در نامهء فـــــردا «سرسخن» بيانگر موضع کلوب قلم ميباشد در حاليکه ديــگر مــــقالات ديدگـــــــاه هــای  نويســــنده گـــان فـــرهيختــــه را بازتاب ميـدهــــد

 

 

 

شمارهء بيست و پنجم

(حمل، ثور، جوزا 1382)

(Mar., Apr, May - 2003)

 

 

 

 ســـــر سخن

 

 

عراق آزمونگاه حق و باطل

 

 

تمام جنگها در جهان دو بعد داشته و دارند:

  1.  بعد فزيکی و نظامی

  2.   بعد اخلاقی و ارزشی

در جنگ بين ايالات متحدهء امريکا و متحدانش عليه عراق، نيروهای ايتلاف به سرعت جانب مقابل را شکست دادند و در ظرف سه، چهار هفته نيروهای مقاومت عراقی را تار و مار کردند اما آيا از بعد اخلاقی و حقوقی نيز وضعييت از اين قرار است؟

اگر پاسخ، مثبت باشد در آن صورت، آن پيروزی، نبردی بر حق، عادلانه، جايز و مشروع بوده است. در غير آن بايد نتيجه را معکوس تلقی کنيم و در عرصه های ارزشی و معنوی، برنده را به جای بازنده و بازنده را به جای برنده بنشانيم .

قاعدهء معمول در روابط و منازعات بين المللی اينست که معمولاً سقم و صحت هر کاری را با منشور سازمان ملل متحد، اعلاميه حقوق بشر، مندرجات کانوانسيون های ژنيو و رويهء قضايی محاکم بين المللی محک ميزنند و اصدار حکم ميکنند.

در قضيهء مورد بحث، مراجع مسوول و ذيصلاح جهانی چه قبل از جنگ، چه در جريان جنگ و چه بعد از آن به داوری نشسته اند. کوفی انان سرمنشی سازمان ملل متحد اين تهاجم را چندين بار محکوم کرده است. شورای امنيت آن سازمان، به عنوان بالاترين مرجع تصميم گيری جهانی، مجوز حمله بر عراق را صادر نکرده است و از شمار اعضای دايمی شورای امنيت، فرانسه، چين و روسيه در برابر تمام درخواست های امريکا مبنی بر صدور جواز حمله به عراق بالصراحه، اعلام مخالفت کرده اند.

همچنين سازمان کشورهای اسلامی، اتحاديهء عرب و اتحاديهء کشور های افريقايی، اين تهاجم را تخطی آشکار از ميثاق های جهانی دانسته اند و در موازات آن تقريباً در تمام ممالک جهان مليونها انسان با وجدان با بر پا کردن تظاهرات اعتراض آميزی ايلغار « بوش» «بلر» و « خوزه ماريا آرناز» را تقبيح نمودند.

و اما استدلال ايالات متحده و متحدانش در حمله بر عراق از اينقرار است:

  1.   عراق سلاح های کشتار جمعی دارد و بالقوه تهديدی جهانی به شمار ميرود.

  2.   عراق همدست تروريستهاست و بايد تنبيه شود.

  3.  در عراق ديکتاتوری تک حزبی برقرار است، بايد آنرا برانداخت و به جايش نظامی دموکراتيک را به کرسی نشاند.

 حالا تک تک اين دلايل را سبک و سنگين می کنيم.

در مورد اول بايد گفت که تا دم حاضر هيچگونه سلاح کشتار جمعی در عراق کشف نشده است. در بدو امر بوش کوشيد به بهانهء وجود چنان سلاحهای در عراق بدون مجوز شورای امنيت بر آن کشور بتازد و کار صدام را يکسره سازد ولی با مخالفت جدی ممالک و محافل صلحدوست جهان مواجه شد و با کوشش فراوان موفق شد که قطعنامه مبنی بر گسيل بازرسان حقيقت ياب سازمان ملل متحد را از شورای امنيت بگذراند.

« هانس بليکس» رئيس آن بازرسان، در پايان موعد بازرسی از عدم موجوديت آن جنگ افزارها خبر داد و خواهان تمديد ماموريت بازرسان شد ولی ايالات متحدهء امريکا که با بيقراری طالب اجازه شورای امنيت بود در پی ارايهء پيشنويس قطعنامهء تازه ای برآمد که با تهديد ويتوی فرانسه مقابل شد، و سر انجام بی اعتنا به ميکانيزم مشروعيت اقدام نظامی، قليلی از دولتهای دنباله رو از جمله انگلستان را رديف کرد و جمعاً تحت عنوان «نيروهای ايتلاف!» بر کشور کوچکی چون عراق لشکر کشيدند.

در مورد دوم بايد گفت که بوش در همدستی عراق با تروريستها از جمله « بن لادن» تا حال به ارايهء کوچکترين مدرک مستندی توفيق نيافته است.

صدام حسين فاجعهء تروريستی يازدهم سپتامبر ٢۰۰۱ در نيويارک را بازتاب سياستهای نادرست ايالات متحده در جانبداری بی قيد و شرط از اسرائيل در برابر فلسطينی ها وانمود کرده که در آن ترديدی نيست و ديگر اينکه پشتيبانی مالی از خانواده های بی خانمان فلسطينی که خانه های شانرا بولدوزرهای اسرائيلی تخريب کرده بودند همدستی با تروريستها به شمار نميرود، در صورتيکه اسرائيل با استفاده از حساب جاری واشنگتن! طی پنجا سال اخير مليونها فلسيطنی را آواره کرده، هزاران زن و مرد فلسطينی را از دم تيغ کشيده و ده ها شهر و روستای فلسطين را اشغال کرده است.  بی ترديد تا اشغال و تروريسم دولتی ادامه دارد مقاومت و بم گذاری های انتحاری نيز وجود خواهند داشت. بوش سنگ را بسته و سگ را رها نموده است! آيا بهتر نيست که بالعکس عمل کند؟

ايالات متحده هنگام تهاجم صدام بر ايران و استعمال گازهای شيميايی و فلج کنندهء اعصاب بر «حلبچه» و نواحی مرزی ايران، جانبدار صدام بود و صدايش را بلند نکرد و وقتی با قصاب و ديکتاتور عراق در آويخت که صدام کويت را اشغال کرد و نوشدارويی اقتصاد امريکا ـ نفت عزيز! ـ را به خطر انداخت . مگر نه اينست که سياست هميشه منفعت را دنبال ميکند و مقولات دموکراسی! آزادی های انسانی! عطوفت دينی! بعد از تأمين منافع اقتصادی حضور پيدا می کنند؟ و از کجا همين حالا آن ارزشها در سياستهای « بوش »، « کالن پاول»، « رامسفلد» و « کانداليزا رايس» به همين دلايل حضورنيافته باشند.

در مورد سوم بايد گفت که بی ترديد در عراق ديکتاتوری تک حزبی برقرار بود و صدام مرد خون آشامی بود اما مجوز حقوقی ايالات متحده در تغيير رژيم سياسی ديگر کشور ها چه می باشد؟ مگر در نحستين ماده منشور سازمان ملل متحد در بخش مرام واصول نخوانده ايم که : اتخاذ اقدامات جمعی موثر برای جلوگيری از تهديدات بر ضد صلح و برکنار کردن آنها، و از بين بردن آنها هر اقدام تهاجمی يا هر اختلال صلح به نحو ديگر، و عملی کردن تنظيم و تصفيهء مسالمت آميز اختلافات و با وضعييت هايی که جنبه بين الملی دارند و ممکن است صلح را برهم زنند، بر طبق اصول عدالت و حقوق بين المللی {انجام شوند.}

ودر بند چهارم مادهء دوم آن منشور چنين ميخوانيم: اعضای سازمان در روابط بين المللی خود، از توسل به تهديد و يا استعمال قوه خواه بر ضد تماميت ارضی و يا استقلال سياسی هر مملکت و خواه به هر نحوی ديگری که با مرامهای ملل متحد متباين باشد خود داری می کنند.

از همين جا تهاجم بوش و شرکا در تهاجم بر عراق از نظر منشور سازمان ملل متحد و ضابطه های حقوق بين الدول عمومی عمل ناجايز و توجيه ناپذير می باشد کما اينکه صدام بدترين آدم عالم بوده باشد. تغيير رژيم سياسی يک کشور در اختيار مردم آنست و هيچ ابر قدرتی حق ندارد که در مقام ولی، وصی و قيم کشور های کوچک زمام امور شانرا بدست بگيرد و نظام دلخواه خود را بر آنها بقبولاند.

معانی ماهوی، عاطفی و اخلاقی بهانهء سوم « بوش و بلر» بر دو مورد ديگر، می چربد. اين ماده به معنی نسخ و ابطال تمام ضابطه های حقوق جهانی، داير بر احترام به حق حاکميت و استقلال ديگر کشور ها می باشد و « زور» را جانشين « قاعدهء حق » ميکند. از همين جا « ژاک شيراک » رئيس جمهور فرانسه در گرماگرم طرح بحران عراق در محافل بين المللی گفته بود: حمله بر عراق باعث شکست جامعهء جهانی خواهد شد!

ديگر جهان ما بعد از حمله بر عراق، جهان ديگر يست:

ـ سازمان ملل متحد ديگر از اعتبار ساقط شده.

ـ در اتحاديهء اروپا شگاف عميقی ايجاد شده.

ـ سازمان ناتو دستخوش نفاق و شقاق شده.

ـ فضای اعتماد جهانی که حاصل قرنها تلاش و پيکار فلاسفهء آزاديخواهان، حقوق دانان، هنرمندان شعرا و نويسندگان بود به شدت غبار اندود و مکدر گرديد. و معنی کلی اين همه ضرر و زيان اين است که که از اين پس ما جهانی ناامن تر، آشفته تر و بحرانی تری خواهيم داشت، عليرغم اينکه جورج بوش ميکوشد تروريسم را با اعمال زور از بين ببرد و دموکراسی را چون مسهل يا قبض کشا! به خورد ملتها بدهد. به گمان من تمام اين اقدامات آهن سرد کوفتن! است. تروريسم در اعماق و ايمان تروريستها ريشه دارد، تا علل و اسباب اصلی آن با مدارا، مساهله و تدبير علاج نشوند، معلولها و مظاهر آن درمان پذير نمی باشند. واقعيتهای تلخ جهانی با طمع و ملاط تبليغ  سطحی و تعمير آرمانشهر نميتوان مداوا کرد.

جهان بيدار و هوشيار معاصر، چشم انتظار برخوردی منصفانه تر و عقلانی تر است.

نبايد تصور کرد که رهبری ايالات متحده، انگليس و ديگران شرکای جرم اين مسايل را بهتر از ما و شما نميدانند.

آنها با وقوف کامل از اين ماجرا ها و ماجراجويی ها، خود را ناگزير می بينند که پوست گربه را به رخسار بکشند! و با پررويی، بر سر برنامه شان پافشاری نمايند.

حرف بر سر تقسيم غنايم ودر رأس، بر سر سهميه بندی منابع نفت جهانيست. چنانکه ميدانم نفت دريای شمال و ايالات متحده رو به اتمام است. اگر آن کشور بخواهد که منابع انرژی « آلاسکا» را استخراج کند بخاطر دشواری های اقليمی برايش گران تمام ميشود. فقط نفت خاورميانه عربی و آسيای ميانه است که سرنوشت ژيوپوليتيک آينده جهان را تعيين ميکند و ديناسورهای عرصه های سياست را تحريص ميکند که به هر قيمت اين منابع را از خود کنند و بحران های اقتصادی را در کشورهای شان جلو بگيرند. بنائاً اکنون سياست جاری کشور های بزرگ صنعتی بر محور تسهيم منافع حاصل از چاه های نفت می چرخد. در ضمن مشارکت شرکت های بزرگ ساختمانی امريکا در امر به اصطلاح باز سازی عراق خون تازهء ديگريست در اندام و شرائين آن کامپانی ها جاری می شود و احياناً آنها را احيا ميکند.

از جانب ديگر تأسيس دولتهای ليبرال و دموکراتيک در خاورميانه از سوی امريکا مضحکهء ديگريست که خبر از بی خبری کامل از روند ديموکراتيزه کردن کشور ها ميدهد. دموکراسی نخست در اذهان و عقل شکل می گيرد و بعد از آن در ساختارهای اجتماعی راه باز ميکند. اگر ما چشم انتظار عامل جهانی باشيم بايد آن عامل نخست مشروعيت و تاريخيت خود را در منطقه و يک کشور به اثبات برساند و بعد از آن با نظارت و جواز سازمان ملل متحد مرحله به مرحله تطبيق شود. نه اينکه کشوری را نخست به تل خاکستر تبديل کنند و بعد از آن از جيب خودش هزينهء باز سازی آنرا بزور بستانند.

در حمله بر عراق در اثبات ادعای ما همين بس که « بلر و بوش» بعد از انهدام حکومت عراق فقط امنيت چاه های نفت را گرفتند و مابقی تأسيسات برق و آبرسانی را به غارتگران هبه کردند تا زمينه ای برای باز سازی! فراهم شود و کرگس های اروپايی و امريکليی! بنام متخصصين و کارشناس و معمار و عمله و فعله بر نعش عراق گرد آيند و داوطلب عمران مجدد شوند.

طرفه اينکه هنگام چپاول موزيم ملی عراق در بغداد، تانکهای امريکايی در چند متری دروازهء ورودی موزيم ايستاده بودند و رئيس  آن موزيم با الحاج از آنها ميخواهد که مانع چپاول غارتگران شوند و فرمانده پاسخ ميدهد: ما دستور نداريم که از موزيم ها محافظت کنيم!

بهتر بود که ميکفت: ما آمده ايم که برای شما دموکراسی تحفه کنيم نه اينکه از موزيم ها و کتابخانه های تان محافظت کنيم!

در عراق سی کتابخانه بزرگ و ارزشمند که معرف فرهنگ باستانی و اسلامی مردم بين النهرين بود به تاراج رفته اند و دموکراسی صادراتی و کذايی بوش و بلر حتی ارزش يک جمله کتابی را ندارد که در آن کتابخانه موجود بود چه رسد به آن گنجينه های گرانبهای بشری که در موزيم ملی عراق قرار داشت. از همين سبب مردان شجاع و فرهنگدوستی چون « مارتين سليوان»، « ريچارد لاينز» و « گری ويکن» مشاوران امور فرهنگی بوش استعفا دادند و گفتند: حکومت امريکا فقط نفت را دوست دارد. برای فرهنگ و تمدن ارزشی قايل نيست!

خلاصه اينکه امريکا از يک دموکراسی بزرگ به يک امپراطوری بزرگ لغزيده است. همانطور که اتحاد شوروی از کشوری دوستدار زحمتکشان به يک امپراتوری تک حزبی سقوط کرد. آيا اين فواره گردنکش و مغرور تا کجا ميتواند اوج بگيرد، تا فراسوی کاينات، تا آسمان هفتم تا کجا؟

هر چه با تبختر و اعمال زور بلند بلند تر برود ناگزير است مطابق قانومندی فزيک از نقطه ای راه برگشت و سراشيب پيش بگيرد و از اوج به حضيض بغلتد.

امريکا جز تمکين در برابر حقوق جهانی و همبستر شدن با جريان عمومی رود بار انسانی راه نجات ندارد. انتخابات اخير شهرداری های انگلستان که به شکست فاحش «نخست وزير امريکا!!» تونی بلر انجاميد سرآغاز اين کيفر تاريخ است. دير يا زود حزب جنگ افروز جمهوريخواه امريکا نيز به  چنين سرنوشتی دچار خواهد شد.

امريکا تنها جورج دبليو بوش، رامسفلد و کالن پاول نيست. جهان به مردان بزرگی در آن کشور چون جورج واشنگتن، ابراهام لينکلن، ارنست همينگوی، چارلی چاپلين، مارتين لوترکينگ محمد علی کلی، و مايکل مور برندهء جايزه سينمايی اسکار امسال افتخار می کند که در روز توزيع جوايز گفته است: آقای بوش  شرمت باد! ما ترفند نمی خواهيم. ما خود در زمان جعل حقايق بسر ميبريم. ما در سرزمينی زندگی می کنيم که انتخابات ساختگی، رئيس جمهور ساختگی را بر ميگزيند، ما در زمانی بسر می بريم که مردی بنام رئيس جمهور ما را با دلايلی دروغين و مجهول به جنگ می کشاند.

 

********

 

ارزش فروشی های استبداد و ارزش های دموکراتيک «پيوسته به گذشته»
(محمد اسحاق نگارگــــــــر)

 

ملاحظاتی در زمينه قانون اساسی و نظام سياسی

(دکتور سيد حميد الله روغ)

 

برخی نظريات پيرامون قانون اساسی آيندهء افغانستان

(کانديدای اکادميسين اعظم سيستانی)

 

اعليحضرت امان الله خان (بعضی شخصيت ها و مساليل سياسی سالهای اول استقلال)

( دوکتور حسين بهروز)

 

او هغه يی تر پايه و نه بانبه

(پوهاند دکتور زيار)

 

دريايی از پر طاووس

( رهنورد زرياب)

 

يادی از احمد محمود نويسندهء رمان بی بديل «همسايه ها»

( نبی عظيمی)

 

هم زبانی و بی زبانی «پيوسته به گذشته»

( محمد کاظم کاظمی )

 

دربار کلان (داستان کوتاه)

( قدير حبيب )

 

زاغ ها و آدم ها (داستان کوتاه)

(نعمت حسينی)

 

 از ماست که بر ماست (طنز)

( همايون مروت)

 

صفحهء دريچه

 

صفحهء بانوان

 

صفحهء موزائيک

 

                                شمارهء قبل                        شمارهء بعد

صفحهء گذشته