© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش نخست

 

 

 بخش دوم

 

 

 بخش سوم

 

 

عزیز علیزاده ـ دنمارک
azizullah41@yahoo.com

 
                              افغانستان، جنگ بدون جبهه
                                     فرجامین، بخش چهارم

 


مرور دیگری بر تاریخ وقایع

 

درۀ سبز در امتداد رودخانه یی به همین نام، در شمال ولایت بدخشان ادامه مییابد. درواز ـ یک نام جغرافیایی محلی، تاریخی و خیلی قدیمی میباشد که ( در سرحدات موجود ـ در منطقۀ قلاع خومبفسکی جمهوری کوهستانی خودمختار و گذرگاه نوسائی ولایت بدخشان) موقعیت دارد. درازنای این دره در حدود 25 کیلومتر است. دریای سبز که در میان دره جریان دارد، سرچشمه اش را از قلۀ های بلند کوه پامیر میگیرد. ( دریای جوا، نیز ازهمین جا سرچشمه میگیرد)، آب این دریا الی مرزهای اتحاد شوروی سابق، یعنی تا دریای پنج میرسد. در میان کوه های بلند آن، یکی از گذرگاه های قدیمی و تاریخی وجود دارد. در قسمت راست سراشیب، میان بته های بلند "سبزه ها" و دهکده موشتیف هنوز هم دیوارهای یکی از حصارهای قدیمی که در زمان اسکندر مقدونی اعمار شده بود، باقی مانده است. در میان دره حد اقل سه دهکده به نامهای: فلین، درگک وموشتیف «بلند، میانه و پائین» قرارگرفته است.

 

از سال 1980 تا 1990 در این مناطق رهبر یک باند به نام رحمت الله پسر عبدالطیف، که زیر نام مستعار سمیع الله شهرت داشت، فعالیت میکرد. او از قوم پشتون بود و در آن زمان در حدود چهل سال عمر داشت. او قدرت دولتی پس از انقلاب ثور را نپذیرفت و از آن تابعیت نکرد. در حدود یکصد جنگجوی فعال زیر فرمان خودش گرد آورده بود که بیشترین شان از ساکنین همان محل بودند و شناخت کامل از مناطق کوهستانی داشتند. او سلاح و مهمات جنگی اش را از پاکستان به دست می آورد و به زودی سازماندهی، تهیه و ارسال مواد مخدره را روی دست گرفت. مستقلانه و بدون مشوره عملیات جنگ را پیش نمیبرد.

 

در سالهای زیادی که از حوادث د رافغانستان میگذشت، قطعات و جزوتامهای قوای سرحدی همیشه در نوار مرزمشترک با افغانستان حضور داشتند. تا قبل از ماه جولای سال 1986 در دهکدۀ درگک یکی از جزوتامهای قطعات محدود اتحاد شوروی در افغانستان موجود بود.

 

در تابستان سال 1986 علیه باند سمیع الله که در دهکدۀ مستحکم موشتیف قرارگاهش بود، عملیات وسیع پاکسازی توسط جزوتامهای قوای سرحدی آسیای میانه، صورت گرفت. در نتیجه اشتباهاتی که در پلان و پیشبرد عملیات بر ضد سمیع الله وجود داشت، او توانست یکجا با باقیماندۀ افراد باندش به قله های کوه پناه ببرد. مقامات شوروی جزوتام دومی دیسانت هجومی قوای سرحدی را، یکجا با یکی از قطعات مجهز با سلاح هاوان قوای سرحدی، که تحت پوشش شهر مسکو بود، به موشتیف اعزام نمودند. در دهکده فلین ( جای که رودخانه درۀ سبز با رودخانۀ پنج یکجا می شود) نخستین جزوتامهای دیسانت هجومی اخذ موقع نمودند. طوریکه اسناد اوپراتیفی نشان میدهد، در نواحی دهکدۀ موشتیف برخوردهای جنگی در سالهای 80 نیز رخ داده بوده است.

 

در آن دره در تابستان سال 1986 تعدادی از سربازان و صاحب منصبان به قتل رسیدند. از آن جمله، ماخلینفسکی سرگی دانیلویچ، جگرن، آمر قرارگاه دیسانت هجومی جزوتامهای سرحدی کاجی بی اتحاد شوروی، سال تولد 4.02.1956 از والدین روس تبار در قریۀ شیگینی، ناحیه مُستیسک، یکی از مناطق شهر اِلواو در شمال اوکرائین میباشد. شروع خدمت در قوای سرحدی از تاریخ 1.08.1973. نامبرده از انستیتوت امنیت داخلی کاجی بی شوروی دیپلوم اخذ نموده بود. شروع خدمت وی در کشور افغانستان از جنوری 1986 بوده است. وی در چهار عملیات مسلحانه شرکت نمود. به تاریخ 20.06.86 در جریان دیسانت و نشست در منطقۀ جنگ، با آتش شدید هاوان و مسلسل از یک کمینگاه رو به رو شد.ماخلینـُفسکی بامتانت دست به یک ضد حمله زد و افراد دیسانت شده جایگاه مناسبی را برای شان اشغال نمودند. جگرن زخم برداشت و هنگام انتقال از میدان جنگ از اثر برخورد با مین به قتل رسید. پس از مرگ مفتخر به دریافت نشان سرخ اتحاد شوروی گردیده و در شهر چرنـُفسی جمهوریت اوکرائین شوروی دفن شد. در کتاب یادنامۀ "چورنی تیولپان" یا لالۀ سیاه میخوانیم:

 

ـ "داشکه یی در یکی از مغاره های غربی قریه موشتیف جابجا گردیده بود. در مورد جاسازی هاوان اطلاعی ندارم، به احتمال قوی میان گردنه های در نزدیکی همان قریه نصب شده بوده است."

در نزدیکی های مغاره ها، هیچ نوع هلیکوپتری نمیتوانست نشست نماید، لذا میدان نه چندان وسیعی که هلیکوپترها به منظور دیسانت افراد می توانست بنشیند، در فاصله دورتری از دهانۀ دره و در نزدیکی قریۀ درگک قرار داشت. جایگاهی که ارواح در آنجا سنگربندی نموده بودند، دره کوچک را تقسیم به دو بخش نموده بود ( در حدود 60 متر پهنا، 60 مترعمق و 40 متر فاصله مستقیما ً مقابل جایگاه داشکه) قرار داشت. به خاطر اینکه به توان وارد آن غار شد، باید 300 متر به سوی بلندا و درازنای تنگه به پیش رفت. ( هم جهت با چشمه )، لازم است تا وارد میدان کوچکی شد، حالا از طرف دیگر به سوی جایگاه ارواح پائین شد. ورود به داخل غار با دیوار سنگی مسدود گردیده بود، پوچک های مرمی داشکه هر سو پراگنده بود. از طریق همین مغاره ها تعداد زیادی از گروپ های مسلح به سرکردگی سمیع الله با استفاده از باریکه راهی، از دره گذر نمودند و وارد دلدلزارهای در نزدیکی دهکدۀ درگک شدند. در خزان، پس از آن که قریۀ موشتیف نشانه گذاری شد، دورا دور مغاره ها را نیز با علائیم فارقه مشخص ساختیم. و مستقیماً مقابل درب مغاره را مواد منفجره فرش نمودیم. پس از آن هیچ نوع مشکلی از سمت غربی متوجه ما نبود. به آنهم به خاطر احتیاط هاوانچی ها گاهگاهی آن جهت را آتشباران مینمودند. در سال 87 یکی از ارواح جالب و قابل توجه (با یک میل تفنگ در داخل پوش) به ما تسلیم شد. او با گـفته هایش ما را قانع ساخت که از عقب غار به طور مداوم افرادی ما را زیر نظر دارند. ما آن نقاطی را که او نشان داده بود زیر کنترول گرفتیم، اما کدام اثری که ادعای او را میتوانست ثابت سازد، به نظر نخورد. به احتمال زیاد در آنجا گذرگاه های وجود داشتند که تنها ارواح بدان واقف بود.

 

پلان نابودی باند سمیع الله تا بیرون شدن قوای شوروی ازافغانستان روی دست بود و ازجملۀ اولویت ها به شمار میرفت. ببینیم که مجلۀ مرزبانهای شوروی « سویتسکی پگرانیچنیک » در آن زمان چه نوشته است:

"... تورن الف. ای. سامیدف دو مرتبه در یک سال برای خدمت به افغانستان فرستاده شد. روزی او وظیفه گرفت تا برای نابودی باند بیداد گر سمیع الله، که در مرز شوروی مستقر بود، اقدام نماید. او جزوتام تحت فرمانش را از طرف شب از طریق درۀ درواز به سوی قریۀ فلین هدایت نمود و آن را به محاصره کشید. الف. سامیدف راکت اندازها را در دو جناح قرار داد و به هاوانچی ها وظیفه سپرد تا پیشاپیش سربازان اخذ موقع نمایند. جزوتامهای سرحدی با آتشبارهای شان از داخل خاک شوروی جنگجویان را زیر حمایت خود گرفتند. باند سمیع الله نابود شد. تورن سامیدوف مفتخر به دریافت مدال «بخاطر خدمات شایسته» گردید".

