واحـــد نظری


 

 

 

از واحد نظری

 

 

 

شوخی با فــــرهاد دريا

 

 

 

 

 

دراين اواخر تا جای که ديده و شنيده ميشه از هر زبان  و ازهر دهان تنها و تنها حرفکهای سيا سی با فريکونسی های مختلف به امواج هوا سپرده ميشه، تحليل ما سياسی است، تبصره ما سياسی  بوده، داستان ما سياسی گونه است ،بلاخره غزل و قصيده ما هم سياسی شده ميره، يکی ديگه ره سيخ رو کس نه بين(1) کوبيده رفته استاديم. در ای شکی نيست که روی سياهی های هم داريم، ولی ما چرا فراموش کرديم  که در پهلوی ازيکه  همه ما شکر الحمدالله سياسيون هستيم و انقلابيون، ما مردم ظريف ونحيف مردم شوخ پيشه و دوست پيشه هم بوديم، و اِی گرمی نيم جان که تا هنوز انجن های مبلاين خور ما توليد ميکند، محصول همان شوخی ها و دوستی های قديم دل گرم کننده است وگرنه سرمای  ای سياست بازيها و بد بينی های ناشی از آن چهره و چار اندام ما را تبديل به کنده های بيجان يخ نموده بود. که دور از ما باد!

بسيار دلکم ميشه که در پهلوی سياست که در هيچ بند و نيم بندش صميميت و يکرنگی را راهی نيست، يک باب شوخی را بگشاييم که در آن در هيچ حرف و کلمه اش کنايه وخفايه و گلايه نباشد، و درلا لای کلمات و جملاتش  صفا و صميميت خانه کرده باشد، تا اگر شود در رگه های که ما را به صفت انسانها وبچکچه های يک مرز و بوم با هم پيوند ميدهد بارِ ديگر گرمی پيدا شود تا خون رنگ باختهء در آن جريان دوباره نمايد، چطور؟

پس شروع ميکنيم، تن به تقدير:

دريای عزيز، بگير، خوب بيادم است نميدانم که خودت به يادت است يا نی،که در يکی از کنسرت هايت يک فکاهی گفتی و دُر سفتی. اگر به يادت با شد گفتی که عروسی  بود و عروسی يک شير. همه غرق مستی و پای کوبی بودند و در ميان يک موش هم بسيار مستانه کله گگ ميزد و دمبک ميزد... همه حيران بودند که ای موشه درِی، عروسی از شير است و ای موش ايقدر مستی و خوشی ميکنه. بلاخره يکی پرسيدش که خيرت است موش جان؟ تو چه قرابت ميتانی با شير داشته باشی که ايتو بد حال انداختی؟

موش در جواب  گفتش: پرسان نکو پيش از عروسی بيادرت هم شير بود....

و خودت به ادامهْ فکاهيت پيش ازيکه کسی ازت پرسان کنه کيا احوال هی با  بسيار غرور گفتی که  مه همی حالی هم شيرِ خوده هستم. و تو هم در همو روزها نو عروسی کرده بودی.

عقل افغان پسان ميايه، پسان پسان کله ام کار کرده رفت که همی فرهاد ما چرا ای فکاهی ره گفت؟ چی پاشيده بود و چی ريخته؟ چرا از ميان ميليونها فکاهی، ای فکاهی ره انتخاب کردی و وقتيکه به نظر خودت شير هم پس از عروسی موش ميشه پس فرهاد دريا چطورهنوز هم شير مانده بود. اگر دريا از شير بودن مقصدش ای بود که گويا از زنش نميترسه و برعکس ای زنش است که ازش ميترسه پس بهتر نبود که از شير کده همو شيره انتخاب ميکرد که موش شده بود.....

ای گپه به خاطری به يادت اوردم که فرهاد عزيز اگر نديدی باور کو از  سه؟چار مسلمان ديگه هم بپرس تا باورت بيايد که زن از شيرــ مير نميترسه از فلکش هم نميترسه. نه خوده بازی داده باش و نه ما از کسانی هستيم  که به گپت باور کنيم. زن از چيزی که زياد ميترسد و سخت ميترسد شير نيست، بلی!  موش است، موش.

زنده باد موشها!

 

 

 

1ــ به زبان تا جکی خاص وراساً   

 

 

 

 

     

 


صفحهء اول