© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

 

قسمت اول اين مصاحبه

 

 

 

 

 

سالار عزيزپور

 

 

 

مطبوعات آماج گفت وگو  و ديدگاه شماری از فرهنگيان!

 

 

گفت و گويی داريم با رحمت الله بيژنپور، نويسنده، پژوهشگر و سردبير ماهنامهء انيس مهاجر در ناروی.

 پيوسته به گذشته

 

 

نشريهء ملی هفتگی (ياحق) با مديريت غلام محمد الماسک ژورناليست سابقه دار کشور به نشر مطالب آزاد پرداخت، جبههء پدر وطن ظاهراً بوجود آمد. مذاکره با برخی سازمان های چپ، ملی ـ معتدل و حتی راست آغاز گرديد. هفته نامه های پامير و دهقان ازطريق شهرداری کابل و اتحاديهء کوپراتيف ها و برخی نهاد های ديگر انتشار يافتند. حقيقت سرباز و مجلهء اردو به نشر مطالب نسبتاً مسلکی و فرهنگی پرداختند. "قضا"، "پوليس"، "عدالت"، "جريده رسمی"، "هواباز"، "کرنی" و نشرات ولايتی در هيأت مجله و هفته نامه و ماهنامه بعنوان ارگان نشراتی چاپ می شدند. ژوندن ـ آريانا و عرفان مجلات مسلکی ادبی ـ هنری فرهنگی و تحقيقی بودند. که راديو تلويزيون، معارف و برخی ادارات در چاپ آنها اقدام می نمودند.

با انجام کودتای سفيد در حاکميت حزبی ببرک کارمل منشی عمومی حزب دموکراتيک و رئيس جمهور افغانستان براندازی شد و دکتور نجيب الله يکی از همکاران نزديک او در حزب و حاکميت که رئيس استخبارات بود بر مسند قدرت تکيه کرد. سال 1366 روس ها برگشتند و از کشور ما خارج شدند. دکتور نجيب الله در يک مانور سياسی آشتی ملی را اعلام کرد و به تصفيه حکومت از حاکميت حزبی آغاز کرد. قضا، څارنوالی و اطلاعات دولتی را ضرورتاً ادارات الزاماً غيرحزبی تشخيص داد و عضويت کارکنان اين ادارات معطل قرار گرفت.

مطبوعات يک بار دگر هم نفس کشيد و يک گام به جلو نهاد. جرائد و مجلات و نشريه های فعالان سياسی بصورت محدود و به ندرت چاپ می شد. هفته نامه ی «ميهن» ارگان نشراتی «سازا» سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان که در يک پروسه مذاکرات تفاهمی در ائتلاف سياسی آمده بود نخستين شمارهء خود را به تاريخ اول عقرب 1367 در 16 صفحه چاپ نمود.  « وطن» هفته نامه ی جبهه ملی پدروطن چاپ شد. «آزادی» نخستين روزنامه ملی به مديريت مهندس سخی غيرت ببازار آمد. کمسيون سياسی امور مهاجرين يا وزارت امور مهاجرين «صدای وطن» را چاپ کرد و مهمتر از همه هفته نامه پر تيراژ و فعال «اخبار هفته» به مديريت دکتور ظاهر طنين انتشار يافت. مجله جوانان در کنار درفش جوانان آذين چاپ يافت. مجله پرخواننده «سباوون» ارگان اتحاديهء ژورناليستان افغانستان منتشر شد و نقد و تحليل و بحث و تبادل افکار مطبوعاتی از تحت قيادت استبداد و ناجائز حزبی فارغ آمد و اقلاً قلم ها علم شدند و زبان ها در سخن.

کودتا های مکرر حزبی و نفوذ آقای حکمتيار از طريق گروه شريک در قدرت (خلقی ها) اين فضا را نيز آشوب زده کرد و در سال 1370 بحران سياسی در سراسر کابل و کل کشور پيچيد. سرانجام در سال 1371 در همان ثور همزاد دو مرکز مقاومت در شمال (مجاهدين برهبری احمدشاه مسعود و قوی ترين فرمانده مقاومت و افسران و سربازان برهبری جنرال عبدالرشيد دوستم و جنرال مؤمن) پايه های حاکميت دکتور نجيب الله را شکستند و بالاحبار انتقال قدرت به مجاهدين عملی شد.

