ای آفتاب عشق !!!

 

چه زيباست

وقتی با سر انگشتت

برف را از لای مويم شانه زنی

در زمستان سردم سر رسی

و

با لبخند گرم به دلم لانه زنی

وقتی

با نسيم عطر آويز نفس

بدورم پيچی ٫ روی سينه ام لاله زنی

تنهايی و تاريکی از ياد بری

در کتاب دل من

يک حرف ی عاشقانه زنی

آه ... ای همه هستی من !

" در اين خزان جدايی ببوی خاطره ها "

تو آن خدای عشق قدافراشته يی

که همواره

با هرنبض دلم در من جوانه زنی ..

 

(صنم ) ۰۴-۱۲-۰۹

 

 

غم می بلعد مرا ..

 

 

نبض دلم به خاک می تپد

انگار

در اعماق سکوتم

قطره قطره آب ميشوم

غم می بلعد مرا

يا..

به انتها سقوط می برند مرا ؟

در بيشه زار ياد ها

چه تنها چه بی کسم

برای جرعه ی

در جاده ی لهيب تشنگی مقابل به بن بسم *

نه مرگ می ربايدم

نه زنده گی می سرايدم .

 

 

* بن بس (بن بست )

 

(صنم) ۰۴-۱۲- ۱٨

 

 

 

 

 

 


صفحهء اول