راهی از « تورنتو» بسوی افغانستان!!

 

 

 داکتر اکرم عثمان

 

 

 

اين هيچمدان در طول عمرش سفر های زيادی داشته است. بار ها به خاطر جيفهء دنيا يا ماموريت رسمی يا امر ديگری از دياری به دياری رفته است که مسافرت هايی از بيرون به بيرون بودند و چيزی جز سرگردانی و سرگرانی نبودند. اما اين بار وضع برعکس بود. چند روز پيش به ياری بخت بسوی شهر ناشناخته و دوردست در کانادا پر کشودم که گمان ميکردم " رفتنی!" از عالم ظاهر به ظاهر خواهد بود و غريب وار منزل خواهم زد و دست خالی بر خواهم گشت. ليکن « تورنتو» تصورم را باطل کرد. هنوز گرد سفر نه تکانده بودم که زنگ تليفون به صدا درآمد و هموطن گرامی جناب احمد شاه هوتکی مدير و صاحب امتياز ماهنامهء وزين افغان رساله و فعال برجستهء اتحاديهء افغانها در تورنتو مژده ام داد که کانون فرهنگی افغان رساله به سايقهء هموطنی و غريب نوازی محفلی ترتيب داده که بايد در آن داستان و شعر بخوانم و عرض ادب بکنم.

فردای آنروز که مصادف به يازدهم جولای بود همراه همسفر گرانقدرم انجنير نادر جان عمر مسوول «سايت انترنتی فردا» مربوط کلوب قلم افغانها در سويدن از خوان نعمت کريمانه و رنگينی لذت برديم که به همت ميزبان دريادل ما آقای هوتکی ترتيب شده بود.

دور سفره افتخار آشنايی با جناب امان الله علومی رئيس اتحاديهء افغانها و جناب داکتر حسين دانشور دست داد که هر دو در عرض سالهای متمادی در آن شهر تلاش و توان شانرا وقف خدمت به افغانهای مقيم آن شهر کرده بودند و پاسدار فرهنگ ما بودند.

شبهنگام محفل، با تلاوت آيه هايی از کلام الله مجيد آغاز شد و جناب احمد شاه هوتکی از سر لطف سخنان تشويق آميزی ايراد کردند که مرا هيجان زده کرد و به مراتب بيش از استحقاقم بود.

متعاقباً مرتب برنامه ها و گوينده سابق راديو افغانستان جناب عندليب ادارهء محفل را به عهده گرفت که خبر از کفايت شان در سخنوری ميداد.

جناب داکتر حسين دانشور از سوی اتحاديهء افغانها اين کمترين را با کلمات مهرآميزی نواخت که جای شکران و پاس و سپاس دارد.

سپس دانشمند گرانمايه جناب معصوم هوتک رشتهء سخن را بدست گرفتند و در باب همخونی و تاريخ مشترک افغانها مطالب مبسوطی ايراد کردند که بديع، دردمندانه و آموزنده بود.

بدنبال ايشان داستان نويسان چيره دست ما خانمها مريم جان محبوب و پروين جان پژواک از سر بزرگواری بر داستانواره هايم مهر تائيد گذاشتند که سخت شاد کننده و شايان امتنان بود.

پسانتر هنرمند معروف و خامه پرداز کم نظير ما جناب هژبر شينواری و همسر شان پروين جان پژواک قطعه شعری را همصدا و باهم دکلمه کردند که در تمام مصراعهايش نام قصه های ناچيزم مقفا و موزون چيده شده بودند و مرا مفتون همدلی و همصدايی شان کردند.

همچنين نويسندهء شجاع و بلند آوازه و صاحب امتياز  سابق نامهء معروف آفتاب جناب مير حسين مهدوی با زبان فصيح و بليغ سخنان مهرآميزی در حق اين دوستدار بيان کرد که اسباب سرفرازی شد.

در همان رديف هنرمند خوش صدا و بسيار معروف کشور ما آقای وحيد قاسمی نيز در باب اين مخلص سخنرانی مختصر و صميمانه ای داشت که جای شکران دارد.

شاعر شيوا بيان جناب سرشک در قطعه شعری از آفريده های داستانی من ياد کردند که سپاسمند شدم.

سرانجام يار گرمابه و گلستان و دوست قديمم جناب شمس الدين مسرور با صدای گرمش مجلس را حال و طراوت ديگر بخشيد که هرگز از ياد نمی رود.

گفتنی است که تالار با مناظر زيبايی تزئين شده بود که مضامين داستانها را در تصوير نشان ميداد.

آخر امر بعد از سالها به اصطلاح زيره به کرمان بردم! و پيرانه سر داستان «مرد و نامرد» را خواندم که کف زدنهای تشويق آميز عزيزان هموطن، جوانی را به من بازگرداند و در يک آن تمام آن سالهای بربادرفته را در نورديدم و خود را در کابل شهر خاطره هايم يافتم.