بهر بيان در مطبوعات کشور دوران پر فراز و فرودی بوده است. همينکه آمده است تا فکر بر جامعه حاکم شود طوفان شده است و همه ی گذشته ها را باد باد کرده است. با استقرار نظام مجاهدين يک مليون افراد مسلح به ميدان آمدند و تا سقوط ايشان استقرار مجدد صورت نگرفت.

 

مطبوعات دوره ی مجاهدان:

متأسفانه تمام دوران حاکميت مجاهدان در جنگ، آشوب، توطئه و مداخلات بيگانه سپری شد. اما در کمترين مدتی که فشار جنگ تقليل يافت، کار مطبوعات روبراه شد. چاپ همان چند مجله و هفته نامه های جهادی که دوره اپوزيسيونی ايشان بر ضد دولت کابل صورت می گرفت، ادامه يافت و صرفاً دو سه نشريهء جديد عرض اندام کرد. فرياد عصر وابسته به جمعيت، «سينا» نشريهء ملی ماهوار به سردبيری خالد ترجمان و هفته نامه پرتيراژ «صبح اميد» به مديريت عبدالعلی دانشيار ـ اما: خوش درخشيد ولی دولت مستعجل بود!

نشرات رسمی دولتی با هزار پريشانی در هر چند ماهی يکبار چاپ می شدند. مثلا اانيس در هر دو ماه يکبار...! در قطع A4 در 8 صفحه خبرنامه....!

 

 

ــ در اين بخش پرسش و پاسخ به مطبوعات برون مرز يا (مقاومت) بپردازيد.

سير تحول در جامعهء مطبوعات، اعتبار از سالهای 1360 خورشيدی، دو حالت دارد. يک مطبوعات حکومت و حاکميت حزبی که بالاتر بر آن اشاره شد. يعنی مطبوعات دولتی ـ حزبی که هر دو غيرملی، نامستقل و بسيار متعهد و ايديولوژيک بودند. اما عين مواضع تبليغاتی در جامعه مطبوعات مقاومت، يا در تعريف دقيقتر نشرات اعتقادی و تبليغاتی مجاهدين در پاکستان و ايران نيز در هيئت مجلات ـ ماهنامه ها، هفته نامه ها و فصلننامه ها تحت نام «مجاهد»، «ميثاق خون»، «راه حق»، «امت»، «جهاد» وغيره چاپ می شدند.

برخی نشريه های ملی نيز بصورت مجلات، فصلنامه ها، ماهنامه، هفته نامه و گاهنامه به چاپ می رسيدند اما در يک داوری آسان و کوتاه چنين عرض می کنم که: سه پديده در 25 سال اخير سه کنج زندگی را در اختيار داشتند و انکار آنها ناممکن و اظهار آنها ذهرآگين است.

1 ــ پديده جنگ، به اضافه دشمن سازی، خصومت ملی، بحران ناامنی، فساد  اخلاقی و نابسامانی های برآمده ازان. ويرانی کابل و برخی از شهرها، انهدام صنايع قديمی و مانوفاکتوری، نابودی عرصه زراعت و توليد و محصولات و شرح کمال فجايع و ذرايع بسيار.

2 ــ مطبوعات، چه در نحوهء آزاد و ملی و چه در هيأت تعهد و ارگان های نشراتی حزبی ـ تنظيمی ـ دولتی و اجتماعی باوجود تمام نارسائی، عنان گسيختگی، و فترت جامعهء مرتبط مطبوعاتی، قلمزن ها  در داخل و خارج کشور فراوان زحمت کشيدند و نوشتند.

3 ــ مهاجرت، آوراگی و فرار مغز ها يا جذب مغز ها. همين اکنون با مراجعه به آمار های ناقص و محدود ملل متحد و برخی منابع بين المللی 50 در صد نفوس کشور يا مهاجر شدند و يا بيجاشدگان هستند. اين رقم کلی  البته در تمام 25 سال اخير است. در هر حال 15 مليون افغان مرارت آوارگی و تب و حرارت غربت را چشيده و کشيده است.

