© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

-----------

 

در همين رابطه

 

 

 

چند آفرين و
 ايکاش و ايدريغ

«صبورالله سياه سنگ»

 

 

 

 

 

 

سالار عزیزپور

مونشن / آلمان

 

 

 

 

 

 سخنی چند بر «چند آفرین وایکاش و ایدریغ»

 

 

بخش دوم

 

سرآغاز دومین بخش سخنی چند بر« چند آفرین وایکاش وایدریغ » را اختصاص داده ایم به دسته بندی سخنی چند پیرامون  « چند آفرین و...  »زیرِ عناوین:« نه من ز بی عملی در جهان ملولم وبس »، «کمبود منابع وتنگنا های پژوهشی»،« باز هم پژوهشی در گسترهء ز بان»، « واژه ها وجمله هایی که جای منا سب آن در این نقد و نظر نیست».

 با این تذکر، می پر دازیم به نخستین سخن مان:

 نه من زبی عملی در جهان ملولم وبس

  این عنوان را به حکم تفاول از دیوان حافظ بر گزیده ام وآن هم در برابر مصرعی که دوست عزیز سیاه سنگ  گرامی آورده است:  توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

  اگر از مقدمه بدون درنگ وارد متن شویم و از غلطی های چاپی آن به حکم مسؤولیت بنگاه نشراتی بگذریم.  اند ر باب نا همگونی هایی نگارشی کتاب، من با دوست عزیزم موافقم و می دانم که پراگنده گی های نگارشی، زیان قابل جبرانی بر کتاب وارد کرده است. البته این عیب وده ها عیب دیگر این کتاب به مفهوم نفی توجه به هنجار های زبان نیست ، بلکه تذکر چندین باره آن را قوت می بخشد. همچنان اگر دیروز تنها به ذکر آن بسنده می کردیم، امروز بایستی در تطبیق آن کوشا باشیم واین به مهفوم نفی آن اشارات ونفی آن تاکیدات به هنجار های زبان  نیست، چرا که من در هیچ جایی، ادعای بی عیب نویسی را نداشته ام وشاید هیچ کدام ما، چنین ادعای نداشته باشیم.  از همین رو ما   درپرتو تجارب همدیگر ودر فضای صمیمیت و یاری به داد وستد نقط نظرات مان می پردازیم تا امر بهبود خود وزبان و فرهنگ مان را مساعد سازیم. این گفته ها به معنای انکار تلاش های فردی نیست. گونه یی تاکید بر همکاری و همیاری و کوشش ها ی گروهی ما است.

با در نظر داشت نکات فوق ومسؤولیت در برابر زبان وهنر نویسنده گی و رفع نواقص در پرتو تجارب جمعی وگروهی به نگا رش  « کژ تابی ها و نا هنجاری ها ی نگارشی  » د ست یازیدم؛ با وجودی که از دشواری های این امر آگاه بودم. از همان رو چشم امید و دست استدعا به سوی از خود بهترانی داشته ودارم. چرا که از همان آغاز می دانستم که با سواد بودن وبی سواد بودن امر نسبی است. شاید بسیاری از ما ها داستان دعوای آن دو نفر را بر سر نوشتن کلمه ء   «مار» وکشیدن مار شنیده ایم ، ولی برندهء واقعی آن دعوا که بود؟ روشن است که تر کیب سه حرف میم والف و ر ودلالت آن برخزندهء معروف مبتنی برنوعی قرارداد است و فقط کسانی معنی مار را  از ظاهراین کلمه تشخیص می دهند که به اسرار این قرار داد پی برده باشند. یعنی همهء فارسی زبان های با سواد. اما دلالت شکل مار بر خود مار هم بر حسب نوع دیگری از قرارداد است، که البته سابقه اش قدیم تر ودامنه اش وسیع تر است، ولی به هر حال از لحاظ انسان ابتدایی جزء اسرار است، وامری است آموختنی. در مصر باستان سواد عبارت بود از توانایی ترسیم و تشخیص یک سلسله اشکال مرموز، از جمله شکل مار. این نوع سواد از امتیازات مر تبه ء اجتماعی یا « کاست » محدودی بود که، به نظر توده قبطیان برده یا شبه برده، می توا نستند خزندهء  خطر ناکی را به نقشی روی گل وسنگ مبدل کنند، یا بر عکس آن با دیدن آن نقش بی آزار جانور خطر ناکی را به خاطر بیاورند. مربوط کردن تصویراشیا با واقعیت آن ها نوعی سواد است و آموختن آن نیازمند پیمودن راه درازی در تربیت دیداری است که در قیاس با آن آموختن سواد لازم برای خواندن کلمهء مار کار ساده است.   ولی همهء ما، کما بیش، فعلا این سواد را داریم، به عبارت دیگر در یکی از حجره ها ی پشتی ذهن یکا یک ما یک کاهن مصری نشسته است که همهء تصویر ها را برای ما معنی  می کند ». آدینه /شماره 88 / بهمن ماه  1372/تهران.

 اما اگر برداشت ما از سواد همانا قواعد درست نویسی با بال وکوپال آن باشد؛ هنوز که هنوز است به آن د ست نیافته ام. حداقل در مورد خود به چنین اعترافی ضرورت دارم، اما از تلا ش برای رسیدن آن، دست بر نمی دارم. آن هم به کمک شما فرزانه گان وبزرگان فرهنگی وادبی.

  در پایان این بخش به بخشی از برداشت هایم که بی ارتباط با پرسش ها ی دوست مهربانم جناب سیاه سنگ نیست به گونهء بسیارفشرده وخلاصه اشاره می دارم که خوشبختانه با قواعد درست نویسی هم بی ارتباط نیست:

پیوسته نویسی یا  گسسته نویسی؟

 بر اساس هنجار های زبان فارسی واژه هایی که واحد مستقل معنایی را می سازند « اعم از این که یک کلمه مستقل باشد یا از  ترکیب چند کلمه به وجود آمده باشد » باید پیوسته نوشته شوند تا یگانه گی صورت ومعنای آن ها حفظ شوند، مانند: جهانگشا، صاحبدل، بزرگداشت، نیکبخت، یکباره،هموطن،و... . این گونه واژه ها در مورد نادر گسسته نوشته می شوند، چرا که پیوسته نویسی موجب دشواری در نوشتن وخواندن می شود، مانند: مشتق پذیر، کین توز، هم اندیش، صاحب سخن. در  این  گونه موارد علاوه بر دشواری خواندن و نوشتن،موجب اشتبا ه نیز می شود، مانند: دست آموز، جنون آسا، حکیم سخن....   

  به نظر نگارنده دراین   موارد راه حل دیگری نیز وجود دارد که هم موازین دستوری د ر نظر گرفته شود وهم در خواندن ونوشتن دچا ر اشکال نشویم که همانا کم فاصله نویسی است.

های غیر ملفوظ نوشته شود ویا خیر؟

  اگر می خواهید از استثنا ها ی قواعد درست نویسی بکاهید، بهتر است های غیر ملفوظ نوشته شود وبا استفاده از قواعد تذ کریافته فوق  می توان چنین واژه ها  را کم فاصله نوشت، مانند: گسسته گی،پیوسته گی، زنده گی، آزاده گی و.... با این تذکر بسیار مختصردر مورد «های» غیر ملفوظ؛ می رسیم به« ی »  وصورت های نگارشی آن: با وجودی که ما بیشتراز هفده پسوند «ی» داریم با آوا های مختلف. می دانیم که یک نشانه نوشتاری به جای چند آوا به طور ذاتی مشکل آفرین است. چرا که ما بایستی از «ی» استمراری گرفته تا« ی» نسبتی و  وحدت، مصدری، نکره، لیاقت، ضمیر، میانجی، مفعولی، فاعلی، شباهت و... را به یک نشانه بنویسیم؛ آن هم به همان پشنهاد  داریوش آشوری بسنده می کنم و این پشنهاد را تا انداره یی  گره گشا می دانم؛ به گونه یی که در صفحه ء  142 کتاب « باز اندیشی زبان فارسی »  چاپ تهران از انتشارات مرکز می نویسند:

« پژوهندگان قدیم مانند مؤلف المعجم فی معیاییر اشعار العجم از نظر تلفظ از دو گونه «ی» در فارسی  نام برده اند که یکی را « یای معروف یا یای عربی» ودیگری را « یای مجهول » یا «یای فارسی » نامیده اند. فرق این دو در تلفظ آنهاست،اما فرق یای نکره یا وحدت با دیگر انواع یای پسوندی از سیاق جمله معمولاً فهمیده می شود.... برای روشن شدن مطلب به مثال های زیر توجه کنید: کار های زیادی کرد.«یای نکره»  کار های زیادی«یعنی زاید» کرد.  زدن این حرف کاری نیست. من مرد تنهایی نیستم «یعنی کسان دیگری نیز با من اند. من مرد تنهایی« یعنی تنها بودن» نیستم.  

   کمبود منابع و تنگناهای پژوهشی

   در گسترهء پژوهش به همان اندازه ء که اهداف پژوهشگر مهم است به همان اندازه منابع ورویکرد ها یی مهم استند که پژ وهشگر در نوشتن اثری از آن سود می جوید و این اصل دومی است که اصالت و مستند بود ن اثری راضمانت می کند.

محور های« پژوهشی در گسترهء زبان و....» اگر ازنگاه اهداف وعناوین و محتوا درون مایه ء روشن و شفاف دارند؛ اما از نگاه منابع ورویکرد ها دچار محدودیت وکمبود منابع می باشند و با دریغ باید گفت که نبشته ها از محدودیت منابع رنج می برند واین محدودیت منابع بر می گردد  به بی توجهی ما به مباحث اساسی زبان به مهفوم معاصر آن. چرا که عرصه پژوهشی ما پراست از چسپید ن به مرده ریگ نیاکان وثبوت این نکته که زبان دری به جغرافیای سیاسی ما تعلق دارد. دستاورد این نکته هم, بیشتر در جهت تفرقه زبانی ما قرار گرفته است و بستر مساعد برای خود مرکز بینی ها و کشمکش های کشور های هم ز بان واستفاده خود کشان بیگانه پرور در راستای تخریب جغرافیای فرهنگی مان گردیده است.

در چنین فضا وهوای مسموم پژوهشی هر زمانی اگر بخواهید به مباحث زبان در جایگاه امروزین آن در افغانستان درنگی داشته باشید خواسته و ناخواسته با این کمبود مواجه می شوید؛ حتا اگر خلاف میل باطنی تان باشد. بی درنگ باید افزود که توضیح این مسایل به مفهوم این نیست که مباحث اساسی که در گسترهء زبان مطرح شده اند , پایه واساس منطقی ندارند واز شفافیت گفتمان پژوهشی به دور اند ویا در جهت ومسیر قرار گرفته اند که عناد ودشمنی را برمی انگیزند. بر عکس وبا اطمینان می توان گفت: مباحث این کتاب با شفافیت تمام مطرح شده و از هر گونه فتنه انگیزی به دور میباشند. از این رو  بر منتقدان مان شایسته وبایسته نیست که با طرح نا درست مباحث این اثر و خلط  جستار های آن تبر دشمنان فرهنگی « استعمار ودولت های وابسته به آن » را دسته کنند و ذهنیت خواننده گان را اغفال وتوهم در مسایل اساسی کتاب ایجاد نمایند. وایجاد چنین فضایی از سوی منتقدی به فرزانه گی سیا ه سنگ عزیز دور از انتظا ر می باشد.

 

 

ادامه در آينده

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول