چه غرق بحر باشد زورق من چه رویاروی طوفانها؛...
چه غرق بحر باشد زورق من چه رویاروی طوفانها؛...
هر پاییز باران باز می گردد همان ابر سیاه –...
آنها که راهآهن را ساختند
پلها، خانهها، جادهها را ساختند
ازیاد رفتهاند
حتی مردانی که با چهرههای کرکس گونه
در نشستهای هیئت ریسه بال میزدند
و همهی اسکناسها را میقاپیدند
ناپدید شدهاند
آنگاه که با مادرت در خانه نشستهای
بوسههایی را
که دزدانه بر لبانت گذاشتم
احساس خواهی کرد
آه، دزدانی که ما هر دوییم!
تنگ غروب پر فروغ آب در خندق بالا می آید زن آبستن...
داستان کوتاه از انتون چخوف گزارنده به فارسی:...
شعری از یونگ دونگ جو ترجمه: حضرت وهریز آسمان-...
نویسنده:دوریس دوری ترجمه: حضرت وهریز آفتاب آن...
دوریس دیوری ترجمه: حضرت وهریز FibroTest...