بهر اسباب کار لازم ذکر نام نشرات فارسی يا پشتو و يا ترکی (ازبکی ترکمنی) و يا انگليسی در طی 25 سال پربحران ربع قرن 20 و آغاز قرن 21 ميلادی (هزاره سوم است). من می خواهم بگويم که اهالی فرهنگ و جماعت مطبوعات باوجود تمام نارسائی، محدوديتها، فقر، مهاجرت، جنگ، مقاومت، استبداد و حکومت پس از سقوط جمهوری محمد داود در افغانستان که ده ذعيم و ده رژيم را پشت سردارند، دست از قلم و عَلم دريغ نکردند و به تبع زندگی خوب و بد نوشتند.

نشرات افغانی را ميتوان آمال نامه و يا آرزو نامه های بی فرجام در کوير انديشه و ريشهء تعصب آميز خواند. صدالبته که برخی نشرات و يا حداقل 20 در صد کل اين کاغذپاره هائيکه در ذيل نام می برم و بهمين دوره چه در آغاز و چه در انجام مربوط هستند، ملی ـ مردمی ـ آگاهی بخش و راهکار دهنده هستند. اما 80 در صد ديگر به تبع از اوضاع ملتهب وطن التهاب آميز ـ پرغرض ـ تحريک کننده، وحدت شکن، ناهنجاری بخش، در خط ضد ملی و ناسودمند هم بوده اند. اما نفس کار مطبوعاتی غيرقابل ترديد و بدون شک تائيد طلب و با اهميت است. دست تمامی ايشان درد نکند و زحمت شن هدر نرود. هرچند که سخن خصم نيز در جمع اين کاغذ ها بسيار است.

عرض شود که ترتيب جدول الفبائی و اراءَ لِست واحد از کل نشرات روشنفکران و مطبوعات داخلی و برون مرزی کار سهلی نيست و يا شايد بر من مقدور نيست. بهر عبارت ميخواهم طريق سهل کار را بکار برم. اينست که نام گاهنامه ها، فصل نامه ها، مجلات و ماهنامه ها و هفته نامه هائی را که در برون مرز منتشر شده اند و يا انتشار آنها در خارج ادامه دارد بشرح ذيل برشمارم.

هنر، گاهنامه در پشاور انتشار می يابد. «يک برگ» به سر دبيری عمر راوی در آسترليا گاهنامه است، در دری ـ فصلنامه، آريانا فصلنامه و مجله در تهران ـ تاجکستان، امريکا و پاکستان منتشر می گردد. آريانای سويدن همان آريانای کابل است که رسول رهين ناشر آنست. در دری که بنام خط سوم مسمی شده است در واقع همان در دری است. سراج فصلنامه حجيم و وزين در قم. مجلاتی چون: اميد، امين، تعاون، صدای زن، ميهن، امت، هر، امروز ما، ميثاق وحدت، پيام نو، ميثاق خون، صبح اميد، نوبهار، تلاش، فرهنگ آريانا، المومنات و برخی مجلات ديگر که دقيقا بخاطرم نميرسند.

نشريه های هفتگی و ماهوار تحت نام، اميد، آزادی، انيس مهاجر، ارشادالنسوان، دريح، رستاخيز، پيام جهاد، پيام مجاهد، بنياد وحدت، بشارت، سپيده، خاوران، سلام، سينا، افغانان، زن، عهد جديد و دها نشريهء ديگر که در حافظه ام نبود.

ادبيات مقاومت در مطبوعات مقاومت بدوبخش نامشابه جدا کردنی است. آنقسمت که مستقل و برای آلام ملت و دوام فاجعه مربوط است، آفرينشگر، بالنده و خلاق است. بهترين شعرا، قصه نويسان، گزارشگران، تحليلگران سياسی ـ خبرنگاران و روزنامه چی ها جز همين گروه و محصول همين گستره اند. اما دشنام نامه های ننگين واهانت نامه های سنگين هم بوده اند که هر افتخاری را مسخ و هر آبروی را آب می کنند. بهر عبارت کار من بررسی جزئيات درين نامه نيست و همين کافيست.

 

 

ــ گاهی به فکر مقايسه انيس مهاجر با ديگر نشرات شده ايد؟

من هرگز بدان نه انديشيده ام که نشريهء نوکار و کم روزگار «انيس مهاجر» را با نشرات مثابه در غرب مقايسه کنم. چون اسباب کار، محيط بحث و تلقيات ارزشی در ادبيات انيس فضای آرزو هاست. اما در نشرات اروپائی برخورد ها عينيت يافته اند و افسوس نامه و افسون واژه ها بکار نميروند. لذا بپذيريد که همين طلب ازباب ذوق است و مقوله برابر نهادن خيلی نامکشوف و محذوف است. در آينده ها اميدش باقيست که نشريهء ما حداقل فراخور جامعه تحول پسند شهروند و هموطن ما قرار گيرد.

 

 

ــ در باب هنجار و ناهنجاری های نوشتاری بگوئيد.

نوشتن همان آبتنی در دنيای کلمات است، زبان پل اصلی عبور از کلمات به سرزمين مفاهيم و جملات! معانی در علم ستاتيک از همين بازی کلمات در باهمستان نوشتاری پيدائی می يابند. لذا دقت در انتخاب کلمات به وقوف در ماهيت جملات مرتبط است و کاربر ابزار نيرومند و کارساز؛ به مدد فهم لازمه منتهی به ادبيات و زبان می شود.

در جامعه نبود قانون اساسی و يا اصول کرداری ديگر اسباب آشوب و بی عدالتی بسيار ميشود. و فقدان اصول در هر بخشی از جامعه و حيات اجتماعی داربست ها و قرارداد ها را می شکند. البته در نبود قانون جنگ ها مشتعل می شوند و رنگها ستيزه می کنند و در فقدان اصول و اسباب نگارش ناهنجاری ها بروز می نمايند. جنجال درجه يک جامعهء ادبی و فرهنگی ما، کم فرهنگی ماست. در چنين بحران است که هر بخيله و مکاره يی بعنوان دستور و اصول به بازار می آيد و ترازو گران و مهارتيان نيز کم بوده اند و آسوده اند.

در کشور ما که خانواده و بستر اصلی زادگاه زبان پارسی ـ دری استف تکيه بر سياست های کاذب و نا متمدن از دقت فرهنگی کاسته است و مطبوعات در تعريفات توخالی و بی ارزش ماهيتاً آنرا مسخ کرده اند و بهمان دليل در گويش های ساده و اصطلاحات عاميانه دِل خرجی می کنيم و ميگوئيم: يکدنيا ممنون، يک جهان تشکر، نوکر شما و چاکر شمائيم. عالم را برايت دگرگون می کنم، تا قيامت از يادم نميرود و نظاير اينها.

مشکل ديگر انسداد فرهنگی و ادبی ما. ظرف شکنی و خودگردانی بی موجب در برخی نويسندگان است. پويائی و استمرار فرهنگ زبانی را با جبن ادبی در دورهء ملک الشعرائی ميخکوب کرده ايم. نوعی قهرمان تراشی و برابرگذاری وجود دارد واين خود فقدان باب نوين ادبی و استحکام واژگان در زبان است. هنوز تعريفات نامستقل اساتيد زبان از صد سال قبل در قلمرو نگارش ما حاکم است.

اگر زبان خود محصول جامعه بشری است، بايستی با معيارات تحول اجتماعی دگرسازی شود. علی الاقل همين کاربرد واژگان در دائره اصطلاحات جهانی متحول باشند. مشکل دستوری اين زبان و غموضات آنست که غير از ساکنان اين سرزمين کمتر تلاشی برای آموزش آن صورت می گيرد.  معتقد هستم که مشکل بی عدالتی در نظام های سياسی حس نفرت و بدبينی فرد جامعه را در مورد زبان نيز آفريده است.

بهر اسباب کار ما اگر جهانی کردن در باب مشترکات اين زبان با معيارات بين المللی نباشد، لااقل در قلمرو جغرافيای همين زبان می بايد هماهنگی جدی بعمل بگذرد. تاجکستان، آسيای ميانه، هند، پاکستان، ايران و افغانستان محيط و قلمرو اين زبان هستند ولی ما با آنکه خود در قلمرو اشتباهات گم شده ايم به وازه ها و نحوهء تلفظ تاجکها و پارسی زبانان هند و پاکستان دست کم نيشخند می زنيم. بقول حکيم امثال:

خلق جهان جنون زده ی بی بضاعتی ست

از کاسهء تهی ست خروش گدا بلند

                                         (بيدل)

من بشخصه شکی ندارم که، اگر ايران نبود، ما از پارسی گويان تاجک در کاربرد زبان بيچاره تر می شديم و همين حالا نيز زبان معياری و گفتاری به جز لهجه های محلی نداريم. اصطلاحات زبان ما از زبان ما نيستند و فقر و تعصب بر دروازهء خروج زبان مهر  محروميت از بازی زمان را زده است و لذا داستان نويس ما هميشه نام قاسم را بر می گزيند و از طرح اصالت زبان خبری ندارد.

نامگذاری انسان ها، مثلا تغی، جمعه خان، غنگی بيگ و نارگل و دها نمونه ی بد ديگر که فقدان سواد و خرد احفاد را ميرساند، به ابتذال گذشته است. ده نگارش گر و پانزده شاعر کم اثر، با چند فقيه بی خبر و مُلای دربدر چيزی ازين برتر نمی توانستند رواج دهند.

من باور دارم که سرسختی ما از سر فهم نيست. اتحاديهء نويسندگان ما مجتمع خوبی بود و دانشمندان و اديبان نسبتاً خوبی داشتيم. اما بی خبری، بی رابطگی و محدوديت و حصرحضور در يک جغرافيای بسته تفکر، اعتقاد و منطبق آدمی را می بندد و سرسختی را بحيث بدآموزی تحويل صاحبنظر می کمد. نبود مطبوعات مستقل و فقدان نقد و تحليل در جامعهء ادبی به سرعت گنديدن شير در گرمی آسيب پذير است، و دليل اين همه تفاوتهای سليقه يی و کاربردی در باب (و ـ ء ـ ی ـ ه ـ ذ ـ ز و ...) صروف ديگر از مراجعه به منابع مختلف است. اگرنه دستور نگارش قيامت که نيست!

پيشنهاد من اينست که: يا اکادمی علوم بخش زبان و نگارش ـ يا دانشکده زبان و ادبيات، يا انستيتوت پيداکوژی (ديپارتمن زبان) در پيوند با اتحاديه نويسندگان افغانستان، با حمايت دولت و مشارکت مستقيم وزارت های فرهنگ و معارف؛ نهاد مشترکی را تشکيل نمايند و با انتشار ماهنامه يا هفته نامهء ويژهء دستور زبان و اصول نگارش، هم معيار ها را معرفی و توحيد کنند و هم خود شيوه های درست نويسی را به مدد کتب و نوشته های ديگران مروج سازند. بايد آنان خود پيشاهنگ شوند و يا در اتحاديه نويسندگان و شعرا کورس معياری برگزار شود و هريکماه نمايندگان نشرات کاغذی و مطبوعات به اضافه وسايل ارتباط جمی مداوين آن شوند.

من در دوران موجوديتم در کابل هميشه علاقمند نقد و تفسير و تحليل نوشته ها بودم. نقد شعر، نقد ادبی يکی دوبار در جرايد کار ـ پامير و پيام صورت دادم. اما نقد سياسی بيشتر نوشتم و در نشرات ملی از جمله سينا، صدای وطن و برخی نشرات داخلی و خارجی افغانستانی چاپ شدند.

 

گه الم کفر و دين، گه غم شک و يقين

الحذر از فتنهء دير و حرم در بغل

                                         (بيدل)

 

پايان

 

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»

 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول