زسوز سينه من نبض آسمان طپيد
ابـر دل شــد به رهــت باريد بيا
ز
بس آيينه رنج ز رخسارم خواند
ز
غصه آيينه شکست و رنجيد بيا
به دشت خاطر سردم پای بمان
به آسمان خيالم ای اختر اميد بيا
نيآمدی که بينی گل فرش قدمت
چـو برگ پرپرشـد و خشکيد بيـا
ز
عضوعضوم ميشنوم من اين ندا
سينه چاک مرا نفس بلب رسيد بيا
عهد و پيمان دلت با دلم از ياد مبر
"دلم
ز سينه بيرون شد ز بس تپيد بيا"
هزار و يک شب هجر ما بپايان نرسيد
شـــرار اشکهايم داسـتان گرديد بيـا
.............................