 

باند نابود گردید، مگر سمیع الله، جان به سلامت برد. در جریان جمع آوری اسناد و مدارک معلوم شد که مشارکین آن واقعه در سال 1989 با هم دیدار نموده اند. می خواهم گفتۀ یکی از ایشان را بدون کدام تغییر نقل قول نمایم:

 

"...آن دو سربازی که به قتل رسیدند، تا جایی که به یاد دارم، توت جمع آوری مینمودند، نی سیب. آن واقعه کمی بالاتر از قشلاق فلین در یک باغ اتفاق افتاده بود. من پسانترها آنجا رفته بودم. یکی از سربازان شوروی در پائین ایستاده بود و آن دیگری بالای درخت نشسته بود. آن دو سرباز را، ارواح مربوط به سمیع الله، از پای درآوردند. دو میل سلاح را که در آن زمان کاملاً جدید بود، با خود شان بردند. یکی از آنها را سمیع الله برایش گرفته بود و دیگری را، هم اگراشتباه نکنم، خیرالله به خودش گرفته بود. آنزمان افغانها به من مراجعه مینمودند و از من مطالبه مرمی های 5،45 میلی متر را مینمودند.

... در یک لحظه و هر قدر مرمی را که با خودم داشتم، برای شان دادم. بلی، بودند لحظاتی که سمیع الله مرا به خوردن خسته دعوت مینمود. یک خریطه به من داد. در آن زمان در شهر درواز مرد امریکایی ( سیاه پوست) آماده بود و کدام نوع زهر را پخش نموده بود که مانند سلاح کاربرد داشت و ما اینگونه اندیشیدیم که آنها می خواهند ما را مسموم بسازند. اما، من با سمیع الله پسانترها ملاقات نمودم. ما، در افغان*، پس از بیرون کشیدن قوای شوروی از آن کشور " ماه می ـ جون " سال 89، زیر شعار کمکهای بی شایبه، برای شان تعداد زیادی مهمات دادیم. ما همراه با البرت غفوروف به فلین رفتیم. در فاصلۀ 50 متر از ما در حدود بیست و پنج نفر ارواح به سرکردگی سمیع الله در آنجا جمع شده بودند. نماینده سمیع الله نزدیک آمد و سخنانش را چنین به من رساند:

"اسکندر! اگر در مدت پنج دقیقه از افغانستان خارج نشوید، پس برای همیش اینجا خواهید ماند."

البرت یک قبضه تفنگچه و دو بم دستی با خودش داشت، من چهار بم دستی و یک کارد با خودم داشتم. ما قصد نداشتیم تا از آن کشور" خارج نشویم ".

 

پس از آن واقعه، سمیع الله خودش نزد ما آمد. اوخ! در آن دم آنها فرد ارتباطی ما عبدالوهاب را از بین برده بودند و پس از آن برای شناسایی ما «از طریق اجنتهای خود» اقدام نمودند و از ما طالب کمک شدند. بعدا ًدر سال 89 در قریۀ زنگاریه، جای که ما ارواح را زیر باران سلاح " گراد " گرفته بودیم، دیده میشود که ادامه این قصه ها تا هنوز هم وجود داشتند. نام حقیقی سمیع الله شهاب الدوله پسر لطیف بود ( شاید هم اشتباه کرده باشم)، اما اینکه نام پدرش لطیف بود، این کاملا ً درست است. به خاطر دانستن حقایق بیشتر باید آن نوشته های را خواند که به مسکو فرستاده بودیم.

 

نویسندۀ این سطور به خاطر ارائۀ کمک در نوشتن عنوان و تهیه مواد این نوشته از گرشنف اندری، لیخـُزوُن الکساندر، کوال ایگر، ویتالی کوالینکه و تمام آنهای که مرا یاری رسانده اند، اظهار سپاس و امتنان مینماید.

 

پایان

 

افغان*ـ سربازان شوروی که در افغانستان خدمت کرده اند، هنگام کاربرد نام افغانستان در مکالمه های شان، واژه افغان را به جای افغانستان به کار میبرند.

 

          

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول