|
به مادر اقتدا کنيم به امامت ِ نيم ديگر ِ زندگی
« پيام کلوب قلم به مناسبت ٢۴ جوزا فرخنده روز مادر»
بزرگمردی گفته است: زن را ستايش کنيم، مادر را که سرچشمهء پايان ناپذير زندگی پيروزگر است. اين بزرگمرد گفته است که مادر سرچشمهء حيات است ـ آب حيات است و مبدأ رُستن و سبز شدن و بالنده شدن است. پيامبر اسلام می گفت: بهشت زير پای مادران است! و اين سخن بسيار بزرگيست. در عرفان اسلامی آمده است که راه بهشت از دوزخ می گذرد و دوزخ در درون توست. دوزخ ِ درون، هولناکتر و مشتعلتر از دوزخ ِ نمادين است چه پاسدارش ديو ِ درون است. نبرد بين آن ديو، و سرشت طاهر انسان يک چالش جاودان و سخت ترين آزمونيست که يک انسان با آن مقابل می شود. اين آزمون به دشواری عبور از پل صراط است که از مو باريکتر، از شب تاريکتر و از تيغ تيزتر است. کيست که با چنان امتحانی مقابل شود و تير پشتش از ترس نلرزد. بازهم به گفت عرفا اين دوزخ در درون ما قرار دارد. « فرويد» نامبردارترين روانشناس قرن در نامه ای به «آنشتاين» نوشته بود: بر روی اقيانوس طوفانی غرايز ما لايهء نازکی از فضايل و فرهنگ انسانی کشيده شده که با اندک غفلتی پاره می شود و سيل بنيان کنی تمام دستاورد اخلاق و حسن سلوک انسان را نابود ميکند. چه بسا ناخلف فرزندانی که با تبعيت از آن ديو درون مادران شان را سهل گرفته اند و به درد و داغ شان نرسيده اند و چه بسا نيکمردانی که دعای مادر بدرقهء راه شان است و از برکات آن در ستيز با آن ديو خون آشام غالب شده اند و از آن پل ترسناک و دشوارگذر به سلامت گذشته اند. هيچ مهاجر و مسافری به قدر مادران ما رنج غربت و هجرت و تنهايی عافيت سوز و استخوانسوز را تحمل نکرده است. چه بسيار اند مادرانی که در وطن ما به گدايی افتاده اند و چه بسيار اند مادرانی که داغ فرقت فرزند را به جان خريده اند و کماکان زانوی غم در بغل دارند. مادر گهواره جنبان ايام و ليالست. بی مادر تاريخ فضيلت خود را از دست می دهد. يکی از ستون های اصلی داربست ِ تفکر ِ چليپائيان مادر است ـ مريم پاکيزه سرشت که پروردگار بخشی از روح خود را در او دميد و در عالم امکان تجسد يافت. مگر فُرصت آن فرا نرسيده که مبارزه بخاطر تساوی حقوق زن و مرد را با نام مادر آغاز کنيم و بدانيم که نه حقوق بشر، نه منشور سازمان ملل متحد و نه ارزشهای نظام دموکراسی به کرسی می نشيند تا ما زنجير های تبعيض، عبوديت و محروميت را در عمل و نظر در رفتار و گفتار از پای زنها نگسليم و اين چشمهء جوشان زندگی را در رگ رگ مناسبات اجتماعی جاری نگردانيم.
گويند مــــرا چو زاد مــــــادر پستان به دهن گرفتن آموخت شبهــــا بر گاهـــــــوارهء من بيـــدار نشست و خفتن آموخت يک حرف و دو حرف بر دهانم الفاظ نهــــاد و گفتـــن آموخت پس هستی من ز هستی اوست تاهستم و هست دارمش دوست
|