رحمـان بابا وجـود داشـته اسـت؟ شمـا در آغاز گـفتید که چون بسـیار زیاد شعـرهـای خـوشحال بابا را مـیخـواند...

دکتور فـرهـادی: بلی در جـوانیش شعـرهـایی اسـت که گـویا تاثیر خـوشحال خـان ختک اسـت. و زلف و رخسـار دلدار و خط و خـال و اینهـا را تعـریف کـرده اسـت و بعداً هـیچ. در هـمـین دیوان اینطور غزلیاتی داریم که هـیچگـونه تاثیری و ذکـری از عشق آدمـی نیسـت و هـمـه عشق روحانی اسـت.

مجـاهـد کاکـر: آقای روان فـرهـادی! وقتی بعضی از اشعار رحمـان بابا را مـیخـوانیم مثل:

 

یار یاری راسره نه کا الغیاث
نه یی ترس شی نه یی کـرکه الغیاث

یا هـمچنین یک شعـر دیگـری دارد که:

د وصال شپه مـی بدله په بیلتون شـو الغیاث
د قیامت خـواری را پیشـه په ژوندون شـو الغیاث.

که بـرخی هـمسـویی مثلی که در دیوان حافظ ...

دکتور فـرهـادی: در دیوان حافظ هـم و در دیوان شعـرای دیگـر هـم اسـت. که مـن فکـر مـیکنم که شعـرهـایی را که در ردیف شعـری انداخته اسـت معلوم شـده که به ردیف الف، و ب و ت. ث ندارد. بنا بـر این الغیاث یعنی یک نوع کمک خـواسـتن اسـت از خداوند، هـمـان الغیاث را در آخر شعـر خـود آورده که به ردیف "ث" داشـته باشـد. کدام خطری در آن نبوده.

مجـاهـد کاکـر: وقتی دیوان رحمـان بابا را مـیخـوانیم اشعار بیشـتری دارد در مـورد اینکه مـیخـواهـد پوچی و هـیچ بودن دنیا را ثابت کند مثلاً:

دا دنیا ده بی وفا، بی وفا ده بی بقا/ نه یی مخ شـته نه یی حت شـته/ لکه لوته صحرا/ در جـایی باز ذکـری دارد که: شـه ده شـه ده دا دنیا/ چـه توشـه ده د عقبا/ د دنیا په بازار کیژی/ د هغه جهـان سـودا/ هـمـین را مـیخـواهـیم یک کمـی توضیحات بدهـید.

دکتور فـرهـادی: یعنی به شمـا مـیگـویم که عقیده بزرگان اسلام اسـت که این دنیا مزرعه آخرت اسـت و انسـان در این دنیا هسـت. بنا بـر این کسـی نمـیتواند که از این زندگی بشری دنیایی خـود را فارغ کند. امـا چیزی که رحمـان بابا توقع دارد که این زندگی بشری طوری باشـد که بـرای آخرتش یک ثمـره داشـته باشـد، آن هـم به چندین درجه اسـت. اول مثلا از دنیادار توقع دارد که باید هـمـیشـه صدقه بدهـد و هـمـیشـه به فقیر کمک کند. این آمـده اسـت. شخصی که البته در سلوک، طریقت و اینهـا بالاتر اسـت و پیشرفت کـرده از او توقعات بیشـتر دارد. و از هـمـین سبب اسـت که مـا هـمـین شعـرهـا را مـییابیم مثلی که شعـرهـایی که عشق بشری اسـت، گیسـو و رخسـار و اینهـا هـم تاثیر دارد لیکن این شعـرهـای یک مـرحله دیگـر اسـت. لیکن اکثریت شعـرهـای را که مـیبینیم در آن جمله نیسـت. در صدی یعنی percentage شعـرهـایی که در رابطه روحانیت و اخلاق در آن اسـت بیشـتر اسـت .

مجـاهـد کاکـر: با مطالعه دیوان رحمـان بابا یک چیز دیگـر هـم مشـاهـده مـیشـود که رحمـان بابا سخت از ریا متنفـر بوده و حرفهـای هـم داشـته که: "عشق هنر د مخلصانو دی رحمـانه/ نه حاصلیری مخلصی په رو ریا" 

دکتور فـرهـادی: بلی این ریا در هـر جـای اسـت و ریا در قرآن کـریم هـم ذکـر شـده که " الذین یرائون" که بـرای آدمـهـای که "یورائونه" یعنی که به صورت ریا هـم تاثیرش اسـت. و اکثر مطلب آیات قران شریف به یک شکلی در دیوان رحمـان بابا آمـده یا خلاصه گـردیده اسـت. معلوم اسـت که شخصی بوده که در شناخت حدیث و قرآن کـریم بسـیار پیشرفت کـرده بود. یعنی یک کس دیگـر را که نام نمـیگیریم، لیکن باید بگیریم حضرت جـامـی اسـت. جـامـی در حدود اواخر قرن پانزده مسـیحی وفات کـرده او هـم یک تاثیری دارد. معلوم اسـت که رحمـان بابا اشعار جـامـی را هـم مـیخـواند.

مجـاهـد کاکـر: اکثر دانشمـندان و پژوهشگـران، مثلی که شمـا هـم ذکـری داشـتید، به این باور اند که رحمـان بابا از حدیث و قران هـم علم کافی داشـته و هـمـانگـونه که مـولانای بزرگ در اشعار خـود بعضی از آیات قران را ذکـر کـرده، تفسـیر کـرده و رحمـان بابا هـم ....

دکتور فـرهـادی: رحمـان بابا هـم چنین کار را کـرده و در تحقیقاتی که صورت گـرفته به آن اشـاره شـده اسـت. امـا چیزی که بسـیار عمـده اسـت که هنوز دروازه تحقیقات در باره رحمـان بابا باز اسـت. اگـر چـه که هـمـین یک کتاب داریم بس و دیگـر آثاری نداریم. لیکن هـمـین اثر کفایت مـیکند که در مـورد تحلیل فکـر رحمـان بابا تحقیقات صورت گیرد و مـیشـود که تحقیقات مزید به زبان انگلیسـی، یعنی از تر جمـه هـایی که مـوجـود اسـت اسـتفاده شـود . نمـیدانم، مـن این ترجمـه هـا را بدسـت نیاورده ام که تا چـه اندازه ثقه اسـت، لیکن امـید اسـت ترجمـه هـای خـوبی باشند. و باید رسـاله هـای علمـی به زبان پشـتو از جـانب اسـتادان در پوهنتونهـای مـا تشـویق شـوند و تحقیقات صورت بگیرد. چیزی که بسـیار عمـده اسـت که هـیچگـونه تعصب در نزد رحمـان بابا نیسـت و در حقیقت به یک معنا این کتاب بـرای وحدت فـرهنگی افغانسـتان بسـیار سـودمـند اسـت. بـرای رحمـان بابا و فکـر رحمـان بابا و هـمچنین که مطالب عمـده یی که در هـمـین سـمت و به هـمـین خـوبی در شعـر خـوشحال ختک اسـت و در شعـر رحمـان بابا هـم اسـت. بنا بـر آن نشر آثارش و ترجمـه اش به خصوص دو زبانه که فارسـی یکطرف باشـد و پشـتو یکطرف، هـم به پیشرفت فهـم دری زبانهـا در زبان پشـتو کمک مـیکند و هـم در فهـم مقام رحمـان بابا در شعـر پشـتو. 

مجـاهـد کاکـر: تشکـر از شمـا آقای دکتور روان فـرهـادی که دعوت مـا را پذیرفتید و در رابطه به شخصیت رحمـان بابا و اشعارش معلومـاتی دادید. بسـیار از شمـا تشکـر.

دکتور فـرهـادی: شمـا مـیدانید در جـایی که رحمـان بابا دفن شـده، در آنجـا جناب مـرحوم اسـتاد خلیل الله خلیلی هـم دفن شـده و به زودی یک مجلسـی دایر مـیشـود و مـن هـم ان شـاءالله در آن سـهـم مـیگیرم و آن در باره اسـتاد خلیل الله خلیلی اسـت که در حقیقت در حدود صد سـال از تولدش گـذشـته و کاملا بیسـت سـال از وفاتش گـذشـته اسـت. تجلیل صد سـاله اش اسـت که ممکن اسـت در پروان و کابل صورت بگیرد و متوقع هسـتم که در مـورد آن هـم مصاحبه یی با شمـا داشـته باشم.

حتمـا! بسـیار زیاد تشکـر از شمـا. دوسـتهـای عزیز این بود داشـته هـای بـر نامـه مـا که خدمت تان تقدیم شـد. از توجه تان تشکـر.

 

[][]

ریجـاینا/ کانادا

بیسـت و سـوم دسـمبـر 2009



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول