© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نذير احمد «ظفر»

 

 

 

 

 

چند نمونهء ديگر
از سرود های طهوری

 

 نذير احمد ظفر

 

 

 

 

هد هد غزلسرا

 

نگاه گذرایی بر گزینه های شعری

محمد نا صر (طهوری)

 

 

 

دارد اشعار طهوری جلوه از گلزار عشق

می نشیند در دل اهل سخن گفتار عشق

از معانی کلامش انقدر دانسته ام

طبع عشق؛ الهام عشق؛ احساس عشق؛ اسرار عشق

شاعر ما از محیط عشق پاه بیرون نکرد

کار عشق و یار عشق و دیدن دل عشق (ظفر)

 

 

سوز و ساز نافرجام که در پیکر شاعر هویدا میگردد؛ خارج از درک دیگران است. سکوت و هیجان؛غم و خوشی؛ شور و شعف؛ همه و همه در حالات گوناگون به شاعر دست میدهد که پس از سپری شدن این حالات؛ فرشته الهام و دیعه خداوندی را به شاعر به ارمغان می آورد.

شاعر؛ با غم ها؛ تولد میشود و با درد ها زنده گی میکند تا مصور و ممثل زنده گی بنده گان غمدیده خداوند شود و بتواند رسالت خود را در برابر خالق و مخلوق انجام دهد.

این حالات ویژه را که در بالا از آن نام بردیم؛ تنها شا عران دردمند میتوانند درک کنند؛ به همین منظور به حیث یک تن از شعرا خواستم تا از درد های نهان طهوری شمه را بیان و طهوری را به دیده با بصیرت تان عیان کنم:-

         در هرات باستان مهد قلم به دستان و گهواره پرورش ادیبان در سال 1324 هجری خورشیدی؛ کوکبی در آسمان ادب نمایان شد که فروغ اشعارش تجلی بخشی محافل گردید.

تصویر واقعی طهوری را میتوان در آیینه قدنمای اشعارش مشاهده کرد و از لا به لای گلبرگ های آثارش فکر و ذ کر وی را به مشام معرفت رسانید.

طهوری که چون غنچه پر طراوت بهاری با لبخند عاشقانه در گلشن شعر میهن ما شگفتن گرفت؛ اکنون عطار این مرز و بوم است و با گلدسته هایی از اشعارش دماغ فکرت شعر دوستان را به نوازش میگیرد. وی پیکره یی از محبت است که کبوتر مهرش در هر بام فکری آشیانه میکند و بلبل بیانش همنوا با هر نواگر است.

(برگی در جویبار) طهوری معرف این شاعر شیرین کلام است که خودش به شکل مثنوی سروده است و ظرافت نگارشی در شناسنامه وی مبین احسا سات پاک و حقایق زنده گی وی است که کمتر در آثار شاعران سلف دیده میشود.

وی آنچه که در زنده گی شخصی اش روی داده منظوم و موسق و بدون هیچ نوع مبالغه بیان داشته و راه فردای پژوهشگران را از امروز ؛ فروزان نموده است.

شاعر معتقد و خداشناس مجموعه دیگری را با جواهر بیان مرصع میکند که به (جلوه خدا) مسمی است: از برگ های این مجموعه عطور تقوا و خداشناسی به مشام خواننده میرسد؛ بدون اغراق باید معترف شویم که (شان الهام) ابتکار و تراوش ذهنی شاعر در عصر ماست که مانند یک ژانر (شیوه ادبی) در ابیات امروزی ما قد علم میکند و در هیچ یک از آثار مکتوب و نا مکتوب گذشته گان و معاصرین این شیوه را نمیتوان یافت .

فرصت نمیدهد غزل ات تا بخوانمش

شعرت مرا به جاده الهام میکشد

گفتم نگارشی کنم از باب هر غزل

هر بیت مثل هر غزل ات نام میکشد (ظفر)

با عشق میتوان به مسند شاعری نشست؛ و بدون درد عشق نمیتوان با فرشته گان غزل؛ جلیس شد؛ سرگذ شت شور انگیز را بعه بلخی که پاره از صفحات تاریخ بلخ باستانی ماست در مجمو عه (شعله بلخ) چنان بازتاب یافته که رابعه و بکتاژ را در چشم خواننده ظاهر میکند و اگر رابعه بلخی در عصر ما می زیست؛ به آفرینش شاعر صادقانه صحه میگذاشت.

تسلسل و ارتباط دادن ابیات در شعر داستانی؛ کار ساده یی نیست؛ در شعر های نیمایی و شعر آزاد؛ شاعر چیزی را که میخواهد میتواند تصویر کند؛ اما در قالب شعر کلاسیک؛ با در نظر گرفتن وزن و قافیه و معانی؛ قیودات سنتی را باید مراعات کرد که درین مجموعه (شعله بلخ) چنان که دیده میشود؛ ابتکار شعری به افق های لایتناهی قرار دارد.

هر مجموعه ازین شاعر والا سخن از مقام و منزلت خاصی برخوردار است .

       شاعر در مجموعه (آوای کودکان) از طفل هفت سا له تا آدم هفتاد ساله حکایت میکند و با احساس روان و سلیس به سخن در می آید:

کودکان که سرمایه معنوی هر کشوری شمرده میشوند و به خاطر رشد و تربیت شان؛ جامعه شناسان؛ روان شناسان؛ مسئولین تعلیم و تربیه؛ قلم به د ستان؛ و سایر مسئولین؛ دین شان را در برابر این نوباوه گان انجام میدهند؛ متاسفانه در جامعه ما کمتر درین موضوع عطف توجه شده با آنهم با مسرت میتوان از ناصر طهوری سخن آورد که وی در مجموعه (آوای کودکان) چنان منصفانه خواستهای کودکان را در قالب شعر بیان نموده که از خوانش آن نه تنها کودکان لذت میبر ند؛ بلکه بزرگسالان را سیمای کودکی به خا طر می آید. شاعر با درک واقعی از زنده گی جامعه؛ تجارب دست داشته خود را چنان ظریفانه تصویر میکند که در آیینه ابیاتش هر خواننده چهره خوردسالی خود را می یابد چنانکه میگوید:

نمیدانم چرا؟ بابا و مادر

به دعوت ها ز پیش ما گریزند

به هر جایی عروسی است و شادی

ز طفل خویش مرد و زن گریزند

 

           ***

 

به دعوتنامه ها از چی نویسند

بدون طفل مهمانی بیایید

گناه ما چه باشد ای بزرگان!

که محروم این چنین ما را نمایید.

 

شاعر بیش از 20 اثر شعری را قلم زده و در خوانش اهل شعر قرار داده است که خدمات شایانی در برابر نسل های آینده بجا آورده است با استدعا به طول عمر و آفرینش بیشتر نشیده هایش دو شعرش را پیشکش تان میدارم. 

 

نقش حق

 

ای دل! بیا که چنگ به حبل المتین زنیم

نقشی به دل؛ ز پرتو حق الیقین زنیم

بر آستان عشق؛ سر عجز؛ خم کنیم

وز فخر؛ پر به شهپر روح الامین زنیم

با ساز عشق؛ نغمه و حدت کنیم سر

سر در ره طریقت پر شور دین زنیم

گر رو نهیم بر در سلطان نقشبند

نقش جمال یار؛ به لوح جبین زنیم

با او که نقش حق به دلش جاودان نمود

جام یقین؛ ز باده مهر آفرین زنیم

چون او؛به راه مهر و مودت چنان رویم

تا ره به بار گاه محبت؛ چنین زنیم

هر تار؛ غیر تار محبت؛ گسستنیست

ای دل؛ بیا که چنگ به حبل المتین ز نیم

 

             ***

 

وطن عشق تو افتخارم

و طن در رهت جانثارم

وطن خاک پاکت بهشتم

وطنگلخنت لاله زارم

به من هر کجایی که باشم

تو یی جانفزا ای دیارم

وطن عاشقم بر شکوهت

به از دُر بود سنگ کوهت

وطن قلب من هستی من

بود رگ رگم پر ز خونت

ز تو همچو گل بشکفد دل

ا گر در خزان یا بهارم

وطن عشق تو افتخارم

وطن در رهت جانثارم

 

 

 


ادبی هنری

 

صفحهء اول