در همين راستا چند روز بعد به دعوت جامعهء اسلامی افغانها در تورنتو در محفل شاندار و باشکوه يادبود از هفتصد و بيست و يکمين سال درگذشت حضرت مولينا جلال الدين بلخی شرکت کردم که رياست احتفال را دانشمند فرهيخته جناب حميد ضرابی سردبير و مدير مسوول مجلهء وزين آشيان بر عهده داشت.

در آن محفل مبارک عالم جيد و خطيب شيوابيان جناب استاد حميدی سخنرانی سخت دلنشين و غرايی در باب آثار و انديشه های عرفانی و فلسفی حضرت مولينا داشتند که با استقبال پرشور حضار بدرقه شد و ساعتی پرفيض و برکت نصيب شنونده ها کرد.

اين همايش گرم و روحانی در مسجد بزرگ و بسيار آبرومند آن جامعهء اسلامی برگزار شد. هموطنان صاحب احساس و خداجوی ما نه تنها به عمران آن مسجد باشکوه توفيق يافته بودند بلکه در جنب آن جايگاه، نمازخانه و فاتحه خانه ای برای خانمها، کتابخانه ای بسيار مجهز، غسل خانه ای برای شست و شو و تکفين اموات ساخته شده بود که سزاوار احسنت و آفرين بود.

با سرفرازی بايد گفت که در کتابخانهء جامعهء اسلامی حدود دوهزار جلد کتاب ارزشمند شامل آثار معتبر پژوهشی، علمی، ادبی و انواع دواوين شعرا گردآوری شده بود که همه مطابق اصول کتابداری نوين تبويب و تصنيف شده بودند و از رجوع سيرشمار خواننده های علاقمند خبر ميدادند.

در آن سيمينار مبارک شاعر جوان و بلند انديشه احسان پاکزاد شعر هايش را در تبجيل از حضرت مولينا با فصاحت تمام دکلمه کرد که گواه درخشش استعداد بزرگی در آسمان ادبيات ماست.

همينطور سخنور و دانشمند معروف وطن ما جناب داکتر اسدالله شعور آفريده های ناچيز اين مخلص را در زمينهء داستان کوتاه ستودند که عرضی جز تشکرات قلبی ندارم و ميکوشم در عمل آن محبتها و ذره نوازی ها را آويزه گوش کنم و برای آن عزيز مهربان سرفرازی های بيشتر آرزو ببرم. همين سان داستان نويس بلند قدر و  توانای وطن ما جناب زلمی باباکوهی کلکسيون کامل دوهفته نامهء زرگار را به من تحفه کرد که يادگار ذيقيمتی است. با ديده و دل از آن فرهيخته برادر تشکر می کنم.

در پايان مجلس ارتحال من هم با ايراد يک سخنرانی و قرائت شعر هايی از سيمين بهبهانی و شاعر نامور و صاحب قريحهء ما داکتر صبورالله سياه سنگ از هزار يک ادای دين کردم که از سر کوچک نوازی مورد قبول واقع شد.

بايد خاطرنشان کرد که دو برادر فرزانه آقايان حميد ضرابی  و غنی هما در همان نخستين روز های اقامت در تورنتو در هوای بسيار گرم راه درازی را پيمودند و با اين دوستدار مصاحبه ای انجام دادند که اميدوارم در «آشيان» نشر شود و درود های مرا به خوانندگان شان برسانند.

آخرين برنامه در آن شهر شرفيابی به حضور ارکان مسجد مبارک امت نبوی بود که جناب جنرال خليل الله امين استاد سابق حربی پوهنتون و قوماندان سالهای پار حربی شونئحی تصدی عضويت هيأت امنای آن بنياد مبارک را بر عهده داشتند.

آن مسجد باشکوه با صرف چند صد هزار دالر و جانفشانی چندين سالهء بزرگان افغان آن شهر به پايهء اکمال رسيده که اسباب مباهات و سر بلندی مردم متدين ما می باشد.

رياست آن بنياد را جناب عبدالقيوم صافی بر عهده داشتند و از ملحقات مسجد می توان از فاتحه خانهء زنانه، مدرسهء بزرگ اسلامی، غسل خانه اموات و کتابخانهء آبرومندی نامبرد که از هر نظر خبر از پا گرفتن يک تأسيس افتخارآفرين دينی و مدنی ميداد.

آن مسجد مبارک همزمان گنجايش چندين هزار نمازگزار را داشت که در هايش بروی ساير مسلمانهای مقيم آن شهر نيز باز بود.

از فروغ که بگذريم سفر به تورنتو حال و هوايم را ديگر کرد و در آن شهر بار ديگر در محدوده های کوچکتر افغانها و افغانستان را زيارت کردم. به قول عارفی: سفر رفت و بازگشت است نه تنها سير درمکان بلکه سير در زمان... سير بيرونی، سير درونی را بر می انگيزد!

بايد به چنان هموطنانی افتخار کرد و باورمند شد که ملت ما کماکان زنده است و در داخل و خارج مشغول بازسازی درون و بيرونش می باشد.

 

 


 

 

صفحهء اول