|
بشير عزيزی هالند
اشکی چکیده ز دل در سوگ "فانی"
با اندوه و درد جانکاه که خبر تکان دهندۀ مرگ نابهنگام "فانی" رسید. بدبختانه آن دوست شریف و آن شاعر گرانمایه دم فروبست و جهان را پدرود گفت. من که بیست و چند سال از مهر و دوستی پر از صفا و همدلی آن نازنین بهره مند بودم، دیگر از فیض مصاحبت و همنشینی با او محروم شدم. پیرامون جایگاه فانی، چه سینه ها که پر از سخن و خاطره های شیرین و جاودانه اوست. در پیشاپیش همه میراث شعری فانی جلوه گر است. فانی با آنکه در همه قالب های شعری، قصیده، رباعی و مثنوی هنرآزمایی نموده است، اما قلمرو اصلی آفرینش ادبی او به ویژه غزل بود که در ین قالب جاودانۀ شعری مُهر خودش را بر شعر زمانۀ خویش گذاشت. و اما نکتۀ اساسی دیگر پیرامون "فانی" همانا بعد شخصیت فردی او که نباید در سایۀ شکوهمندِ شعرش ناشناختنی ماند. فانی همانگونه که شعر می گفت، همانگونه می اندیشید و می زیست و از این دید، معدود شاعرانی را میتوان با او هم هویت یافت. بازتاب آن همه یکرنگی و صفای دل و صداقت فانی را میتوان به نیکویی در شعرش یافت. فانی در راه و رسم هنر دوستی نیز آموزگاری بود کم نظیر که از وجودش سعادت و نیکبختی به اطرافیانش می بارید و همۀ آنانی که افتخار دوستی شخصی را با او داشتند، این مهم را تجربه نموده اند. از اینرو، در ین قلمرو، دوستان شخصی او نیز مدیون آن همه دلنوازی ها و مهر آفرینی های او اند و از جمله من نمیدانم که محنت شرمندگی زندگی بی "فانی" را به کجا توان کشید. آنچه شخصیت فانی را به بلند تر ها می کشاند، همانا هویت فرهنگی فانیست؛ فرهنگ و ادبی که فانی با آن پرورش یافت، اندیشید و شعر سرود و سر انجام آن فرهنگ از فانی کاخی ساخت شکوهمند و بسیار هم بلند؛ چقدر بلند؟ من هم نمی دانم؛ اما به همان اندازه بلند که برای پذیرش حقیقت و اندیشۀ نو کافی باشد. حال که همه در سوگ فانی نشسته ایم و اشک از دیده و دل می چکد، نبود آن شاعر نام آور را به ثریا جان همسر و فرزندان و خانواده و جامعۀ فرهنگی تسلیت می گویم. یادش تا ابد و "سینه گنجینۀ محبت اوست".
24 اپریل 2007
«»«»«»«»«»«»«»«»
|