وطن ما سياهترين روز های عمرش را ميگذراند. ديگر همسايه های ما
آنرا نه به چشم يک کشور بلکه به چشم يک لقمه می بينند.
هريک از کشور های همسايه برای بلع افغانستان طرح های دور و
نزديکی دارند. يکی آنرا زير پوشش « حوزه مشترک فرهنگی و تمدنی » به چشم يک «
کلونی فرهنگی! » می بيند و زمينه چين فرصت مساعدی است تا « کلونی فرهنگی! » را
به کلونی سياسی ارتقا دهد. اين همسايه از آغاز بحران در افغانستان کوشيده سياست
جا به جائی اقوام را بر مبنای برنامه هايش سر دست بگيرد و از راه بيش و کم کردن
قومی به جای قوم ديگر و اعمال طرح هايی بنام « خط نور! » محموله های سياستش را
در بسته بندی های نهايت ظريف و نفيس از راه غيرمرئی « خط نور » بگذراند و به
عنوان « تحفه نوروز! » هديه کند. اين ماجرا داستان بلندی دارد که عجالتاً جای
پرداختن به آن وجود ندارد چه آن همسايه درگير جنجال های خودش است و تا هنوز
مجال نيافته که از يک سياست منفعل به سياست فعال بگذرد. اما از اين ظريفتر
سياست ديگريست که از سوی پاکستان همسايه جنوبی و شرقی ما رويدست گرفته شده که
با توجه به رويداد های سه چهار سال اخير محسوستر و ملموستر مينمايد. رهبر های
سياسی پاکستان چه « بيگم بينظیر بوتو »، چه « نواز شريف » ، چه حضرت اشرف
«پرويز مشرف » همه کم و بيش ديپلوماسی واحدی را در رابطه به وطن ما دنبال کرده
اند و پيروزی هايی نيز داشته اند.
در پويه تضعيف متوالی و متواتر حکومتهای مرکزی در افغانستان
ديگر زمان آن فرا رسيده که پاکستان به ما به چشم يک همسايه مزاحم و مدعی دعوا
های تاريخی نگاه نکند بلکه نسخه بدل همان سياستی را معکوساً دنبال کند که
روزگاری از مراکز ديپلوماسی ما دنبال ميشد.
ما روزی روزگاری بر آن بوديم که پاکستان با هيچ دليل حقوقی نمی
تواند جانشين و ميراث خوار انگليس در منطقه باشد و سرزمين های را به خاکش ملحق
کند که در آواخر سالهای قرن نزدهم حکومت هندبريتانيا با زور و فشار و توطئه و
ترفند از پيکر ما بريده بود. به رغم داد و بيداد ما، در ستراتيژی امپراتوری
انگليس چه به خاطر کينه های تاريخی، چه به خاطر اجرای بازی بزرگتری، تأسيس
دولتی بنام پاکستان مبنی بر بنيادگرايی مذهبی، از الويت های ديپلوماسی
ستراتيژيک آن ابرقدرت بود. و اين هدف را چون تيغ دو دم بکار برد. يکی اينکه
بايد نيم قاره هند به اعتبار مذهب دو پاره گردد و ديگر اينکه مصمم شد دوپاره گی
افغانستان کماکان ادامه بيابد تا در آينده کشور هايی يک پارچه و قدرتمندی در
نيمقاره و گرد و نواح پاکستان پا نگيرند و ضعف و فترت، دولت های تازه استقلال
يافته را اجازه ندهد که از سطح حکومات وابسته و در شکل جدی تر آن دومينيون!
فراتر روند و هدف بلند مدت استعمار بريتانيا را که چيزی جز تداوم حضور در منطقه
نبود به خطر نياندازند. از اين سبب آشکار و نهان حزب « مسلم ليگ » را در برابر
حزب « کانگرس » تراشيد که سرانجام آن بازی ماهرانه به تجزيه نيمقاره هند منتهی
گرديد. و ديگر اينکه پاره های بريده پيکر افغانستان را به پاکستان وصل کرد تا
آتش نفاق بين دو مملکت روشن بماند و کشور ما همچنان اسير راه های بسته بماند و
به دريا های آزاد نرسد
« مولينا ابوالکلام آزاد » از چهره های سرشناس آزادی هند که
پنجاه سال پيش پشت ورق! را خوانده بود. در رابطه به این ديپلوماسی پنهان آورده
است:
" با تأسيس پاکستان مسلمانهای نيمقاره دو پارچه شدند نيمی در
هند بماند و نيمی در پاکستان. اين خنجريست که قلب نيمقاره را دريده است! "
بدين منوال می يینيم که اکنون آن بازی دو بعدی به گل و شگوفه
نشسته است! و فاز دوم طرح استعمار کهنه کار که استحاله و ذوب افغانستان در
پاکستان می باشد رويدست گرفته شده است. برای اين منظور از دو محرک نيرومند «
دين » و « قوميت » سؤ استفاده به عمل
می آيد. از همين جاست که به حواله مجله
پرمايه روشنی که در شماره اخيرش مقاله جالبی را از انترنت استنساخ کرده است می
توان گفت که پاکستان به عنوان مجری فعال بازيهای ياد شده، ديگر صلاح ديده که
برنامه اش را در قدم نخست در افواه بيندازد و رفته رفته مزايای يک تأسيس
کنفدراسيون پاکستان- افغانستان را علنی کند. و در قدم دوم نيرو های را در دو
طرف مرز های حاضر دو کشور برای اجرای اقدامات عملی فعال سازد. از همين جاست که
گفته می شود «اجمل ختک» سياستگر معروف در تفاهم تنگاتنگ با «پرويز مشرف» از حزب
« عوامی ملی » به سرکردگی «خان عبدالولی خان» بريده است تا نغمه کانفدراسيون
ياد شده را با قوت بيشتر ساز کند و زمينه عملی يک تعامل کيمياوی را که حذف
افغانستان بعنوان يک کشور مستقل و با اعتبار سياسی – تاريخی می باشد فراهم
نمايد.
عمليه پنجابی سازی! افغانها در دست اجراست. خنثی کردن و افشای
اين بازی خطرناک يک وظيفه ملی – ميهنی است. بايد قلمها، درون اين طرح و توطئه
خطرناک و خانه برانداز را بشگافند و همسان و همسو عمل کنند.
بفکر ما در اين روز و احوال، بايد به جای بزرگداشت روز آزادی
از شب ديجوری سخن برانيم که آزادی ما را تهديد می کند. قدرت های بزرگ چون
ايالات متحده امريکا و بريتانيای کبير بخاطر بخاک افگندن ما همقسم شده اند و
خطری بزرگ چه از داخل و چه از خارج آزادی ما را تهديد می کند. خنثی کردن آن
ترفند و توطئه ها خدمتی کلان به استقلال عمل و انديشه به شمار ميرود.
ما از اين موضع استقلال وطن عزیز را تبريک می گوئيم.
پاينده باد جسم و جان آزادی در وطن ما !
صفحهء گذشته