صبورالله سياه سنگ

 

 

 

 

پيام صبورالله سياه سنگ

به برنامه "شام شعر - شام قصه"

 

 

 

 

سـلام به آنکه در نام مسـتعار نميگنجد

 

 

 

 

در پيرامون سخنور و نويسنده گران ارجی که يکی از چند نام بلند در گستره هنر و سياست افغانستان و بی نياز از بازشناسايی باشد، چه بايد گفت؟ مگر نه آنست که هرچه خواهی بگويی، گفته اند. با اينهمه، نکته های زيرين را به بهانه و دنباله "خوش آمديد" امشب به مهمان گرامی، گفتنی ميدانم.

 

دوستان و خوانندگانش او را نماد راستی و راست نويسی گفته اند. اين حقيقت را به روشنی ميتوان از لابلای نوشته هايش دريافت. او همواره بخش بزرگی از هستی خود را به روان آدمهای داستانيش ميدهد. بسياری از قهرمانان قلمی وی، نمود آشکارای مهر و مهربانی، مردمداری، استواری و پاکی اند، مانند خودش.

 

دکتور اکرم عثمان، همانگونه که است، مينويسد و همانگونه که مينويسد، ميزيد. از همين رو، نامهای مستعار هرگر نتوانسته اند پرده و پوشش خوبی برای نشناخته ماندنش باشند.

 

بيست و پنج سال پيش، او برخی از داستانها و يادداشتهايش را به نام "برمک کابلی" مينوشت، ولی ويژگيهای گفتار- نوشتاری در آنها چنان چشمگير بودند که نه خوانندگان افغان برای شناختن نويسنده گمانزده ميشدند و نه دراکولا های افغان ستيز و همزادهای شان. شايد از همين رو، "برمک کابلی" بيشتر از چند ماه به چشم نخورد.

 

پس از آن، دکتور عثمان نام مستعار "مازيار خراسانی" را آزمود. اين امانت نيز نتوانست سنگينی آنچه را که بايد ميپوشاند، بردارد؛ زيرا شيوه و پرداز آن خامه، چنان بود که به زودی از ته نام مستعار برون ميزد و او را آسيب پذيرتر از پيش ميساخت.

 

بارها شنيده ايم که برگزيدن نام مستعار ريشه در چه سنجشها، انديشه ها و هراسهايی دارد، ولی آيا گاهی شنيده ايد که کسی را وادار به نشستن در سايه نام مستعار کرده باشند؟

 

افسانه استعاره ناخواسته "ع . کوزه گــر" يکی - اگر نه يگانه – از همين ناشنيده هاست. "ع. کوزه گر" که در روپوش يکی از گزينه های داستانی دکتور اکرم عثمان ديده ميشود، نام پذيرانده شده بر اوست. باور دارم که اين خاطره چونان سوژه شگفتی در کنار داستانهای دکتور اکرم عثمان به ياد خواهد ماند.

 

و سخن پايان اينکه ميگويند هر کتاب بزرگ جهان را ميتوان در يک سطر فشرده ساخت. اگر همه کاغذهايی که به قلم  دکتور اکرم عثمان نگاشته شده، کتاب شوند؛ به راحتی ميتوان بر روپوش چنين کتابی نوشت: نجابت.

 

ايکاش ميشد مانند شما دوستان گرانمايه، ديده به ديدار اين مهمان مهربان روشن ميکردم. و اگر نامه نيم ديدار باشد، پيام کنونی را ادامه اميدی ميدانم برای ديدن دکتور اکرم عثمان در اين شام صميمانه سرود و فسانه ...

 

با محبت،

صبورالله سياه سنگ

ريجاينا، يازدهم جولای 2004

 

 

 


 

 

صفحهء اول