زهره سحر |
زهره سحر
مرغ اسير و هشت مارچ در بدخشان
اين يادداشت، يادگار دوسال پيش است. در آن روزگار عضو انجمن ادبی زنان رضاکار بدخشان بودم و در فعاليتهای ادبی - هنری انجمن سهم ميگرفتم. بيشتر گويندگی برنامه ها را پيش ميبردم. گاهی در روزهای ويژه، مانند روز زن و رويدادهای ديگر نمايشنامه هايی مينوشتم و آنها را کارگردانی ميکردم.
بازيگران همه شاگردان مکتب بودند و خيلی توانمند. چه استعداد های درخشان در ميان نونهالان و جوانان مان داريم که اگر با تشويق به کار گرفته شوند، فردای کشور را روشنای فزونتر خواهند بخشيد.
دو سال پيش، با همکاری شماری از سازمانهای جهانی و محلی و انجمنهای زنان در بدخشان، بزرگداشت روز جهانی زن در دانشکده طب بدخشان برگزار ميشد. من كه گوينده آن برنامه بودم، نمايشنامه يی نوشته بودم و کارگردانش نيز خودم بودم. نمايشنامه داستان راستينی بود از روزگار يک زن ستمديده، مانند مليونها زن ديگر كه سالها با زنجير و تازيانه زورمندان در هر گوشه و كنار اين ديار شكنجه شده اند و هنوز هم ميشوند.
بازيگران مكتب نمايشنامه را بسيار زيبا و هنرمندانه به تماشا گذاشتند. بازتاب كار ما در آن روز و روزهای ديگر، تبصره های خوب و بد فراوانی در ميان مردم محل به دنبال داشت. آنانيکه زن و ارزشهای خانوادگی را را پاس ميگذاشتند، از کارنامه ما به نيكويی ياد ميكردند و درست بودن پيام درونی آن را ميپذيرفتند، ولی آنهاييکه اين نمايشنامه به گفته عوام به كردار شان برميخورد، ما را نميپذيرفتند.
شعر «مرغ اسير» را يكی دو روز پيش از هشتم مارچ منحيث بخشی از همان نمايشنامه سروده بودم.
|