نصير مهرين

 

 

 

 

 

به تحفهء فــــردا،
آهنگايی از
ظاهـــر هويدا
گوش دهيد!

 

 

 

 


 

نصير مهرين

 

 

 

 

ظاهر هويدا شصت ساله شد خوبی ها نصيبش باد

 

 

 

 

 

تقريبا يازده سال می شود که باهم از نزديک آشنا شده ايم. نخستين ديدار هنگامی بود که، چندی از آمدنش سپری شده بود در اين ديدار، طرح گرفتن محفلی را با او در ميان نهادم که کمکی بايسته يی می بود برای ساربان و در ضمن مطرح گرديد اگر شود سفرش را به آلمان مساعد بسازيم. وی با جبين گشاده پذيرفت و وعده های هم داد. برعلاوه متوجه شدم که وی گفتنی هايی بسياری از سالهای پر آتش و خون دارد. يعنی گپ فقط بر سر آواز خواندن نبود ديدنی هايی جالبی دارد که آدم گوش بدهد و يا در نوشته آيد که بسياری بخوانند.

تازه از پاکستان برگشته بودم باری ديگر با هم ديديم. گفت: که ساربان را از نزديک ديديد، چه حال داشت؟ گفتم او را ديدم عکسی هم باهم گرفتيم که شايد آخرين تصوير زندگی او باشد پرسيد چطور؟ گفتم عکس را امروز از عکاسخانه گرفتم، اما دردمندانه ديشب برايم تلفون شد که ساربان جان داده است...

بار ها در خانه و يا محافل و مجالس فرهنگی و باری هم در شفاخانه وی را ديدم. اما در يک صحبت تلفونی واکنش سرشارانه و جوانمردانه اش جالب بود. از ملک های پايان درخواست کمکی شده بود برای شخصی که ارزش کمک برايش حياتی بود. دوست عزيز حسين آرمان که عمرش دراز، نانش گرم و آبش سرد؛ انسانی که همواره خيرببينی نصيب می شود، از ظاهر هويدا نيز يادی کرد. برايش تلفون کردم ظاهر هويدا يک شب وقت خواست. فردا صبح تلفون کرد که مقداری برگ سبز آماده شده است تا به آن مريض ارسال شود. راستش کسان کمی چنين کرده اند.

اکنون که پای به حريم شصت سالگی نهاده است، برايش تندرستی، تازه گی و توان بيشتر برای سرودن بيشتر و خوبتر و آروزی سعی برای تهيه و ترتيب خاطرات می کنم. سن شصت سالگی برای هموطونان روزگار ديده و آنهم در هجرت دل آزار اما دهندهء وقت، فرصت خوبی برای تدوين آنهاست. تا سال ديگر يا نصيب. خوبی ها نصيبش.

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول