ميرزا طاهر قندهاری

 

 

 

 

 

 

 

دو غزل از ميزا طاهر قندهاری

ساندياگو ـ امريکا

 

 

 

۱

 

سرت گردم بيا ساقی که آمد گلعذار امشب

می چون ارغوانم ده ز جام خوشگوار امشب

تمنا آنچه می کردم بحمدالله ميسر شد

شب مهتاب و جام باده و لعل نگار امشب

باوج سرخوشی هردم بخود از فخر می بالم

بدين طالع فرجام و به بخت سازگار امشب

دلم کز هجر روز افزون گداز جور می آموخت

بکام مدعای خويش آمد کامگار امشب

ز خم باده خُلر بياور ساقيا جامی

که بزم عشرت آميزم کند رفع خمار امشب

ز يمن ميمنت مانوس مولود شه دوران

زمين بر عرض اعلی می نمايد افتخار امشب

بيا طاهر که جانان قبلهء درياب حاجت شد

تو هم دستی بر آور بر خم ابروی يار امشب

 

 

 

٢

 

چشم شوخ تو نگاهی بمن از ناز نکرد

لب جان بخش تو با ما سخن آغاز نکرد

خم گيسوی تو از بسکه تطاول آموخت

گره از کار فروبستهء ما باز نکرد

خال مشکين لب لعل تو ای عيسی دم

کُشت ما را و ولی زنده باعجاز نکرد

نگهت زلف تو کی ميدهدم دست وصال

چون صبا را بخود او محرم و همراز نکرد

يار چون ديد مرا واله وآشفتهء خويش

اعتنائی بمن رند نظر باز نکرد

يارب آن دلبر آهو روش کبک خرام

سوی ما خود نخراميد و قد افراز نکرد

بسته بال از همه سو بلبل طبع طاهر

جز به گلزار خط و خال تو پرواز نکرد

 

 

 

 


 

 

 

صفحهء اول