سالار عزيزپور

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

سالار عزيزپور 

مونش ـ المان

 

 

 

زبان فارسی و نابسامانی هايی تلفظی آن

 

 

 

 

زبان فارسی اگر به آن زبانی گويم که در ايران امروزی، تاجکستان و افغانستان مروج است و رسميت دارد و زبان ميانجی اين کشور ها را می سازد و زبان بخشهايی از کشور هايی ازبکستان، پاکستان و هندوستان را نيز دربر می گرفت. و روزگاری درازی زبان رسمی و فرهنگی اين کشور ها را نيز می ساخت، زبانی ست تاريخی و زبان ميانجی تيره ها و تبار های گوناگون قارهء آسيا و قلمروی تمدنی و فرهنگی آريانا و خراسان بزرگ.

و يکی از ده زبان زنده و مهم دنياست که بيشترين تأثير فرهنگی بر روان انسانی و هويت فرهنگی ما گذاشته است.

و همچنان به مانند زبان های ديگر دنيا دارای گونه هايی زبانی می باشد. سوای گونهء نوشتاری که زبان معياری امروزی را می سازد؛ در برگيرندهء گونه هايی تاريخی، جغرافيايی، محلی، کاربردی شغلی نيز می باشد. با دريغ بايد گفت: اين زبان با وجود غنامندی و پيشنيه ی پُربار فرهنگی دچار تشتت و نابسامانی هايی ساختاری، واژگانی، آوايی و نوشتاری می باشد.

با وجود تلاش دسته ی از  زبان شناسان و ادب شناسان ارجمند: دکتور بهار،  دهخدا، دکتور معين، دکتور خانلری، رضا باطنی، داريوش آشوری و از افغانستان دکتور جاويد، واصف باختری، دوکتور يمين، پاسين تخاری، نجيب الله ماهر هروی، دوکتور ابهام و نگهت در راستای از ميان برداشتن نابسامانی های اين زبان بازهم مقدار زيادی از نابسامانی های اين زبان بر سر جايش مانده است.

که رفع آن تلاش همگانی و گروهی گسترده ی از نويسندگان و فرهيخته گان ما را می خواهد.

مقالتی که ميخوانيد درنگی بر يکی از اين موارديست که در بالا به آن اشاره شد که همانا نابسامانی هايی تلفظی اين زبان می باشد.

پيش از آنکه از نابسامانی های تلفظی بگويم و چند گونه گی های آن، از نقش آوا ها و قواعد آن در ساختار زبان می گويم و دلايل منطقی آن.

 

نقش آوا و قواعد آوايی آن:

«قواعد آوايی دستور زبان، نمای اصلی و صوتی بر جملهء زبان را تعين می کند و جمله را نمايش می دهد؛ به عبارت ديگر، قواعد آوايی، صورت صوتی يا چگونگی تلفظ جمله های زبان را هويدا می سازد و روساخت ناشی از بخش نحوی را به صورت های آوايی متناسب مرتبط می کند و بدين وسيله صورت های زبانی را شکل می دهد. در واقع می توان گفت که  قواعد آوايی، روساخت جمله را به صورت «گفته» ظاهر می کند  و به گوش می رساند.

به وسيلهء اين قواعد کليهء کلمات به تلفظ در می آيند.

بدين ترتيب در هر زبان ساخت آوايی خاص مورد پذيرش و هرگونه ساخت غير آن مردود است، مثلاً در زبان فارسی، ساخت آوای Sabrow   شبرو قابل قبول است اما ساخت آوايی Sbrow «شبرو» پذيرفته نيست و شنونده به راحتی تشخيص می دهد که کدام واژه می تواند جز قلمرو زبان خودش باشد و کداميک نمی تواند، حتا اگر معنای آن را هم نداند.»1

 

پيوستگی زبان به آوا:

«زبان يکی از وسايل ارتباطی ميان افراد بشر است که بر اساس آن، تجربهء آدمی در هر جماعتی به گونه ای ديگر تجزيه می شود و به واحد هايی در می آيد، دارای محتوايی معنايی و صورتی به نام تکراژ. اين صورت نيز بار ديگر به واحد های مجزا و متوالی تجزيه می شود بنام واج، که تعداد آنها در هر زبانی معين است. و ماهيت و روابط متقابل آنها هم در هر زبانی با زبان ديگر تفاوت دارد.»2

به نظر آندره مارتينه، زبان شنانس فرانسوی "کوچکترين واحد های معنايی يا معنادار که هم دارای صورت صوتی است و هم دارای محتوای معنايی تکراژ گفته می شود. سپس همين تکراژ ها در فشر بعدی، اجزايی تجزيه و تقسيم می شوند که فقط صورت صوتی دارند اما محتوای معنايی ندارند. اين اجزا را واج می نامند به مانند جمله زير: او با برادرش به خانهء ما می آيد.

تکراژ ها: او ـ با ـ برادر ـ ش ـ به ـ خانه ـ يی ـ ما ـ می ـ آی ـ د.

بنابر اين جمله بالا از يازده تکراژ سی واج ساخته شده است؛ پس می توان گفت که تجزيهء دوگانهء زبان شامل دو فرايند است:

تجزيهء اول ـ تجزيهء تکراژ ها (به کوچکترين واحد های معنايی)

تجزيهء دوم ـ تجزيهء تکراژ ها به واج ها (به کوچکترين واحد های آوايی نقش دار)

بايد توجه داشت که واج، صورت تلفظ شده حرف است و لزوماً ممکن است در نوشتار ظاهر نشود؛ چنانکه در فارسی، مصوت های کوتاه با وجود اين که واج هستند در نوشتار پديدار نی شوند"

با توجه به اينکه تکراژ دارای نقش دستوری و معنايی مستقل است و معيار اصلی آن اين است که نمی توان آن را به واحد های نحوی کوچکتر تقسيم کرد؛ مثلاً واژهء «دانش» از دو تکراژ (دان +  ِش)، تشکيل شده است...

بنا بر اين دو دسته تکراژ می توان تشخيص داد: يک دسته از تکراژ ها دارای معنايی مستقل هستند و می توانند معادل با يک واژهء مستقل باشند؛ به اين ها تکراژ قاموسی گفته می شود؛ بنا بر اين «تکراژ قاموسی»، تکراژی است که دارای معنايی واژگانی و مستقل است و به عنوان يک پايه می تواند در ترکيبات به کار رود؛ مانند، من، هوا، باغ.

دستهء ديگر از تکراژ ها معنای مستقل قاموسی ندارند ولی در جمله و واژه نقش دستوری ويژه ای را بر عهده دارند. به اين ها تکراژ دستوری يا تکراژ نحوی گفته می شود؛ مانند: به، دَ (در پاين فعل مفارع)؛ ب (در آغاز فعل امری و التزامی) بنابر اين می توان گفت که تکاژ دستوری واحدی نحوی  است که صورت دستوری يا نحوی را مشخص می کند.

 

ويژه گی های آوايی زبان فارسی

 

«فارس ميانه هشت مصوت د اشته  سه مصوت کوتاه: a ، i ، u  پنج مصوت بلند ō، ē، ū، ī، ā

صوت های فارسی امروز ايران عبارتند از u ، i، ā، o، e، a .

در فارسی دری فرقی ميان مصوت های u، i، a، و مصوت های ū، ī، ā، در کميت بوده است، يعنی نحوهء ادای مصوت های کوتاه با مصوت های بلند فرقی نداشته، زمانی ادای آنها باهم فرق می کرده است،

زمان ادای مصوت های بلند دو برابر مصوت های کوتاه بوده است.

اما امروز فرق مصوت های o، e، a، با مصوت های u، i و ā فرق کمی نيست کيفی است،

يعنی نحوهء ادای a با ā و e با i و o با u فرق می کند. واو و يای مجهول يعنی يايی و واوی ه در عربی شناخته است در فارسی امروز ايران، ē (يای مجهول) به i و ō ، و واو مجهول به u ، بدل شده است.

در فارسی امروز افغانستان يای مجهول و واو مجهول هر دو باقی مانده اند.

در فارسی دری، هرگاه a در پايان کلمه آمده است در خط با « a ⁄ o« نشان داده شده است. اين ها را های غير ملفوظ و های بيان حرکت ناميد.

در فارسی رسمی امروز ايران a به e بدل شده است. اما در مناطق وسيعی از ايران و در افغانستان و تاجکستان به جای e همان a را تلفظ می کنند...

 

صامتهای فارسی دری:

در فارسی دری صامتهای فارسی ميانه باقی مانده اند. صامت همزه از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است، همزه در کلمات عربی دخيل که همزه يا عين دارند، تلفظ می شود.

ث، ح، ص، ض، ط، ظ عربی به ترتيب در فارسی دری س، هـ، س، ز، ت تلفظ می شد، او امروز هم تلفظ می شوند.

«ذ» عربی در فارسی دری «ذ» تلفظ می شد، اما چون امروزه «ذ» فارسی دری به « َد» بدل شده  « ذ» عربی «ز»  تلفظ می شود. w فارسی دری، امزوه در ايران v تلفظ میشود».4

اما در مورد خطوط عام قواعد آوايی فارسی دری به گونه بی فشرده و به تکرار می توان گفت: که ما دو دسته تکراژ ها داريم يکی تکراژ های قاموسی است که دارای معنای واژگانی مستقل است و به عنوان يک پايه می تواند در ترکيبات به کار رود، مانند: من، هوا، باغ، دريا و ...

دسته ديگر از تکراژ ها معنای مستقل ندارند ولی در جمله و واژه، نقش دستوری  و ويژه ای را بر عهده دارند.

به اينها تکراژ دستوری تکراژ نحوی گفته می شود؛ مانند: به، َد (در پايان فعل مفارع)، با، ب،  در (آغاز فعل امری و التزامی) و...

در هر حال گفته آمديم که تکراژ را نمی توان به واحد دستوری کوچکتری تقسيم کرد. تعداد تکراژ ها w و نحوهء ترکيت آنها برای تشکيل واژه ها، در زبانهای مختلف با هم تفاوت دارد، از اين نظر زبانها را به سه دسته می توانيم تقسيم کنيم:

1 ـ زبان انفصالی (گسلی) ـ زبان هايی هستند که واژه های آن اغلب از يک تکراژ دست می شوند، مانند زبان انگليسی

He will go home   

 2 ـ زبان التصاتی (پيوندی) ـ زبان هايی هستند که  واژه های آن اغلب از پيوند تکراژ ها تشکيل می شود و می توان تکراژ ها را بدون دشواری از هم جدا کرد، مانند فارسی و ترکی آدم ـ ها، زن ـ ها ...

3 ـ زبان تلفيقی ـ زبان هايی که تکراژ ها در آن به گونه ای در يکديگر ادغام می گردند که اصلاً نمی توان آنها را به تکراژ های تقسيم کرد، مانند: لاتين و عربی

کُتُب = کتاب ـ نشانهء جمع

Ketab -> kotab   

 

با اين وجود هيچ زبانی به طور يکدست و کامل از يکی از اين شيوه های ساخت واژه استفاده نمی کند. و غالب از فرايند های مختلف هر سه نوع ساخت واژه، سود می برند؛ البه ممکن است هر زمانی بيشتر تمايل و منطبق با يکی از اين شيوه ها باشد، زبان فارسی بيشتر تمايلب به جنبه التصاتی و سپس انفصالی است، جنبه تلقيقی نيز در آن گاهی وجود دارد. اما غالبا ازعربی وارد شده است.

يکی ديگر از ويژه گی های آوايی زبان فارسی ترکيب به ويژه آوا ها اين زبان است به طور مثال: در فارسی هر مصوت با يک ياد دو صامت ديگر يک هجا پديد می آورد. شش توع هجا در فارسی وجود دارد:

در قاعده اول بايد گفت که واج اول بر هجا فارسی هميشه صامت است. حال کلماتی داريم مانند: ابر، آب، او، اين و..

آيا اينها به مصوت شروع شده اند؟ در اينحا بايد توجه کيم که شکل نوشتاری يا دستگاهی نگارش و خط را با دستگاهی آوايی و واج ها اشتباه نکنيم. در اين واژه های به جای صامت همزهء آغازين، علام « ا» نوشته شده است و اين همان نارسايی خط و يا دستگاهی نوشتاری زبان فارسی است که برای همزه آغازين نشانهء ويژه ای ندارد.

در واقع اين واژه ها دومين واج شان مصوت است.

به واجنويس آنها توجه کنيد: ابر =  ?abr ،  آب = ?ab  ،  و ...

به اين نکته بايد توجه کرد که در کلمات فارسی اصيل، همزه تنها در آغاز کلمات می آيد و در وسط يا پايان کلمه به کار برده نمی شود. بنابر  اين کلماتی مانند: تأويۀ، مسأله، و... فارسی اصيل نيستند. 5

 در نتيجه يی قواعد هجايی زبان فارسی چنين فرمول بندی می کنيم:

1 ـ واج اول هميشه صامت است و هرگز مصوت در آغاز هجا نمی آيد.

2 ـ واج دوم هر هجا هميشه مصوت است و هرگز صامت دومين واج هجا نمی شود.

3 ـ واج سوم هر هجا نيز هميشه صامت و هرگز مصوت نيست.

4 ـ صامت های پايان هر هجا هيچ گاه بيشتر از دو تا نيست.

5 ـ هرگز دو مصوت در کنار هم نمی آيند.

6 ـ هر هجا فقط يک مصورت دارد، اما از يک تا سه صامت می تواند داشته باشد که صامت های دوم و سوم هميشه بعد از مصوت قرار می گيرند.

7 ـ هرگز بيش از دو صامت در کنار همی نمی آيند.

به گونه يی مقايسوی می توان گفت: در زبان انگليسی حد اقل يک مصوت تنها و حداکثر يک مصوت با هفت صامت اما در فارسی حداقل يک صامت و يک مصوت و حداکثر يک مصوت و سه صامت است.

از همين جا بخشی از تفاوت ساختمانی واژگان فارسی و انگليسی آشکار می گردد و می توان تشخيص داد که کدام کلمه ها مثلا از زبان انگليسی وارد فارسی شده است و يا از ديگر زبانهای اروپايی.

 

تا بدين جا دانسته آمديم که زبان ما قواعد بخصوص آوايی خود را دارد. پس پرسشی که به ميان می آيد اينست که چرا با وجود قواعد مشخص تلفظی ما هنوز هم دچار نابسامانی ها تلفظی هستيم. حتا در محدوده زبان رسمی کشور ها اين تشتت  و آشفته گی به کثرت ديده می شود. تنها در ايران امروزی هنوز که هنور است به تفاهم بر سر حداقل اين واژه ها نرسيده ايم، آنهم در محيط فرهيخته گان و فرزانه گان ما.

از همينروست که يک نِمودن می گويد و ديگر نُمودن / به همين سال بر سر تلفظ واژه های همچون: نَخُست ، نُخُست/ رَسيدن، رِرسيدن / بازرَس، بازرِس / خيصلت، خَصلت / کَساد، کِساد / ثَروت، ثِروت/ زَمين، زِمين/ قاعده مشخص وجود ندارد. و همچنان در تلفظ واژه های تازی به روش معين دست نيافته اند.

از همينروست که گاهی قَوام می گويند و گاهی قِوام گاهی نَشاط و گاهی نِشاط ويا گروهی جَناب و گروهی ديگر جَناب.

بدين سان مشکلات در تلفظ واژه های فرنگی داريم.

چندگانه گی و چند گونه گی گونه های مختلف تلفظی در ميان افغانستانی ها و تاجکستانی ها به اين نابسامانی ها می افزايد.

بهتر است حداقل روش هايی مشخص و معين در تلفظ واژه های تاری و فرنگی به تفاهم برسيم تا بخشی از اين مشکلات تلفظی ما در محدودهء زبان رسمی به حداقل آن برسد.

داشتن فرهنگستان زبان در اين کشور ها از مشکلات ما خواهد کاست. و برپايی فرهنگستان که مشکلات زبان فارسی را در اين سه کشور به حداقل برساند يکی از ضرورت ها و نيازمندی های فرهنگی و زبانی در منطقه می باشد، اگر داشتن تفکر ژرف و شفاف يکی از نيازمندی های جوامع معاصر را می سازد لازمه اين تفکر زبان قانونمند و بسامان خواهد بود.

 

رويکرد ها:

 

1 ـ ساخت زبان فارسی، احمد ابومحبوب، نشر ميترا، تهران 1375 ص 20.

2 ـ همين اثر، ص 14.

3 ـ همين اثر، ص 41 و 42.

4 ـ تاريخ زبان فارسی، دوکتور محسن ابوالقاسمی، تهران 1372، چاپ دوم..

5 ـ ساخت زبان فارسی، احمد ابومحبوب

6 ـ ساخت زبان فارسی، احمد ابومحبوب

7 ـ نامه فرهنگستان، سال دوم، شمارهء دوم، تابستان 1357، تهران.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول