© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

بخش اول

بخش دوم

بخش سوم

 

 

 

-----------

 

در همين رابطه

 

 

 

چند آفرين و
 ايکاش و ايدريغ

«صبورالله سياه سنگ»

 

 

 

 

 

 

سالار عزیزپور

مونشن / آلمان

 

 

 

 

 

 سخنی چند بر «چند آفرین وایکاش و ایدریغ»

 

 

بخش چهارم

 

افراط در عیب جویی ها

در این بخش از« سخنی چند...» از موارد عام گویی ها و کلی نگریی ها صرف نظر می کنیم و به نمونه هایی مشخص افراط درعیب جویی هامی پردازیم تا برای خواننده ی « سخنی چند...» مستدل شود که سیاه سنگ گرامی در بسا موارد از گستره ی اصول نقد و نظر پا فرا تر گذاشته به عیب جویی وحتا افراط در عیب جویی ها گام گذاشته اند به گونه ی که می خوانیم: « پس از آن که «پژوهشی در گستره ی زبان و نقدی بر عوامل نابه سامانی آن در افغانستان » را تا پایان خواندم وجا هایی را نشانی کردم، باز هم رو آوردم به سر برگ کتاب واین پاراگراف را بار دیگر دیدم:

« با تشکر از شاعر،نویسنده ومنتقد فرزانه مان استا لطیف ناظمی ورویکرد شان به این اثر وهم چنان سپاسگزارم از اشارات دقیق دوست بزرگوارم،شاعر ونویسنده آقای شریف سعیدی که در بهبود این اثر داشته اند »ص سه. در کنارش نوشتم: « من خواننده نیز خداوند بزرگ راسپاسگزارم که کتاب سالار عزیزپور پس از رویکرد لطیف ناظمی و اشاره هایی بهبود بخشنده ی شریف سعیدی خواندم. اگر آن دو بزرگوارم این برگ ها را پیش از من نمی دیدند و بهبود نمی بخشیدند، چه می کردیم؟ »!!

در رابطه به داوری فوق دوست گرامی، باید افزود: زبان طعن و استهزاء سیاه سنگ عزیز به هیچ وجه پزیرفتنی نیست و چنین داوری از سوی سیاه سنگ گرامی برایم غیر قابل انتظار می باشد. پیوسته به گفته ها بالا باید گفت: اگر نگران عدم رویکرد استاد ناظمی استید و یا در موردهمکاری جناب سعیدی شک وتردید دارید؛ می شود اسناد و مدارک را گواه بیاورم.

عزیزپور وبیدل

« عزیزپور عزیز که شاعر شناخته شده هم است، گویی سوگند یاد کرده است که برگی از کتاب «پژوهشی در گستره ی زبان و نقدی بر عوامل نا به سامانی آن در افغانستان » خود را بدون نادرستی به خواننده ندهد. او حتا هنگامی که می خواهد نقطه ی پایان  را با زبان شعر بگذارد، باز هم کار ی می کند که نباید بکند.

ای بسا معنی که از نا محرمی حای زبان

با همه شوخی مقیم پرده هایی راز ماند

به نظر سیاه سنگ عزیز بیت بالا از بیدل نیست و هم چنان اضافه می کند: « تا جایی که از مردم شنیده ام، درست آن چنین است:

« ای بسا معنی که از نا محرمی های زبان ». نا گفته نگذاریم که حتا در این صورت نیز شک دارم که این شعر از بیدل باشد.

به پاسخ دوستم باید گفت: اگر بجای «ها»،« حا» آمده و از روی سهل انگاری به چاپ رسیده؛ تقصیر از نگارنده این اثر نیست. چرا که بار،بار این بیت را به صورت درست آن در نوشته ها ی مختلف نگاشته ام که حداقل دو مورد آن را در این جا یاد آور می شوم یکی در مقالت در فصلنا مه « کاخ سخن» شماره یازدهم،سال سوم،زمستان سیزده هشتاد ودو خورشیدی، منتشره ی مونشن/المان ودیگری د رسایت« پیمان ملی »

می ماند نکته ی دیگروآن این که این بیت از بیدل است ویا خیر؟ پاسخ نگارنده ی « سخنی چند...» باز هم مثبت است؛ خلاف تردید و انکاردوست گرامی سیاه سنگ عزیز. دلیل آن همانا مسجل بودن این بیت بنام بیدل در کتاب « شاعر آینه ها » از سوی شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرزانه همزبان ما « شفیعی کد کنی » می باشد. برای اطمینان بیشتر می توانید به صفحه پانزده « شاعر آینه ها » از انتشارات آگاه، خیابان انقلاب، تهران، ایران، سال دیماه سیزده هفتاد ودو مراجعه کنید. در غیر آن خوانش صد هزار بیت نه برای جناب عالی مقدور است و نه برای این جانب. باقی می ماند عطش عیب جویی سیاه سنگ عزیز که مدام او را وسوسه می کند، بی هیچ سند ودلیلی و تنها بر مبنای شنیده گی ها!!

« آژانس باختر» درست است ویا « د باختر آژانس » و « باختر آژانس»؟

سیاه سنگ گرامی می نویسد: « دوست من بهتر است بداند که گفتن « اخبار باختر آژانس تقدم می شود » هر گز نمی تواند تحمیل زبان پشتو بر زبان فارسی باشد. آنچه خشم او را بر انگیخته، کار برد « باختر آژانس » است، زیرا عزیزپور با بی گناهی گمان می برد که آوردن « باختر » پیش از « آژانس » از سیهکاری هایی پشتو زبان هاست از همین رو « صدمه رسان » به فارسی.

دوست من پیش از برآمدن آفتاب باید بداند که یکی از دو واژه ِِء « باختر » و « آژانس» پشتو نیست آن یکی پهلوی است وآن یکی فرانسوی. شاید عزیزپور بگوید: من این را می دانم. هدفم در صفحه ء سی و هفت کتاب آن است که گفتن « باختر آژانس » پشتو است . نه دوست عزیز! گفتن « باختر آژانس » هم پشتو نیست و اگر می بود ، چنین گفته ونوشته می شد: «د باختر آژانس» درست مانند: « د افغانستان بانک»... .

پیش از آن که به پاسخ موارد فوق بپردازم. این نکته را در همین جا یاد آور می شوم که توضیحا ت اضافی سیاه سنگ عزیز جز درمیسر ادعای بلندبالا و گفته هایی فضل فروشانه کمکی برای نویسنده وخواننده اثر نخواهد کرد و گر نه چه ضرورتی وجود داشته ودارد که دوست گرامی به معنای واژه هایی چون: باختر وآژانس بپردازند . باز هم به تکرار می نویسم که ترکیباتی همچون: «د باختر آژانس » و «باختر آژانس » گونه ی از ترکیبات زبان پشتو است که تحمیل چنین ترکیباتی نه از سوی پشتو زبان ها، بلکه از سوی دستگاه استعماری در تبانی با قبیله سالاران فرهنگ گریز و زبان ستیز صورت گرفته ومی گیرد و نباید چنین زور گویی ها وفتنه انگیزی ها را بنام تباری و نژادی ثبت کرد. آخرین پیامد های این گونه عملکرد ها را آن هم به گونه دیگر آن، ما در «و ب، سایت دانشگاه کابل همراه با نشان وسمبل آن شاهد استیم که این اواخر تازه بکار شده است.

اگر از عیب جویی ها وعیب تراشی ها دست بردار شویم ، منظور من از تحمیل، صورت نحوی وساختاری این تر کیب است همراه با حرف تعریف ویا واژه تعریف. چرا که زبان فارسی حرف تعریف ندارد پس کاربرد آن در زبان فارسی مجاز نیست. از همین رو زمانی که می نویسند ویا می گویند: « دباختر آژانس » ویا صورت مخفف آن را « باختر آژانس » درست نیست و گو نه ی تحمیلی دارد.و این گونه ترکیبات به هیچ وجه متاثر و یا بر خاسته از قواعد زبان فارسی نیست. آیا ما کم شنیده ایم ویا کم خوانده ایم که گفته اند ویا نوشته اند: « اخبار د باختر آژانس تقدیم می شود » ویا « د معارف وزارت اطلاعیه »؟؟ در حالیکه صورت درست آن در زبان فارسی ویا فارسی دری همانا « آژانس باختر »، آژانس معاملات ملکی »،« آژانس مسافرتی » ، « آژانس تکسی تلفنی»... می باشد نه « دباختر آژانس » و یا گونه ی مخفف و تحمیلی آن « باختر آژانس ».

انگلس و زبان فارسی

به باور سیاه سنگ عزیز گفتاوردی که در صفحه ی بیست وچهار این کتاب آمده از انگلس نیست. در صورتی اگر باشد. درست بر گردانی نشده است و در صورت اگر درست بر گردانی شده باشد، از اعتبار علمی و زبان شناسانه بر خوردار نیست!!

بهتر بود بجای این همه شرط و شروط می نویشتند: من با این نظر موافق نیستم، خدا کند از هر کسی که باشد. چرا که تردید درثقه بودن اثر و آن هم تنها بر اساس شک وگمان، هیچ کمکی به خواننده اثر نخواهد کرد و جز ایجاد بد فهمی و اغفال ذهن خواننده، نتیجه در بر ندارد . برای رفع نگرانی دوستم و این که این گفتاورد از انگلس می باشد. در پهلوی رویکردی که در کتاب آمده به رویکرد دیگر هم چنان اشاره می دارم با عین املا و انشا.

در مورد مشخصات رویکرد نخست باید افزود: که « خط آینده » مقالتی بی نام ونشان نیست، بلکه کتابی ست از پژوهشگر آگاه « مسعود خیام» که از سوی انتشارات معتبر « آگاه » در سال سیزده هفتادوسه به چاپ رسیده است و در یاد داشت مقدمه کتاب چنین آمده است:« بسیاری از مترجمین که بعضا نام شان در فصل ششم آمده به ویژه... و آقایان دکتر امامی، دکتر باطنی، دکتر پور جوادی، شاملو و...برای اطلاعات ترجمه منعکس در فصل شش هم کاری کردند.»

برای اعتماد بیشتر دوست گرامی عین همان متن را با همان املا و انشا از منبع دیگر روایت می کنم؛ منتها با توضیحات بیشتر: « حال که قرار است چند هفته ای را صرف این ماجرای نا مفهوم شرقی بنمایم، فرصت را غنیمت دانسته، فارسی را فرا خواهم گرفت. به عربی تمایل ندارم. علت این امر نیز تا حدودی از نفرت ذاتی من از زبان های سامی وتا حدودی نیز ازاین نشاءت گرفته است که نمی توانم در حوزه ء چنین زبان گسترده ای... بدون صرف قابل ملاحظه ای از اوقات خود به جایی راه برم. در مقایسه می توان گفت: فارسی بسیار آسان است. اگر بخاطر الفبای ملعون عربی نبود که هر پنج شش حرف آن عینأ شبیه پنج شش حرف دیگر است و اصوات آن نوشته نمی شود، کل دستور زبان آن را در عرض چهل و هشت ساعت فرا می گرفتم. گفتم که اگر « پیپر » قصد آن کرد که در این مزاح بی مزه نیز به تقلید از من بپردازد، تشویق شده باشد. حداکثر سه هفته را برای فارسی گذاشته ام. حال اگر دو ماه را صرف این کار کند. می تواند از من پیشی گیرد. جدأ جای تاسف است که « ویلیام وایتلینگ» نمی تواند فارسی بخواند. اگر می توانست زبان جهانی حاضر و آماده ء مطلوب خویش را در اختیار می داشت. چرا که تا آنجا که می دانم، تنها زبا نی است که در آن « من » و «به من » هیچ گاه تنافری ندارد، چرا که مفعول الیه و مفعول همیشه یکی است.بر گرفته از نامه ء انگلس به مارکس زیر عنوان « حافظ وروضه الصفا » که نخستین بار در سال نوزده پنجاو پنج در منتخبات مکاتبات مارکس و انگلس به زبان انگلسی ترجمه شده است.و نگارنده این گفتاورد را از مجله « آغازی نو» پاییز سیزده هفتاد، دوره دوم شماره هشتم،پاریس، فرانسه، صفحه ء صد و نود یک و صدونود دوگرفته است.

می ماند صورت کاربرد« جمع » در جمله ها ی مختلف. که بیشتردرآن مطابقت نهاد با فعل و گزاره به گونه ء دیگر مطرح است:

نخست، در زبان فارسی اگر نهاد جمله، یک جاندارباشد، تطبیق فعل باآن لازم است؛ یعنی، اگر نهاد مفردباشد،فعل مفرد مناسب است ویا نهاد جمع، فعل جمع تناسب دارد. دو دیگر، اگر نهاد جمله، غیر جاندار باشد... در این صورت ما با دو وضع روبرو می شویم:یکی این که عمل منسوب به نهاد، عمل طبیعی خود آن باشد. در این حال، می توانیم فعل را همیشه مفرد به کار ببریم ویا این که فعل را با نهاد تطبیق دهیم، اما البته عدم تطبیق آن بهتر است.

اما در مورد محتوای این گفتاورد: اگر فراگرفتن فارسی را در مدت چهل وهشت ساعت جدی تلقی نکنیم وآن را شوخی بی مزه ی بدانیم حقیقتی که در این گفتاورد بجایش می ماند همانا نارسایی ها و کاستی هایی رسم الخط این زبان می باشد از یک سو و از سوی دیگرتوجه بر انگیزی این زبان می باشد که چگونه توجهء بزرگانی همچون: انگلس ها را بر می انگیزد. بزرگانی که فرا ی امتیازات نژادی، تباری و طبقاتی می اندیشند که این خود گوییا ارزش و گرانسنگی این زبان می باشد و این چنین گفتاورد ها بر مدافعان این زبان سند افتخار می تواند باشد نه اسباب نگرانی و تنفر.

احسان طبری وزبان فارسی

اگر از اختلافات سیاسی مان  و این که احسان طبری چه بیراهه ها و کژ راهه ها را پیموده،  بگذریم؛ از دانش ادبی و فلسفی او نمی توانیم انکار کنیم. هنوز هم بیاد ما است در روزگاری که بیشترین آموزش دیده گان ما سر گرم مطالعه کتاب هایی چون: « طلا درمس » و« تاریخ غبار» بودند؛ خوانش « بر خی از جهان بینی ها و...» احسان طبری نیز مورد علاقه تحصیلکرده ها بود. بر سیاه سنگ عزیز بهتر از من معلوم است که زمانی داوری هایی مطلق انگارانه گذشته است. از این نکته ها که بگذریم، می ماند این نکته که در این گفتاورد طبری چه حقایق نهفته است، به ویژه زمانی که او ما را به رویکرد جدی پیرامون ساختار زبان فارسی فرامی خواند . آیا شما این فراخوان را علمی ومنطقی نمی دانيد؟ بخصوص در زمانی که شما این ضرورت را بهتر از دیگران می دانيد!

ادامه دارد

 «»«»«»«»«»«»

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول