فــريبا آتش

 


 

 

 

 

فـــــريـبـا« آتش » سرلوړى

                                                                      

 

نظر گذرا بر گزینه های شعر محمد ناصر طهوری

 

 

 

 

ناصر طهوری غزلسرای زیبا آفرین ما که از همان نخستین روز های شعر و غزلیاتش حضور خود را در شعر اعلام نموده و در لا بلای اشعارش توانسته شرح حال خود را به خواننده انعکاس داده و خودش را با همزادش که شعر است بشناساند، چه فاصله ی میان او  و شعر او نیست و ما این حقیقت را در مجموعه های شعری «دریای آتش»، «نقش آفتاب» و «گرد نقره» او به وضاحت می بینیم.

طهوری همواره می سراید  از عشق، از عاشق و از همان شاعر دردمند مهاجر، شاعری که هم به فردیت خود عشق می ورزد و هم به جمعیت دیگرا ن، و عاشقیست شیفته ی انسان و وطن.

چنانچه خود در تصنیفی که از وطن گفته و آواز خوان پر آواز ه ی کشور مان محترم مددی سالیان قبل آنرا به سرایش گرفته و تا هنوز در دل ها جای خود را دارد این عشق را بیان میکند:

 

« وطن عشق تو افتخارم

وطن در ره ات جان نثارم

وطن خاک پاک ات بهشتم

وطن گلخن ات لاله زارم »

 

طهوری شاعریست مردمی که هموطنانش را همواره به وحدت و باهمی فرا میخواند:

 

« گر بود حرف دورنگی به میان من و تو

آتش فتنه فتد در دل و جان من و تو

حیف باشد که جدا ما و تو از هم باشیم

حیف با شد که شود سرد، جهان من و تو »

 

و یا

 

« بیا تا دست هم گیریم

بیا تا یار هم باشیم »

 

 عده ی کثیری از آواز خوانان پر آوازه ی کشور مان تصنیف هایی ناصر طهوری را اجرا نموده اند. به گونه ی مثال احمد ظاهر فقید چه با مستی سر داده است:

 

« تو گل ناز همه، سرو طناز همه

همه مایل به تو اند چه چاره سازم»   

 

چندی پیش محترم طهوری لطف نموده  گزینه های شعر شان را برایم فرستادند و من بر آن شدم تا  این گزینه های ا رزشمند را به صورت مختصر معرفی نموده و نظریات چند تن از شاعران بلند آوازه و پر مرتبت کشور مان را در مورد اشعار طهوری پیشکش شمانمایم.

و اما قبل از همه در مورد ز ندگی طهوری :

محمد ناصر طهوری در سال ١٣٢٤ هجرى شمسى در شهر هرات زاده شده و پس از دوره ابتداییه مدرسه، از محضر علامه شیخ محمد طاهر قندهاری در هرات کسب فیض معنوی  برده و به گلستان همیشه بهار ادبیات پا گذاشته است. طهوری از زمانی که شاگرد صنف ششم مدرسه بود به سرایش شعر پرداخته و ا شعارش در نشریه های مختلف هرات به چاپ می رسید.

طهوری در رشته ی ادبیات و ژ ورنالیزم تجارب بیشماری دارد. کار ژور نالستیک را با روزنامه ی « اتفاق اسلام » در هرات آغاز نموده و پس از مدتی  مسوولیت مجله « پشتون ژغ» را  که بعدآ به «آواز» تغییر نام  داد به دوش گرفت و تا زمانی که در افغانستان به سر میبرد منحیث مدیر مسوول مجله « آواز » ایفای وظیفه می کرد. طهوری از سال ١٣٧٠  بدینسو در کشور ازبکستان به سر میبرد.

 

نخستین دفتر شعر طهوری به نام « شعله ی بلخ »  با مقدمه ی شاعرانه ی پژوهشگر و منتقد نامدار افغانستان دکتور « لطیف ناظمی » در سال ١٣٤٤هجرى شمسى از سوی وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان در کابل منتشر گردیده و  برنده جایزه ی اول همان سال شناخته شد.

دومین کتاب شعرش « دریای آتش » نام دارد که حاوی بهترین اشعار ناب طهوری ست.

« روشنگر و آوای کودکان » سومین گزینه های شعر طهوری به شمار میروند که نیز جایزه  ادبی را کسب نموده اند.

شادروان استاد خلیل الله خلیلی شاعر توانای افغانستان در مورد نخستین اشعار طهوری چنین اظهار نظر نموده بودند:

.

«مجموعه ی اشعار سخنور جوان (ناصر طهوری) مظهر این حقیقت است که هنوز گوینده گانی در هراتند که (قوت ناطقه مدد از ایشان برد)، اندیشه بدیع وی، آنجا که در سبک سراینده گان پیشین تجلی میکند، اثبات مینماید که آن سر زمین سخن پرور سخن آفرین را هنوز پیوند معنوی از گذشته، نگسسته و قندیلی که از پنج قرن پیش بر بالین عارف خراسان ( نورالدین عبدالرحمن جامی ) آویخته است، راه را بر ارباب هنر و رهروان خیابان ادب روشن نگهداشته است.

در عصر ما که ماده بر معنا چیره شده و فرهنگ نو بر ساحه ی ذوق بشری، سایه افگنده و در کشور ما که دشواری های زنده گی هر لحظه مانعی در این راه ایجاد مینماید و اندیشه ی اصحاب فکر را مشغول میدارد، شعر تر انگیختن و سخنانی بدین روانی نگاشتن و نکته ی بدین لطیفی آوردن نویدیست که ما را به آینده ی هنر در کشور ما امید می بخشد.

برخی از اشعار طهوری، چنان پر مایه و لطیف است که بر دل نشاط می آورد و جان مینوازد....»

 

« گرد نقره » چهارمین گزینه ی شعر طهوری ست که در سال ١٣٦٧ از سوى انجمن نویسندگان افغانستان زیور چاپ یافته و مانند دیگر دفاتر اشعارش مورد علاقه ی شعر دوستان قرار گرفت.

پنجمین دفتر شعر طهوری « آبشار شب » نام دارد که از جانب وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان به دست نشر سپرده شد.

« شعله بلخ » نخستین گزینه ی شعر طهوری با تجدید نظر شاعر و مقدمه ی عا لمانه ی  زنده یاد اکادمیسن عبدالاحمد جاوید و به همت محترم کاظم کاظمی در تهران برای بار دوم به چاپ رسید ویژگی این کتاب در آن است که شاعر سرگذشت شورانگیز رابعه بلخی را با زبان نظم بیان نموده است.

در قسمتی پوهاند جاوید چنین نگاشته اند:

"سرزمین کهنسال آریانا «خراسان»، این مرز و بوم آزادگان بسا شیرزنان قهرمان را در دامان پر عطوفت خود پرورده و به جهان عرضه داشته است که پیوسته، ما به نام نامی شان می نازیم و می بالیم. از رکسانه بدخشی تا زرغونه قندهاری؛ از رابعه بلخی تا محجوبه هروی؛ از گلبدن بیگم تا عایشه درانی؛ همه و همه ستارگان فروزانی بوده اند که یاد شان به دیده ها، نور و به دل ها سرور می بخشد.

داستان عشق و زندگی رابعه را نخستین بار شیخ عطار در الهی نامه با زبان شیرین و دلپذیر  بیان کرده است. در سده سیزدهم، رضا قلی هدایت، آن قصه ی پر غصه را به نام « گلستان ارم» دوباره به شعر در آورده و در مجله اخیر « مجمع الفصحا » درج نموده است. در سال ١٣٤٤ کسى که این افسانه ی شورانگیز را به رشته ی نظم کشیده و بدان هنرمندانه پرداخته است، شاعر خوش قریحه و جوان ما ناصر طهوری است. طهوری این داستان را با شور و هیجان سوز و حال به « شعله بلخ » منظوم ساخته که در پایان همان سال در کابل چاپ گردید ه است. گو این که :

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب

کز هر زبان که می شنوم، نا مکرر است

شعله ی بلخ از همان آغاز بر جان ها رخنه جست و در دل ها نشست، درین چند سال اخیر نسخه های این منظومه ی دلپذیر چنان نایاب شده بود که دسترسی به آن ممکن نبود. جای مسرت است که بار دیگر با تجدید نظر طبع و منتشر میگردد. چاپ این اثر جمیل، نوید بزرگی است برای دوستداران شعر و حدیث مشعلداران ادب دری."

 

« برگی در جویبار » نام هفتمین کتاب شعر طهوری است که در آن زندگینامه و هم انگیزه ی  سرایش هر شعرش را به زبان منظوم بیان داشته که با پیامها ی صمیمانه ی انجمن نویسندگان، اتحادیه ژورنالیستان، اشعار و مقاله های شعرا و ادبا نامدار افغانستان مورد پذیرش قرار گرفته  و به خاطر بزرگداشت از  پنجاهمین سالگرد تولد طهوری  در سال ١٣٧٨ به کوشش محترم عبدالقدیر صدیقی در تهران به چاپ رسید.

اینک از میان آن همه پیام ها با گزینش قطعه ی شیوای استاد گرانقدر و بزرگوار واصف باختری بسنده میکنیم.

 

 

 

در اوج پنجاه

  

اشکی به یادگار فرستم به بزم دوست

در پای نارون فگنم برگ لاله را

رند شرابخواره قدح از می آگند

شاعر، زخون دل کند پر پیاله را

شعر هزار سا له ی ماراست پاسدار

قربان شوم «طهوری » پنجاه ساله را

 

و ناصر طهوری در پاسخ به استاد بزرگوار « باختری» این غزل را در همان بحر شعری چنین سروده اند.

 

 

 زیبا ترین ترانه  

 

دیدم سرود شاعر پر شور و حال را

شیوا بیان واصف شیرین مقال را

استاد بی بدیل سخن! راد مرد شعر

در یافتم زمهر تو نور جلال را

پاییز شد، نهال امیدم ثمر نداد

باد خزان، به لرزه فگند این نهال را

لیک از بهار شعر تو، باغ دلم شگفت

بردم زیاد، غصه ی پنجاه سال را

آورده ی، تو خوبترین ارمغان مرا

دیدم به شعر ناب تو اوج کمال را

در دفتر محبت من، ثبت کرده ی

زیبا ترین ترا نه ی عشق و جمال را

پاسخ، چسان به شعر تو گویم که هیچ نیست

ارجی به پیش کا سه ی چینی سفال را

 

طهوری هشتمین گزینه ی شعر اش را « جلوه ی  خدا »  و نهمین مجموعه ی سروده هایش  را «نقش آفتاب» نام گذاشته است که هر دو در تهران زیور چاپ یافته اند. ویژگی های سه کتاب اخیر طهوری  «برگی در جویبار»، «جلوه خدا» و «نقش آفتاب» در آن است که ایشان قسمیکه قبلآ  یاد آور شدم الهام شعر هایش را در آغاز هر شعر به شکل منظوم بیان داشته  که کاریست بدیع و پسندیده.

شمار گزینه  های شعر طهوری به بیست و یک دفتر میرسد و  به گفته ی خودش : « اگر بخت یاری کند دوازده دفتر دیگر را به زودی به دست چاپ خواهم سپرد. »

 

محترم دکتور لطیف ناظمی، شاعر، نقاد و صاحبنظر نامی افغانستان، در گزینه ی « گرد نقره » ناصر طهوری  چنین نگاشته اند: "... غزلهای طهوری مرآت لحظه ها و حالت های گونه گونه ی اویند، لحظه های نوشین رهسپردن در وادی شیفته گی و دلباخته گی و اشتیاق، لحظه های ناشکیبایی محصور بودن در بند ناامیدی و حرمان و ملال رومانتیک  و لحظه های شتابنده و ناپایدار شادخواره گی و بختیاری و کامیاری و بدینسان، غزلهایش هم تصویر درون اویند و هم افزار روانکا وی  او.

طهوری غزلسرایی راکه از دیر باز آغازیده است و تجربه هایی درین عرصه انبار کرده است، او از سخنوران کثیرالشعر ما به شمار است، از نو جوانی به شعر گویی دلسپرده است و از آن روزگار، طره ی سخن در کف داشته است تا این زمان که برفی آن چنانی بر آبنوس گیسوانش  نشسته است، و خود چه نیکو گفته است :

 

موی سپید، بر سر ما پا نهاده است

پا را چه استوار و چه پایا نهاده است

بخشی ز بام خا نه ی ما را گرفته برف

یا گرد نقره، روی درین جا نهاده است؟

 

 من با شعر ناصر طهوری، فراوان آشنایی دارم، چرا که او همواره با مهربانی، ترانه هایش را به من خوانده است و به من نموده است و اگر  گاهی هم کاهشی و افزایشی بر آن ها روا دیده ام با مهر و عنایت پذیرفته است....

هنوز شاگرد مدرسه بودم که برای نخستین کتاب خویش (شعله ی بلخ) از من مقدمه می طلبید و من بیدرنگ پذیرفتم و  از آن سال ها تا اکنون، ده ها بار گیسوان درختان، سبز و زعفرانی شده اند و هزاران شب ملال انگیز، چشمان   خسته ی شانرا بر درگاه بامدادان گشوده اند و طهوری هنوز هم شعر میسراید، شیوا و نیکوتر از گذشته و من، باغستان شعر او را جاودانه شگوفنده و پدرام میخواهم."

 

لطیف پدرام، پژوهشگر و شاعر نوپرداز معاصر افغانستان، در مقدمه ی مجموعه ی شعر « آبشار شب» طهوری چنین اظهار نظر نموده اند:

"...ناصر طهوری، سرشتاً شاعر است، هرگونه که آمد، شکلش میدهد... زبان تغزلی ناصر طهوری، دشواری نمی شناسد، به سادگی جاری میشود، چرا که هنر اصلی او تغزل است. ناصر طهوری از یادگار های این تغزل در هیـت معاصر است.... 

شعر طهوری مثل خودش است، با دست پر روان و اما بی دغدغه. از همین رو، آرام آرام در دل جای میگیرد. مطلق گرایی یا (زمینی بودن) گاه گاه، سیمای ویژه ی از شعرو شخصیتش به دست میدهد، چنان چون رند مطلق گرا، گه گاه در شعر و عمدتاً در عمل و ز ندگی روزمره...."

 

بجاست تا چند پارچه شعر طهوری را از گزینه های چاپ شده اش به خوانش بگیریم، البته با در نظر داشت گفته ی قبلی که شاعر الهام و انگیزه ی سرایش اشعارش را با زبان منظوم بیان نموده است :

 

 

لطفاً اينجــــــا را کليک کنيد

 

 

 

 

 

 

 

 


صفحهء اول