© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

اندوهنامهء سرنوشت زن

در افغانستان

 

 

الف: تأملی بر پاره يی از جدايی ها

 

                       

 

درس نخوانيد!

        جدا درس بخوانيد!

                  يکجا درس بخوانيد!

                              هيچ درس نخوانيد! ....

 

باياد معطر ليلی صراحت روشنی، که پس از انتشار نوشتهء «چادری نپوش، چادری بپوش، چادر نپوش ِ» او، بار ها از اين يادداشت ها صحبت کرديم.

 

 

 

    در ميان جمعی از دوستان که زنها جدا و مرد ها جدا نشسته و سرگرم قصه های بودند که آنرا از هر چمنی ثمنی و از هر دهن سخنی گويند؛ موضوعی هم از سلوک و نحوه راه رفتن برخی از زنان و مردان شرقی روئيد. دوستی حکايت کرد که:

"پس از ختم کار، پياده با يک جوان افريقايی همکارم، به سوی وسايل ترانسپورتی می رفتيم. جوان افريقايی با دست به سوی زن و مردی اشاره کرد که از لباس های شرقی و سر و وضع شان آثار مهاجر بودن در آلمان هويدا بود. مرد در فاصله دو سه قدمی پيشتر از زن راه ميرفت و زن که دو خريطه از مواد خريداری شده و شايد مواد خوراکی را حمل ميکرد، در عقب او راه ميرفت. جوان افريقايی در نزديکی آنها به مرد شرقی سلام داد. جوان افريقايی از و پرسيد: کسی که در عقب شما می آيد همسر تان است؟ او جواب داد: بلی. پس از دو سه سوال ديگر، جوان خريطه ها را از دست زن گرفت و به مرد سپرد. برعلاوه به مرد گفت لطفاً ايستاده باشيد و به زن گفت پهلو به پهلوی مرد خويش راه برو...

هرچهار نفر خنديديم و با هم خدا حافظی کرديم."

با پايان يافتن اين قصه، نکته ديگری طرف دلچسپی قرار گرفت. دوستان متفق القول بودند که مرد ها پيش از نامزدی، و دوران نامزدی و روز های هم پس از عروسی و شروع زندگی مشترک، در عقب نامزد ها و يا همسر خويش راه ميروند. بيشترين وقت ها، مرد با تعارف به زن می گويد که پيش برو، اول خودت برو، جانم خواهش ميکنم وقس عليهذا. اما پس از چندی، اين نحوه سلوک پايان می پذيرد. مرد دنيای واقعی مردسالاری اش را که بدان اخته شده است در پيشآمد های طبيعی و دور از تعارف نشان ميدهد. هنگام راه رفتن، در فکر همسرش نيست. حتا اسباب و مواد خريداری شده را نيز تحويلش ميکند که زن انتقال بدهد.

اين همه قصه ها و مطايبه های ديگری که حکايت از گوشه های واقعيت های ريشه دار و تلخينهء پيشينه و حاليه دارد، سخنانيست که از دهان مرده ها شنيده ميشود. حال قياس آن را کنيم  که زن چه اندازه از اين گپ ها برای گفتن دارد. با آن که جای آن ناگفته و نانوشته ها خالی به نظر ميرسد، اما، باب توجه به پاره يی از بقيه مسايل را ميگشايد که خارج از محدوده سلوک شخصی افراد خانواده، نهاد های اجتماعی و سياسی و حکومت ها را نيز بخود مشغول ساخته است. بحث بر سر حق زن ميرسد. يادداشت های نامرتب پايان در ادامه چند صحبت که درين باره بود تهيه گرديده است. تصور ميکنم که اين يادداشتها گوشه يی از نحوه تفکر نسبت به زن و تجارب گروه های مختلف اجتماعی را نشان بدهد.

 

 ***

ميدانيم که در زنده گی اجتماعی برخی جای های جداگانه برای زنها و مرد ها، دختر ها و پسر ها اختصاص داده شده است. در بعضی از آنها بعنوان نظمی در همه جا به شمول کشور های پيشرفته، پذيرفته شده  است، که داخل شدن و استفاده جنس مخالف مجاز نيست؛ مثلا در تشناب ها و حمام های زنانه و مردانه بيتشر چنين نظمی رعايت گرديده است. اما جای های هست که نه تنها در کشور ما بلکه در بسا از بقيه کشور های جهان مشکل ساز و بحث آفرين بوده است. مثال اين مورد درس خواندن پسر ها و دختر ها در زير يک سقف و يا در يک صنف است.

تنوعی که در جدا سازی ها، کاهش و يا افزايش آن در وطن ما رونما شده است، موازی بوده است با لزوم ديده های مرد های صاحب قدرت دولتی در نظام های حاکم و يا نهاد های سياسی ـ مذهبی مشغول در امر آموزش جوانان برای چنگيدن و کسب قدرت سياسی. همانگونه که در همه موارد تا حال سرنوشت زن در يد تصميم مرد بوده است درين عرصه نيز جدا از حضور زن، مرد تصميم گرفته است که زن در کجا باشد و در کدام جای نباشد، در کجا کار کند و چه کاری و در کجا بنشيند.

با عطف به اين موضوع که ظهور تحولات اجتماعی و رسيدن پای زن در عرصه امور خارج منزل در شهر رونما ميشود؛ شهر کابل بيشتر و پيشتر از ديگر جايها شايد بروز آن تحولات و بحث های در حول آن بوده است. ترديدی نيست که زن در روستا ها بدون اينکه در ميان چادری پنهان ساخته شود، در بسا جاها دوشادوش مرد در کار های توليدی سهم ميگيرد. در طی اين يادداشتها منظور رويش ويژه گی های شهريست که گذشته از پديدآيی آن، نحوه ايجاد نظم و رابطه اش با فعاليت های مردان (جدا از آنها و يا دوشادوش آنها) نيز بعنوان معضله مطرح بوده است بطور مثال فاتحه خانهء زنانه در افغانستان در بيرون از منزل در کابل بوجود آمد. زيرا امکان رفتن اناث برای فاتحه در مساجد ميسر و مقدور نبود. در شهر کابل بنا بر بروز و رونما شدن تحولات، نخست در پارک شهرنو و چندی بعد فاتحه خانهء ديگری در کارته ايجاد شد که بيشتر طرف استفاده اقشار مرفه جامعه و آنانی بود که از روابط اجتماعی و مراجعين بيشتر برای ابراز تسليت بهره مند بودند. و چنين پديده يی را ميتوان بعنوان گامی تحول آميز تلقی کرد. و دورنمايش را در صورتی که جامعه سير طبيعی را طی می کرد در فاتحه خانه های مشترک ميشد، ديد.

اگر از همين موضوع فاتحه در نشاندادن چند نمونهء فرعی از جای های جدا آغاز کنيم گفتنی است که اما هنوز قاری زن که به خوانش و تلاوت قرآن کريم بپردازد وارد صحنه نگرديده بلکه در فاتحه خانهء زنانه، قاری مرد قرآن ميخواند.

به اين ترتيب برخی از زنان توانستند از مشکل فاتحه داری داخل منزل گامی برای ادای آن به بيرون منزل بگذارند. شايد شايان يادآوری باشد که نوع نشستن زنان فاتحه دار و فاتحه خوان برخلاف مردان (که در مساجد چهارزانو می نشينند)، با نشستن روی چوکی ها و بوسيدن فاتحه داران هنگام دخول و خروج به سالون، جدا شده است.

شفاخانه های مردانه و جدا از آن شفاخانهء زنانه نيز تأسيس گرديد.

شفاخانه های زنانه (مستورات) در نزديکی سينمای پامير، زايشگاه در شهرآرا و بعد تر در دوره رياست جمهوری محمد داودخان؛ در شهرآرا، «هاشم زيژنتون» در زمينی که از سردار محمد هاشم خان برادر و صدراعظم محمد نادر خان و چند سالی در دوره شاهی محمد ظاهر خان بود ايجاد گرديد.

ساحه يی که هاشم زيژنتون در  آن احداث گرديد، ملکيت شخصی او بود و به برادرزاده های اصلی اش سردار محمد داوود خان و سردار محمد نعيم خان (پسران سردار محمد عزيز خان) به ميراث رسيده بود. در بارهء اينکه محمد هاشم خان، آن زمين را از کجا بدست آورده بود درينجا چيزی نمیگوييم که جدا از موضوع است اما در بارهء نامگذاری آن قدری گفتنی وجود دارد. فکر می شود اگر نام زندانی را به نام او مسما ميکردند بهتر بود. زيرا او برای اعدام و زندانی کردن مخالفين بالقوه و بالفعل از خود نامی بجای گذاشت.

در آن شفاخانه داکتران مرد ميتوانستند کار کنند.

اندک اندک دختران به فاکولته طب کابل راه يافتند. پيدايش داکتران زن و معاينه خانه زنانه، مراجعه مريضان زن از کابل و تا حدودی ولايات نزد ايشان فزونی يافت.

با پيدايش چند حوض آببازی در کابل، روز های جدا برای زنانی که به شنا می رفتند نيز در نظر گرفته شد. در دو حوض مِکروريان و حوض رياست خدمات تخنيکی، (درين دومی مردی که تنها نبود و زنی همرايش می بود ميتوانست داخل حوض شود).

حمام ها که در آغاز در چند نقطه شهر کابل، فقط مردانه بود، نيز زنانه و مردانه شدند. در اوايل اجازه يافتن زنان به حمام، روز های را جدا کرده بودند که زنان وارد حمام می شدند. اما بتدريج، حمام زنانه جدا از حمام های عمومی با پايان يافتن وقت اختصاصی به وجود آمد.

خياط خانه (اکثر مردها خياط بودند) و آرايشگاه زنانه (کلمه آرايشگاه در افغانستان برای آرايش سر و صورت زنان تداعی ميشد در حالی که سلمانی، برای مردان)؛ نيز پديد آمد.

برخی از شيريخ و ژاله فروشی و رستوران ها نيز به بخش های مردانه و زنانه تقسيم شده بود.

زندانهای زنانه و زندانهای مردانه را نيز جامعه ما ديده است. زندان مردانه که شناخته شده است، اما زندان زنانهء چندين دهه پيش که زندان غيرسياسی بود، در داخل محوطه ولايت کابل و در مجاورت توقيف خانه ولايت قرار داشت. چون زن نيز وارد صحنه فعاليت های سياسی شد، ضرورت زندان سياسی، زندانهای زنانه را مطرح کرد. از آنرو از زندان پلچرخی بخشی به آنها اختصاص يافت و مستنطق و تلاشيگر زنانه ضميمه آن شد.

سهم زن در عرصه ادبيات و هنر، تبارز احساس زنانه را به نمايش گذاشت. زن نشان داد که هر قدر به تبارز احساس هنرمندانه بپردازد که روح کليت هنر و مجزا از رنگ و جنس در آن بازتاب بيابد، نمی شود، رگه های خورد و بزرگ احساس جدا از مرد را در آن نيافت.  و چه بسا ادبياتی که از حقوق زن و مظالم نسل مذکر بدخوی گپی دارد، به وضاحت اين احساس جداگانه را حمل کرده است.

در سير زمان، انديشيدن اختصاصی به مسايل زن لزوم نشريات جداگانه را در دستور کار قرار داده است. مثالش را در بحبوحه اصلاحات امانی از انتشار ارشادالنسوان (1924) ميتوان آورد.

اگر ازين مثال های که برخی را روزانه ميتوان در همه جا ديد صرفنظر کنيم، جنبه های تطبيقی کاهش و يا از ميان برداشتن پاره يی از جدايی ها جلب نظر ميکند مانند درس خواندن دختران و پسران. در واقع وقتی بسوی تجارب حاصله اين بخش از مسأله نگاه می کنيم، التفات ميابيم که تطبيق برنامه های اصلاحی ذهن را از شعار های عام و سهل الحصول دوره های شعاربازی، به سوی دشواری های که در برابر آن وجود دارد معطوف ميکند. جامعه ما درطن زمينه تجاربی را اندوخته است که شايان مکث است.

 

از گذشته های بسيار دور، سخنی برای گفتن را در اينجا در نظر نگرفته ايم، از دورهء اصلاحات امان الله خان می گوييم و با طرح و نشاندادن گونه يی از تحولات و چشم انداز ها پيامد های تجربه آفرين و غم آميز، طرح انديشيدن به جوانب زنده گی زن را به منصه اجرا نهاد و بحث های درس خواندن يکجايی و يا جدا از هم را حتا برای اطفال بوجود آورد و نشريه و موسسه جدا برای زن آفريد. دورهء امانی بحثی را پيش کرد که هنوز تازه گی دارد. و چطور ميتوان چنان تجارب پيشين را در جامعه يی که بسياری از زيرساخت های اقتصادی و اجتماعی و نهاد های ذهنی و فکری اش دست نخورده مانده است، از نظر دور داشت؟

در دورهء امانی در سال 1924 ارشادالنسوان بوجود آمد و بعدتر انجمن حمايت نسوان تأسيس شد. مدرسه نسوان 1928 ع. مدت کوتاهی به آموزش دختران پرداخت. درس اجباری را که امان الله خان با آرزوی باسواد شدن اطفال جامعه عملی می کرد، برايش بسنده نبود که شامل دختران نباشد. سعی بعمل آمد که دختران خردسال اما آماده برای داخل شدن به مکتب، درس بخوانند. کودکانی که در منازل و جدا از امتيازات پسر ها با انواع محروميت و محدوديت درس ميخواندند، به مکتب راه يافتند. مخالفين در لويه جرگهء پغمان دوستانه به شاه توصيه کردند که دختران نبايد در مکتب و بيرون خانه درس بخوانند. امان الله خان خواست با استدلال و روشنگری وکلای لويه جرگه را که مخالف اصلاحات و از جمله درس خواندن اناث بودند، متقاعد کند که اين همه توجه به درس و مکتب ضد اسلامی نيست.

جبهه مخالف وکلای لويه جرگه که طرفدار درس خواندن نسوان در مکتب نبودند، درخواست کتبی را تهيه و عنوانی شاه در لويه جرگه سپاريدند. اين سند، دلايل آنها را که عقيده داشتند، مکتب رفتن دختران غيراسلامی است، بعنوان تعبير و تفسيری برخی از علمای دينی آن دوران از اسلام، و برداشت ايشان را از موضوعِ درس خواندن، بخوبی نشان ميدهد.

 

پايان بخش اول

اين نوشته در سه بخش پيشکس ميگردد

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول