© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

برای خواندن قسمت اول در اينجا کليک کنيد

 

 

برای خواندن قسمت دوم در اينجا کليک کنيد

 

نصير مهرين

 

اندوهنامهء سرنوشت زن

در افغانستان

 

بخش سوم

 

 

پيوسته به گذشته

 

 

 

داخل شدن در سرويس ها که از دروازه های جداگانه بايست صورت می گرفت، زنها عموماً از دروازهء پيش روی داخل بس ها می شدند و مرد ها از هر دو راه، مرد ها کمتر آن قاعده و نظم تعين کرده را رعايت می کردند. مرد های بوده اند که با عبور از دروازهء زنانه تلاش ورزيده اند که به سوی بخش مردانه بروند اما چند مشت با نثار بدگويی و دعای خدا خرابت کند گفتن های زنانه مواجه شده اند.

حکايت شده است که گاه گاهی دختران شوخ، اگر ديده اند که مردی از دروازهء پيش روی داخل بس شده و از ميان آنها می گذشته است، چندک هايی از او گرفته اند و خنديده اند. اما از جمله قصه های که در اين زمينه وجود دارد و چند سال پيش شهرت يافت، اين است که:

زنی با شتاب کوشيد به بس شهری برسد که در حال حرکت بود؛ از دروازهء عقبی و مردانه که يگانه امکان رسيدن بداخل بس بود، داخل شد و خواست بسوی جای زنها برود. کسی از مردان با کنايهء نيشدار به او گفت: مادر جان، از دروازهء مرد ها داخل شدی. زن توقف کوتاهی کرد و پرسيد: آقا جان چه گفتی؟ دروازهء مرد ها!؟ مرد گفت، بلی از راه دروازهء مرد ها داخل شدی مادر جان. زن که فکر می شد حال و احوال آمادگی پيشتر برای جواب دادن او را داشت، روی خويش را طرف مرد کرد و گفت: مرد! مرد! آه ها! آقا جان! مرد ها در کجا هستند؟ ميفهمی مرد ها در بنديخانهء پلچرخی هستند.

ديگران که سوال و جواب را شنيده بودند، خاموش ماندند و بعضی ها آهسته آهسته خنديدند.

اما گويا آن زن دردمند، خبر نبوده است که در زندان پلچرخی تنها مرد ها زندانی نبودند بلکه زنها نيز زندانی بودند. بهر حال او را دريابيم و در غيابش سخن بيشتر نگوييم که از سخن سخن بيشتر می رويد. گپ بر سر مشکلات موسسهء نسوان و نظم ها و جاهايست که مردانه تعيين شده است. دنباله سخن خود را می گيريم.

بعد از اينکه در موسسه نسوان کورس های فنی بوجود آمد، قرار بر آن شد که زنان فلم های مسلکی و تربيه ای را در سينما زينب که متعلق به موسسه نسوان بود، ببينند. اما پيشتر گفته آيد کسانی که سينما رفته و فلم های هنری را ديده اند و شاهد نشستن مرد ها و زنها در آنجا بوده اند، نپندارند که نشان دادن فلمهای مسلکی برای زنها در موسسه نسوان کار آسانی بوده است. خير. زنها (غير از خانم های وابسته به خانواده سلطنتی و دولتمردان و خانم های شان که امکان ديدن فلم برای شان در ارگ سلطنتی فراهم شده بود) از ديدن فلم در داخل شهری که سينما نيز داشت محروم بودند. همانگونه که امروز نيز مليونها زن، در افغانستان اصلا داخل سينما نشده و فلمی را نديده و حتا با نام آن آشنا نيستند.

وقتی کورسهای فنی موسسه نسوان فلم های را وارد کرد تا به شاگردان نشان د هد، مشکل ديگری سر برآورده است. متصديان امور، با اتخاذ تصاميم مردانه برای وقت آموزش زنان، تصميم گرفته بودند که وقت نمايش را برای زنها جدا کنند. به اين معنی که بعد از وقت کار رسمی مامورين فلمها برای زنان نمايش داده شود. وقتی زنها از سينما بيرون می شدند تا روانه خانه های خود شوند، مخصوصا هنگامی که روز ها کوتاه و شام ها زودرس بود، مشکل تاريکی و دير به خانه رسيدن درد سری بوده است. رشتيا بازهم در اين زمينه گپی از پشينهاد های ابتکاری خود دارد، می گويد: چپراسی ها را با چراغ هريکين به هر سمت برای همراهی خانم های که از خود نفرخدمت نداشتند موظف می نمودم.(13)

تا حال در اين زمينه از خود زنانی که آن حال و احوال را ديده اند، مضمونی نديده و نخوانده ام. از اين رو پرسشی است که خدای داند که ساير ابعاد گفته ناشدهء مشکلات چطور بود و برعلاوه مصرف تيل هريکين، تعيين بودجه جداگانه برای آنها، تعداد چپراسی ها چگونه بوده است؟  افسوس که از صحنه های که چپراسی با هريکين در درست، در کنار زنها بسوی بس شهری روان بوده است، بازتاب های در ادبيات روزگار ديده نمی شود و از احساس و ابراز حال و احوال خود زنها، از مشکلات رسيدن به خانه و حال و احوال و عکس العمل مرد و اطفال  گرسنه در برابر ناوقت آمدن زن چيزی بدانيم. اين قدر است که در افغانستان چون مرد جدا از پختن و شستن تربيه شده است، و پخت و پز وظيفهء زنهاست، می توان گفت که مرد بدخوی غم شکم را بيشتر داشته است تا فراگيری آموزش برای زن را. و اگر قرار باشد، انسانی از روی چنين نفع و زيانی به رشد ذهنی و مسلکی و اجتماعی زن بنگرد، بعيد به نظر نميرسد که آن تصميم گيرنده صد امکان موجود برای رشد زن را که خود زن علاقمند آن است، فدای يک شکم نان به موقع کرده زن را اجازه ندهد که ديگر ناوقت به منزل بيايد، پس بهتر آنست که در خانه بنشيند و نان بپزد!!

 

می دانيم که آن جدا سازی ها و مشکلات را موج زمان هرچند با کندی دل آزاری، اندک اندک از ميان برداشت. پسران و دختران مکاتب ابتدايی در آغاز، در شهر کابل توانستند يکجا درس بخوانند. مسلما منفعتی را برای بودجه و جلوگيری از مصارف بيشتر آنهم در خلأ آماده بودن معلمين از نظر کميت همراه داشت. با آنکه در مدارس عالی جدايی ها حفظ گرديد، در دانشگاه کابل (پوهنتون) دختر ها و پسر ها اجازه يافتند که در زير يک سقف درس بخوانند. اما ليليه (خوابگاه و اقامت گاه شبانه) جدا از هم بود.

هرقدر جامعه از فعل و انفعال سياسی و نظامی و ديدگاه های جداگانه سياسی و فرهنگی نسبت به زن تأثير پذيرفت، عمليه کاهش تعصب و ترس و تشويش و يا افزايش جداسازی ها نيز زير سايه حاکميت سياسی موافق آن به وضاحت نشاندار گرديد.

سياست دوران سالهای زمامداری داود خان و ظاهر خان با درس اندوزی از عکس العمل های ضد اصلاحات دوره امانی با ملاحضه کاری و احتياط، زمينه ساز ورود بيشتر زنها در عرصه های مختلف اجتماعی شد. بعيد از پذيرش نيست که زنان وابسته به دربار و محيط ماحول دستگاه دولتی، جدا از بقيه زنان وابسته به اقشار بی بضاعت، بهترين زمينه را برای بهره گيری از امتيازات نصيب شده باشند.

 

سياست های که متعاقب کودتای هفت ثور حزب دموکراتيک خلق، عملی شد، بنابر تقاضای برنامه حزبی، در بستر کشمکش های سياسی و نظامی تکاندهنده در جامعه، زن را بيشتر و در عرصه های متنوعی از درگيری های سياسی و حتی نظامی و خبرچينی و با کاهش جداسازی ها سمت داد. آنان که بيش از همه از برنامه برای ـ آزادی زن ـ گپ می زدند؛ چنان حال و احوالی را بر جامعه مستولی کردند که هزاران داغ در دل مردان و زنان بر جای نهادند. و يکی از نتايج جدايی های تحميلی دوره ايشان آنست که ده ها هزار زن بی وقت از مرد های شان جدا شدند. اين جدايی را بايد ناشی از سر به نيست کردن مردان دانست.

تنظيم های جهادی، گويی زن ستيزی را جز آرزو های هميشه گی قرار دادند. سياست آنها بر مبنای جدا نگه داشتن زن از امور بيرون منزل تقاضا کرده که زن را در مجالس و محافل تصميم گيری راه ندهند. با آنکه زنانی را در فعاليت های سياسی و فرهنگی مشغول ساختند. حتی نهاد هايی را هم در زير نام جداگانه زنان تشکيل دادند. ولی در پرتو بی اعتنايی در برابر حقوق زنان، اين تصور دست می دهد که زن را نيز برای مبارزه با زن موقع دادند. آنها همواره به اين پندار بوده اند که زن عقل چنين کاری را ندارد! و اين مرد است که بايد تصميم بگيرد.

و طالبان که گويی سبقت زن ستيزی و جدا نگهه داشتن و اپارتايد جنسی را در برهنه ترين صورت آن از همه ربوده اند، پنداشته می شود که سياست نرينه سازی پيشه کرده اند. که اين حديث مجمل را با آثار زيانبار مفصل همه دانند. برخی با طلب آزادی و حقوق زن! به همان جدا ساختن زن از محيط اجتماعی و برگشتاندن وی در چارديواری خانه از طرف طالبان جانبداری می کنند.

از جدا سازی های صاحبان اين نمونه مثالی گفتنی است، که اعضای خانواده زنی که در حال مرگ است،  او را به شفاخانه می برند که اميد زنده ماندن او بوده است. در شفاخانه طالبان زن را اجازه نداده اند که شب هنگام کار کند. اعضای خانواده او پای های داکتر را که مرد است می بوسند که وی را معاينه و تداوی کند. اما داکتر با دلهره و چهرهء اندوهبار به آنها نگاه می کند، می ترسد و اجازه طالبان را مطرح ميکند. و می گويد که اجازه دست زدن به تن زن مريض را ندارد...

طالبان در اين قسمت از برنامه ها دچار مشکلات بسيار هستند. باری زن ها را از کار محروم ساختند و چندی بعد به داکتر های زن اجازه دادند که به کار بپردازند. و برای داکتر های دستور داده اند که: "از معاينه و تدوای زنان بدون محرم شرعی خودداری ورزند. و نمی توانند به معالجه زنانی که غرض تداوی بدانها مراجعه می کنند بپردازند." در ادامه اين مطلب در دوهفتنامهء زرنگار آمده است که: "اين فرمان تازه طالبان هزاران زن بينوا و خاصتاً زنان بيوه را که محرم ندارند دچار مشکلات تازه گردانيده است. طالبان همچنان، قابله ها، نرس ها و دايه ها را از رفتن به خانه ها غرض کمک های صحی منع کرده اند. تصميمات اخير طالبان و سختگيری های جديد از يکطرف قدرتگيری جناح تندرو طالبی را نشان می دهد و از طرف ديگر مشخص ساختن دقيق موضع فکری و سياسی طالبان در رابطه به مسايل اجتماعی و فرهنگی است تا آنها خط تفريق خود را از جناح های مختلف متبارز گردانند و در مذکرات احتمالی صلح در آينده نقش مجلس علمای دينی را برجسته تر سازند. تصميات اخير طالبان مبنی بر بستن مکاتب خانگی و مانع شدن داکتران از پذيرفتن مراجعين، تخطی صريح آنان را از موافقات قبلی شان با نماينده گان سازمان ملل متحد آشکار ميسازد..."(14)

آری اندوهنامهء سرنوشت زن در جامعه ما بدينجا نيز رسيده است که اندکی را باز گفتيم و در جايهای ديگر گفتنی های ديگری را نيز بگوييم.

 

 

اشاره يی از يک جداسازی ديگر از سوی فرهنگيان

 

در نشريه «نای» (چاپ کابل) از فرهنگيان دوستدار مولوی جلال الدين محمد بلخی مطلبی جلب توجه کرد که اگر نشود آنرا تأسف انگيز ناميد، سوال برانگيزش توان خواند. مطلبی حاکی از جداسازی شرکت زنان و مردان در محفل خوانش و تحليل و تفسير اشعار مولوی.

در آن نشريه چنين نگاشته شده است:

"کانون دوستداران مولانا، بروفق خط مشی فرهنگی خود که ميخواهد در ترويج دادن انديشه حضرت مولانا در بين جوانان و حلقات فرهنگی گام های مؤثری بردارد، به تحليل، تفسير و خوانش مثنوی شريف هرهفته چهار روز ـ شنبه و چهار شنبه بعد از ساعت دو «2» در دستگاه ساختمانی خورشيدی برای ذکور و روز های سه شنبه و پنجشنبه برای اناث می پردازد."(15)

آيا جای پرسش ندارد که چرا روز های شرکت زنها و مرد ها را از هم جدا کرده اند؟ مگر خداوندگار بلخ پايه چنان سنتی را بر جای نهاده بود و دوستداران نمی خواهند سنت شکنی و بدعتی پديد آروند؟ آيا در سال 1370 خورشيدی، شرکت زنان و دختران عزيزی که دوستدار اشعار و تفسير و تحليل آن هستند، اخلالی در کار ايجاد می کند؟ آن چگونه تواند بود؟ اگر اين دوستداران زن و مرد در زير يک سقف بنشينند و در ورای احساس صنف و جنس، به تفسير و تحليل عزيزان مفسر گوش فرا دهند عيب کار در کجاست؟ مگر چنين حضوری متحول نيست؟ مگر اشعاری وجود دارد که دست و پای مفسر را با حضور دستجمعی زن و مرد خواهند بست؟ تصور می شود که چنين جداسازی ها شايسته چنين محافل نباشد. و اگر فرهنگيان چنين کنند، آنگاه قدمی در راه تعميم جدای های برخاسته از اپارتايد جنسی را با تشديد آن در انتظار باشيم. در حالی که برخی از مکان های جدا برای مرد ها و زنها که پيشتر ها بدان اشاره کرديم حتا بحثی هم نداشته و کاملا جز نظم عامه به نظر می آيد.

 

 

بحث چگونگی سهم زن در اجتماع و يا محروم نگهداشتن او از درس و تحصيل و بعباره زننده و محقر ديگری، "وزيرداخله خانه" نگهداشتن او، مدتهای مديدی در جامعه ما وجود خواهد داشت. زيرا دارندگان چنان تصورات در جامعهء مردسالار و بدون حضور جنبش تأثيرگذار زنان در جامعه؛ چنين وضعيتی را در چشم انداز می گذارد. سهم محافل و شخصيت های سياسی و فرهنگی مرد نيز بسيار موثر است. آنانی که مسأله را نه از روی منافع حاکميت، لزوم ديد های زودگذر سياسی و مد روز می بينند بلکه ناشی از نياز روشنگری بدان توجه می کنند، وظيفه دارند تا آن راهی را که در نهايت خود از شب و تداوم ستم بر زن و جدا نگهداشتن وی از زندگی فعال اجتماعی و برخلاف ديدن وی بعنوان ابزاری سخن دارد، بشناسانند. دفاع از حقوق حقهء آنها را همواره مطرح کنند و جداسازی های بی لزوم و غيرموجه و بی دليل را که وجه مشابهتی با محافظه کاری و ترس از زن ستيزان دارد بباد اعتراض و انتقاد بگيرند. همچنان که نمونه های نامطلوب و انحرافی و مطرود را که از آزادی زن، بی بند و باری های غيراخلاقی را برداشت ميکنند بايد شناساند.

 

تاريخ دستنويس دسامبر 1999

هامبورگ

 

هنگام بازنگری يادداشتهای بالا، سطر های تازه يی را افزودم که جای شکوه از جداسازی های کانون دوستداران مولانا نمی ماند. مطلبی ديده شده از ذهنيتی حاکی است که در ايالات متحده امريکا برای جدا کردن صنوف درسی دختر ها و پسر ها جدی تر مطرح شده است. برخی از سياستمداران امريکا می خواهند مکتب های خالص برای بچه ها و دختر ها بوجود بيايد اما همه از اين پيشنهاد استقبال نکرده اند. خانم «تری او نويل» Terry O’ Neill وابسته به سازمان ملی برای زنان، در واشنگتن اين نظريات را تجاوز به حقوق زنان دانست.(16)

با آنهم فکر می شود تجارب آن جامعه که آزادی هايش ره به جای های پرمخاطره يی نيز برده است، طرف دلچسپی باشد. و اگر قرار باشد، جلو زيان های درس مشترک را بگيرند، و جداسازی قابل انتقاد از طرف مخالفين و از جمله سازمان ملی زنان را مراعات کنند؛ بهترين راه گذاشتن انگشت انتقاد بر بی و بند و باری هايی باشد که مسخ آزادی در آنجا و کشور های اروپايی باخود آورده است. همان چهرهء مسخ شده يی که می تواند در نهايت، دستاويز مخالفين دموکراسی در کل و توجيه اپارتايد جنسی در تابعيت از آن در کشور های نظير افغانستان شود!

 

پايان

 

اگست 2004 ع

هامبورگ

 

 

منابع:

 

1 ــ رويداد لويه جرگه دارالسلطنه کابل، 1303 خورشيدی، ص 331

2 ــ منبع پيشين

3 ــ 4 ــ 5 ــ لويه جرگه، صص 332 ــ 333

6 ــ ليون پلادا، اصلاحات و انقلاب در افغانستان، ص 78، ترجمه داکتر باقی يوسفزی، 1989، طبع پشاور / پاکستان

7 ــ فضل غنی مجددی، افغانستان در عهد اعليحضرت امان الله خان، ص 159، فريمونت / کاليفورنيا، ايالات متحده امريکا، 1997 ع

8 ــ رويداد لويه جرگه

9 ــ افغانستان در مسير تاريخ، ميرغلام محمد غبار، ص 277

10 ــ 11 ــ 12 ــ 13 ــ خاطرات سياسی سيد قاسم رشتيا، صص 51 ـ 53، سال 1997 ع، ويرجنيا / ايالات متحده امريکا.

14 ــ دوهفته نامهء زرنگار، چاپ تورنتو / کانادا، ص 2، شماره 33، دهم سرطان 1377.

15 ــ نای، مجله انجمن دوستداران مولانا، ص 96، سال 1370، کابل

16 ــ DW – WORLD.DE  Das Ende der Gemeinsamkeit 06.04.2005 

 

ياداشت: همچنان به کتاب «ظهور و سقوط اعليحضرت امان الله خان» نوشتهء آقای کريم پيکار پامير مراجعه شود.

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول