© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

برای خواندن قسمت اول در اينجا کليک کنيد

 

نصير مهرين

 

اندوهنامهء سرنوشت زن

در افغانستان

 

 

 

مخالفين امان الله خان چه ميخواستند؟

 

اين است درخواست آنها در زمينه درس و تعليم برای نسوان:

             

            "ضرورت تعليم نسوان در نشيمنهای شان

 

 

ما علما و سادات و مشايخ ملت افغانستان بحضور اعليحضرت غازی امان الله عريضه پردازيم که چون ذات همايونی جهت رفاهيت و ترقی ملت و دولت جد و جهد بليغی را بکار برده و می برند حتی که از کمال توجهات عاليه شاهانهء شان مکتب مستورات را نيز مقرر کره اند، الله تبارک و تعالی وجود مبارک اعليحضرت غازی را پاينده داشته باشد که همواره ترقيات ملت و دولت را ملحوظ داشته اند، اما اقرار مسايل مسلمه و روايات مفتی به فقه شريف بايستی تعليم و تحصيل نسوان در خانه های خود از اقارت محارم شان باشد تا از آن تعليم دينی که فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند، بنابرآن از شريعت پروری اولی الامر خومختار غيور ما، اميد می شود  که تعليم جمعيت نسوان در مکتب ها نشود، تا مسأله حجاب  و ستر که يک فرض ضروريست برای نسوان اسلامی خوبتر و بهتر حاصل شود. آنچه معلومات شرعيه که در اين موضوع به نزد اين خادمان دين مبين بود عرض شد که اگر حضور والا تسلی و اطمينان بر نوشته مايان بشود بهتر؛ والا درين مسئله از ديگر علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره و فتوا های موثقه را حاصل فرمايند."(1)

چنانکه معلوم ميشود، آن علما به منظور جدا کردن نسوان از درس در مکتب و ملزم ساختن شان به نشستن در خانه که در همانجا بياموزند، (بديهی است که محتوای درس در طرف نظر آنها و امان الله خان تفاوت دارد) به غيراسلامی بودن درس در مکتب و بيرون منزل و عدم رعايت ستر و حجاب تأکيه بيشتر دارند.  و در آخر هم پيشنهاد شان اينست که اگر شاه دلايل آنها را قبول ندارد، "از ديگر علمای اسلامی ممالک خارجه معلومات وافره و فتوا های موثقه را حاصل فرمايند."(2)

امان الله خان، وزير معارف و محمد اکرم خان مدير، به توضيحات پرداخته اند تا آنها را قناعت بدهند که حجاب رعايت ميشود و درس خواندن نسوان در خارج از منزل غيراسلامی نيست. امان الله خان استدلال ميکند که:

"... اگرچه مفکوره تان را در  اين مسئله قبول کرده ام ليکن بازهم... بايد ما و شما از عقل کار بگيريم. روادار نشويم که طبقهء اناثيهء ما در يک عالم جهالت و نادانی و فرمايگی زنده گانی کنند، تعليم طبقه اناثيه از حد ضروريست و نبايد ما و شما بمخالفت حديث شريف طلب العلم فريضه علی کل مسلم و مسلمه برائيم و نبايد بگوئيم که ما افغانيم و بايد زنان ما از راه خدا و رسول و مبدأ و ومعاد خود بيخبر بوده در يک عالم جهالت و نادانی باشند  ما بايد به حال اطفال خود... ترحم کنيم."(3)

شاه در ادامه به توضيح می پردازد که طرفدار رفتن جوانان نسوان به مکتب نيست بلکه به خردسالان می انديشد، و در ضمن به موضوع رعايت ستر و پرده می پردازد:

"من گاهی طرفدار اين امر نبوده و نميباشم که صبياتی که قريب بمراهقی باشند در مکتب آمده تعليم بگيرند بلکه مفکوره و نظريهء من بمفاد بزرگ ملحوضات سترگی که به شمهء آن در فوق اشارهء شده ما بود، چنانکه صبيات خردسال با همه گونه رعايت مراعات ستر و پرده در مکتبی که کاملاً  محفوظ و مستور است، و معلمات آنها نيز نسوانند آمده و تعليم بگيرند."(4)

شاه در برابر آن عملاً عقب نشست و استدلاش اين بود که:

"اکنون که شما علما می گوئيد که خروج صبيات نيز برای تعليم مستحن (پسنديده) نيست، بالفعل ما درين مفکوره تان با شما محض مراعات شرع شريف متفقيم اما گمان نمی کنم که ديگر علمای عالم اسلام و فضلای هند، سند، مصر، مکهء معظمه، مدينه منوره، شام، بيت  المقدس، بغداد، بصره، کوفه (و) ترکيه درين نظريه با شما متفق باشند زيرا که در هريکی ازين بلاد معظمه اسلامی بتعداد غير واحده مکاتب اناثيه موجود است... خودم بالفعل بر طبق مفکوره همين حضرات تعليم صبيات را در خانه هايشان امر وارده ميکنم."(5)

چنانکه ديديم امان الله خان در آن لويه جرگه، برابر مخالفين ظاهراً عقب نشست. استدلالی را که علما و مشايخ و سادات با استناد کلی از فقه اسلامی مبنی بر خانه نشستن و جدا کردن دختران از درس در مکتب داشتند، نخست با آوردن حديث پيغمبر اسلام، مخالفت با آن حديث ميداند و بازهم پيشنهاد آنان را می پذيرد. از طرف ديگر، علما که در آخر پيشنهاد خويش به شاه چلنج داده بودند که اگر معلومات شرعيه آنها اطمينان شاه را فراهم نکند، "بهتر است از علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره و فتوا های موثقه را حاصل فرمايند" شاه با نشان داد ن نمونه ها در چندين کشور اسلامی که دختران در آنجا ها درس ميخوانند و استدلالش حاکی از بيخبری آن علما و صحه گزاردن بر موضع شاه نيز است، بازهم مواضع پيشنهادی آنها را می پذيرد.

وقتی احساس ضروت قضاوت در باره طرح مشايخ و علما و موضع شاه بوجود می آيد اين نتيجه نيز دست ميدهد که: چه خوب بود اگر شاه در آن گرد هم آيی می پذيرفت و می گفت، بسيار خوب، پس موضوع را به فتوا ها و نظريه خواهی علمای آن کشور های اسلامی که ما و شما می شناسيم محول می کنيم. اين موضع علمای بيخبری را که شايد مطمئن بودند ودل پری داشتند که چند تن هم انديش ايشان در آن کشور ها فتوای خواهند داد مبنی بر تاييد خانه ننشستن نسوان، در مسير بحث و تداوم مناظره قرار ميداد. زيرا شاه از اوضاع آن ممالک اطلاعات بيشتر و ثقه تر داشت.

گمانه اينست که امان الله خان، در باطن طرح ديگری در سر داشت. پنداشته می شود که هنگام چنان ارزيابی ها، به اين نتيجه رسيده بود که وقتی چنان علما و مشايخ، و يا چنان سطح و  درک در برابر اصلاحات او قرار دارند، بهتر است به گونه موقتی عقب بنشيند تا وقتی که ملا ها تحولی ببينند. پس آنها نيز درس بخوانند، آموزش ببينند و با روحيه اصلاح پذيری آماده شوند. چنانکه بعد ها ديده شد، در اين زمينه نيز طرح هايی را پيش کشيد که با مخالفت شديد مواجه گرديد.

عدم پذيرش باطنی پيشنهاد مخالفين درس خواند نسوان از طرف امان الله خان را هنگامی بيشتر می توان قبول کرد که می بينيم او، دنباله کار درس خواندن در مکتب را گرفت. تا جايی مصمم شد که در مکتب های ابتدائی اطفال (بچه ها و دخترها) در زير يک سقف درس بخوانند.

در سال 1928 ع "تدريس مشترک بچه ها و دختر ها بين شش و يازده پيشنهاد گرديد... تدبير منزل برای زنها (مکتب راضيه) پيشنهاد شد."(6)

"امان الله خان تعليم مرحله ابتدائی را بين ذکور و اناث مشترک اعلام نمود و طبق فرمان پادشاهی تعليمات مرحله ابتدايی برای دختران اجباری شد"(7)

دلايل عقلی و منطقی و سازگار با خرد را نيز ميتوان با آسانی در اين تصميم سراغ کرد. از نظر رفع نگرانی مشغوليت های جنسی و يا عاشقانه و يا اخلالگر درس، اگر از آن حال برخيزد، کودکان در سن و سالی نبودند و نيستند که چنان احساسی داشته باشند. بلکه کودکان فرشته هايی هستند که اگر نگاهی هم به همصنفی بودزند، با نگاه های بی آلايش کودکانه دمساز است نه وجود گرايشی حاکی از تمايل جنسی که غيراخلاقی می پندارند.

از سوی ديگر در يک محل وقتی مکتبی تأسيس گردد، عدم تکميل نصاب به تنهايی از طرف پسر های می تواند مشکل باشد. در صنفی که يک معلم و يا چند معلم کشور فقيری مانند افغانستان برای چند تن معدود شاگردان درس بدهند، غيراقتصادی است. با چنين حال و وضعيتی هم مکتب جدا برای دختران و پسران و ضرورت معلمين بسيار و تخصيص بوديجه خالی از اشکال نيست.

به منظور جوابگويی به ضرورت منطقی يکجا درس خواندن پسر ها و دختر های خردسال، دولت امانی، طرح يکجا درس خواندن آنها را عملی کرد. و اين آرزو ها هنگام تدوين قوانين ويژه امور، در نظامنامه معارف، و نظامنامه های دارالمعلمين و دارالمعلمات درج گرديد. در واقع سعی برای آموزش دختران و زنان قانونی شد. اما مخالفت های شناخته شده برخاست. نيروی مخالف صرفا عليه اين يکجا درس خواندن و فراگيری آموزش نبود بلکه بيشتر و عميق تر مخالفت و مخاصمت را عليه مکتب و تدريس مضامين جديد، نشان داد.

در حالی که درس خوندن دختر های جدا از پسر ها و يا ديدن تعليم مشترک در يک صنف، موازی با تمايل رو به رشد مخالفت با درس خواندن دختران بصورت عمومی، محتوی مشکل پايان ناپذير ديگری از دوره امانی بود؛ امان الله خان روان کردن اناث را به خارج نيز روی  دست گرفت. در نتيجه گروهی از دختران غرض کسب تعليم و دانش جدا از پسران روانه خارج شدند. شاه با مشاهده جدی تر مخالفت ها، نه تنها به ادامه استدلال پرداخت بلکه نام خدا را نيز به شفاعت برای مخالفين بکار برد تا اگر ميسر شود که در دل سنگين  آنها اندکی نرمش آيد. شاه گفت:

"... يک شخص نمی تواند همه علوم را برای يک فرزند خويش در خانه تعليم دهد و يا معلمی را مخصوصا برای بوی تخصيص کند. از اينرو حکومت شما برای تان مدارس متعددی طرح افگند و معلمين مزيد را در آنها مستخدم نمود و علوم دينيه و فنون دنيويه را در آن جريان داده مصارفات و پول آنرا دولت متعهد گشته تا شما بکمال اطمينان فرزندان خود را در آن تعليم دهيد. از برايخدا اولاد های خود را چرا در مکتب داخل نمی کنيد..."(8)

در نتيجه ناله يی از سينه دردمند و تراکم کرده از گفتنی های ارشادالنسوان برخاسته بود:

وای افسوس بر آن مردان

که کنند منع علم بر مردان

اگر ميخی هم بود در گوش سنگ نرفت. زيرا سنگين دلان زن ستيز و مخالف آموزش زن حتی آن سنگی هم نبودند که دلی دارد!

چنان که اطلاع داريم مخالفين در برابر کوشش های مبتنی بر آموزش نسوان، روش جدی تری اتخاذ کردند که دختران در خانه بمانند و به ابعاد مخالفت خويش افزودند، در نتيجه روی خواسته های مبنی بر جدا کردن اناث بصورت عموم از درس خواندن چای فشردند و توفيقی بدست آوردند.

 

امان الله خان که پس از بازگشت سفر اروپايی پافشار و سرعت عمل بيشتری برای عملی کردن برنامه های خويش بکار می برد، چندی به مقاومت ادامه داد و تنش و کنش نيز دوام يافت. اما حرکت دور بعدی شاه که به اشتباهات او بر می گردد، فقط توانست آتش دشمنی های ريشه دار تر را شعله ور تر کند در نتيجه عقب نشينی شاه و پس گرفتن برنامه های اصلاحی که شورشيان ضد اصلاحات را راضی کند با يک چرخش دراماتيک  و نجات دهنده قدرت آغز شد اما کاربردی نيافت. زيرا ريشهء مخالفت چنان فرو رفته بود که با عذر کم مانند شاهانهء امان الله خان و با اين حدف که حد اقل قدرت حفظ شود، نمی خشکيد. اگر در برنامه های اصلاحی شاه، درس متشرک و يا جدا از هم ذکور و اناث می گنجيد و جای مهمی را در اصلاحات داشت، رسم و رواج حفظ سنت پيشين، پيش ازينکه عليه درس مشترک ذکور و اناث بلند شود، عليه درس خواندن اناث برافراشته بود. ذهنيت همواره موجود در جامعهء که علمايش چنان پنداشته اند و بدان باور دارند که نبايد چنان درس خواند و دختران هرگز درسی در بيرون منزل نخوانند، درديست که در سينه افغانستان با تمام جوانب و ديرينه گی اش جای گرفته است.

درينجا از ميان نمونه های بيشمار مثالی از دوره گورگانی های می آوريم که مرحوم غبار ضمن مطالعه بخش فرهنگی آنها بدان اشاره ميکند:

"البته در طی مراحل تحصيلی آزادی مباحثه و انتقاد و اظهار عقيده معدوم بود، کتب معين تدريس ميشد و با کلام قدما قناعت ميگرديد، گفتار مشايخ و تأويلات مذهبی در جای منطق و استدلال نشسته بود و از تعليم و باسواد شدن زن جلوگيری ميشد."(9)

 

 

 

 

پس از نظام امانی:

 

بحث تحصيل و تعليم ذکور و اناث به گونه جدا و يا مشترک با پيروزی جبهه مخالفين امان الله خان به پايان رسيد. حبيت الله (خادم دين رسول الله) با تأثيرپذيری از آروز های مخالفت با اصلاحات و نوآوری ها ، نه تنها موضوع جداسازی را، بلکه يکباره و با آسانی به هرچه درس و تعليم بود پايان داد و در نتيجه دروازه تمام مکاتب را بست و گفت درس نخوانيد.

در دوره امانی اگر بسياری از علما و مشايخ شرکت کننده در لويه جرگه، جانب پيروان ملا عبدالله و ملا عبدالرشيد،(قربانيان خشم شاه و حرکت خونين خود شان) را گرفتند و آن آرمن را ادامه دادند، حبيب الله کلکانی بعنوان جاده صاف کن راه طرف انتخاب محمد نادرخان عمل کرد که در نتيجه آن طی مرحله يی، تحکيم قدرت و نه رواج اصلاحات، در مرکز توجه قرار گرفت و بعدتر موازی با تحکيم قدرت، توجه به مکتب و درس از آن نياز تأثير پذيرفت.

اما محمد نادرشاه و برادرانش که از دريچه منافع و لزوم ديد های تأمين و تحکيم حاکميت و در تابعيت از شعور سياسی دمساز بدان به اصلاحات و منجمله درس و تعليم می ديدند، ضمن خاطرخواهی برخی از مخالفين اصلاحات امانی؛ سليقه های جداگانه يی را بکار بستند که از نياز حکومت داری برخاسته بود. آنها با اتخاذ مانور های مختلف بنام امان الله خان و اصلاحات وی بدشمنی برخاستند. برنامه های درس نسوان را نيز به تعويق انداختند.

با گذشت سالها و توفيق در تحکيم موضع قدرت برنامه يی را برای مساعد کردن زمينه خواند درس و سهم نسوان که بحث بصورت جدا و يا مشترک درس خواندن را نيز همواره با خود آورد روی دست گرفتند. تا اينکه پس از چند دهه هنگام صدارت سردار محمد داود خان بدون سر و صدا در زمينه اقداماتی صورت گرفت و تجربه ديگری بر تجارب پيشينه افزود.

در دوره صدارت سردار داودخان نيز کار به سهولت آغاز نشده است. متعاقب باز شدن مکاتب به روی دختران، دربار سلطنتی در زمان سلطنت او بدون سر و صدا در زمينه سهم زنان در بيرون منزل قدم های را برداشت. در 24 جوزای سال 1335 خورشيدی موسسه نسوان تاسيس شد. رفتن زنان به بيرون به وقت های معين که در آغاز در شهر کابل عملی گرديد، فارغ از نگرانی ها و دلهره ها برای دولتمردان نبود. در ين زمينه در دولتمرد مشغول و مصروف در آن موضوع و مشغوليت سيد محمد قاسم رشتيا می خوانيم که:

"تأسيس موسسه نسوان يک امر حساس و باريک بود، بنابرآن يک هيأت عاليرتبه پنج نفری تعيين گرديد تا در زمينه بطور عالمانه ولی خاموشانه اقدام نمايند. اينها عبارت بودند از: علی محمد خان وزيرخانه و معاون صدارت، عبدالمجيد خان زابلی وزير اقتصاد، نجيب الله خان وزير معارف، غلام يحيی خان وزير مخابرات، و ميرزا محمد خان يفتلی وزير دولت و من (رشتيا) که در آن وقت معين رياست مطبوعات بودم با داشتن حق عضويت وظيفه منشی اين شورای عالی و سرپرستی مستقيم موسسه را به همکاری خانم اليزابت نعيم، همسر انجنيؤ محمد نعيم ضيايی که سمت معاونی موسسه را داشت، عهده دار گرديدم..."(10)

رشتيا در ادامه می نويسد: "وزير معارف (نجيب الله خان) از اشتراک به اين کار معذرت خواست تا مبادا با عکس العمل های احتمالی محيط که در آن مرحله پيشبينی ميشد، مواجه گردد."(11)

معلوم نيست که وزير معارف کشور تا چه حدودی به مخالفت برخاسته و تا چه اندازه عذر و زاری کرده که بگذاريد زن ها جدا از اين نوع کارها هميشه در خانه بمانند،  و تا چه  اندازه از بروز شورش های مشابه که دولت امان الله خان را به نابودی کشانيد اخطار کرده است.

به هر حال برای پيشبرد کار های موسسه نسوان با وجوديکه مردان جدا از آنها تصميم گرفته اند که چنين شود و چنان نه، چند تن از زن ها را که از خانواده های درباری و دارای تحصيلی از دوران امانی بودند در رأس شعبات تعيين کرده بودند. همچنان، جدا بودن تعمير موسسه نسوان در دفتر های مردانه طرف توجه بوده است. اما ازين اقدام مدتی سپری نشده بود که پاره ای از گزارش های دواير استخباراتی دولت را نگران اوضاع و پيامد های ناخوشايند احتمالی ساخته بود. چون زنان پس از پايان کار، بصورت دسته جمعی در ايستگاه های بس های شهر ايستاده می شدند،  و وقت رخصتی آنها همزمان با پايان ساعت کار مامورين (مرد ها) بود، ايستاده شدن زنان در ايستگاه ها برای مرد ها جلب توجه می کرد. دولت و شخص معاون صدارت که در غياب صدراعظم مسوول امور صدارت بود مشوش بوده است تا مبادا مخالفين کار زنان در خارج منزل، دست به اغواگری ها زده مايه فساد و حرکتی شوند. بنابرآن از خارج شدن دسته جمعی زنان بعد از وقت رسمی اظهار تشويش کرده است. درين ميان رشتيا مشوره يی داده است که کارساز از آب برآمده است. او مشوره نداده است که زن را از زن جدا کنند؛ بلکه پيشنهاد کرده است که "وقت شروع و ختم کار شاگردان و کارکنان موسسه نسوان را نيم ساعت بعد از آغاز و انجام کار مامورين قرار دهند." تکميل چاره سازی با فيصله ديگری عملی شده است. يعنی منسوبين موسسه را از چند راه مختلف به خانه های شان فرستادند. عمارت آن وقت موسسه نسوان که منزل غصب شده مرحوم محمد ولی خان وکيل سلطنت امان الله خان بود، به چندين سمت راه داشت. و اين امکان جداسازی و روان کردن زنها از راه های جداگانه خروجی، آن وارخطايی و نگرانی را از ميان برداشته است.

درين عمليه جداسازی نيز ديده ميشود که مرد ها همواره دارنده قدرت انحصاری بوده اند و بدون مشارکت و نظريه خواهی از زن ، حتا از زنان تحصيل کرده و دارای تجارب تصميم گرفته اند که آنها چگونه و چه وقت از کدام راه بروند. خوب آن موضوع به خيريت گذشته است.

اما زنان که در مجاورت موسسه نسوان زندگی نمی کردند،  از هر راهی هم که آنها را خارج می کردند بايد بالاخره در ايستگاه های سرويس همديگر را می ديدند. در خلال همان ديدار هاست که گپ هايی برای گفتن به همديگر را بگويند. قصه های زنانه که چاشنی شکايت از مرد ها را نيز دارد، و يا آنچه را که برای مردان نتوانند گفت در همين فرصت ها با هم می گويند. برعلاوه در داخل بس های شهری نيز چند تن از آنها فاصله هايی را باهم می بودند. پس در آنجا نيز برای مردان جلب توجه می کردند. هنگام مکث به اين موضوع بايد به ياد داشته باشيم که ذهنيت خوی گرفته به عادت مرد هايی که ديدار زن را در بيرون منزل عجيب و غريب می پنداشتند، نبايد تعجب برانگيز تلقی شود. شايد هم برای عده يی از مرد ها اين عمل بسيار عجيب و غريب تلقی شده و حتی دشنام و فحشی هم داده باشند.

رفتن زنها در بس های شهری که در آن مرد ها نيز حضور دارند، مستلزم چاره انديشی ديگری بوده است. رشتيا باز هم از غم ديگری ناليده است. می نويسد:

"دفعه ديگر نسبت يکجا شدن زنان و مردان در سرويس های شهر شکايت شرکت سرويس بلند و بازهم موضوع را به گردن موسسه (نسوان) انداختند. من (رشتيا) پيشنهاد کردم که در در موتر چند قطار پيشرو که دروازه عليحده دارد، برای خانم ها تخصيص داده شود، موضوع حل می گردد. که اين پيشنهاد قبول و جنجال خاتمه يافت."(12)

اما آن چند قطار پيشروی بس ها که برای خانم ها اختصاص يافت خالی از مشکلات و بروز جنجال نبود. برخی وقت ها، مرد ها با ديدن جای خالی در بخش خانم ها به چوکی های آنجا می نشسند. اما همينکه زن و يا دختر جوانی داخل بس ميشد انتظار داشت تا مرد اشغالگر، چوکی متعلق به او را تخليه کند، و مرد بی خبر و  مخصوصا اگر بدخوی بود، بنای گفت و گو را می گذاشت. تا اينکه به وسيله موترران و يا مداخله موثر و مثبت بقيه سرنشينان جنجال پايان می يافت. و اگر زن و يا دختری محجوب و خوی گرفته با آرامش و ناتوان از گرفتن حقی بود که برای او جدا کرده بودند، در گوشهء آرام ايستاده ميشد و معصومانه نگاه می کرد و ظاهراً چيزی نمی گفت.

 

بقيه در شمارهء آينده

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول