عصر دولتشاهی

 

 

 

عصر دولتشاهی

 

 

 

ادای یک دین درحاشیهء سوم حوت!

 

 

 

 

 

 

درمورد قیام مردم کابل در سوم حوت سال 1358 نوشته های زیادی تاکنون خوانده ایم که هرکدام آنها زوایای گونه گون حماسی و ملی آنرا درنظرداشته اند.

 

قیام سوم حوت که با تکبیری به وسعت یک کشور و بلندایی تا عرش خدا آغاز یافته بود، سرکوب خونینی به دنبال داشت- همانگونه که  تمامی قیام های ضد استبداد، ضد اشغال وضد تجاوز کم و بیش با آن روبرو میشوند. این قیام فصل تازه یی بود از همدلی و همنوایی مردم با قیام های دیگری که درگوشه گوشهء کشور به گونهء مسلحانه آغازیافته و در جریان بود.

 

قیام سوم حوت، نه به فرمان آی اس آی پاکستان صورت گرفت و نه هم القاعده و یا کدام سازمان بنیاد گرای مذهبی دیگری  آنرا راه انداخته بود. قیام سوم حوت واکنش طبیعی و ملی مردمی بود که آشکارا کشور شان را در تسلط بیگانگان یافتند و اختیار خود را بدست دیگران. سنگر مردم دران قیام پشت بام خانه های شان بود و سلاح شان صدای پرجذبه و فریاد درگلو خفهء شان که اینک راهی یافته بود تا گوش ستمگران را کر بسازد...

 

چنانچه درآغاز آمد، درمورد قیام سوم حوت چیز های زیادی نوشته شده که درینجا ما به دنبال صدای دیگری میرویم. صدایی که با کابلیان و قیام حماسی وتاریخی شان همنوا بود اما کمتر کسی به آن گوش داد. هرچند این صدا روی نوار زمان با قوت صلابت تمام ثبت شده، مگر توطئه ها، تارهای خام، خودخواهی ها، و عوامل بیشمار اما گندیده دیگری از پخش و نشر آن جلوگرفت. این صدا یکی از هزاران صداست اما از جایی بلند میشود که هرگز تصورش نمیرود. این صدا از کمپ دشمنان مردم بلند شده است. بلی، این صدا، صدای یک حزبی است. این صدای یکی از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان است. حزبی که نامش با نام ستمگری، جنایت، وطنفروشی و ویرانگری پیوند نا گسستنی دارد. ازهمین حزب وازمیان اعضای همین حزب کسی پیدا میشود که در اوج پیروزی حزبش علم مخالفت با آنرا بلند کرده در پهلوی مردمش قرار میگیرد. درین راه به کاسبی نمیپردازد و در بدل قربانی بزرگی که میدهد، ازهیچکسی خواهان پاداشی نیست.

 

این صدای هموطنی است به نام خلیل زمر. جناب خلیل زمر به دنبال اختلافات شاخه های خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق درمیانهء 1357، توسط جناح غالب، به رهبری تره کی و امین، به زندان میرود. بنا به هردلیلی که بود، خلیل زمر تا اشغال کشور توسط شوروی و اعلام «مرحلهء دوم و تکاملی انقلاب ثور» درزندان پلچرخی زنده میماند. ببرک کارمل، هفته یی پس از جلوس ننگینش برجایگاه شاه شجاع، فرمان آزادی زندانیان سیاسی را داد. همهء زندانیان سیاسی دوران «مرحله اول انقلاب ثور» صرفنظر از تعلقات حزبی و ایدیولوژیک شان آزاد شدند. به شمول عبدالرسول سیاف که پسان ها رهبری یکی از هفت تنظیم مقیم پاکستان را به عهده گرفت. 

 

واما خلیل زمر  ماندن در زندان را بربرون آمدن و کار کردن با رژیم دست نشانده ترجیح میدهد. زمر برای ده سال دیگر درزندان ماند. تصور نمیکنم درتاریخ بشریت بتوان مثال دیگری ازین دست یافت. گفتنش بسیار آسان است، اما تحمل ده سال زندان و آن هم درحالی که هردم توانایی برون آمدن را داشته باشی، ایمانی میخواهد که از هرجهتی قابل تمجید و تقدیراست. خلیل زمر ده سال از زندگی خود را داوطلبانه پشت میله  های سرد زندان میگذراند وبدین ترتیب اعتراض خود را علیه اشغال کشورش و شیوهء برخورد حزب خلق با مردم ابراز میدارد.

 

این قلم در مورد خلیل زمرو امتناعش از برون آمدن از زندان، از زبان شخصی به نام میرواعظ ازاهالی چاردهی کابل در سال 1365 شنیده بودم. این زمانی بود که خلیل زمر هنوز درزندان بود. اما این خبر نتوانست هیچگاهی از حد یاد آوری در محافل و صحبت های خصوصی ام فراتر برود.

 

همین دوسال پیش بود که در مورد موضعگیری اعضای پیشین حزب خلق در قبال قضایای کنونی کشور و از پادوی آنها برای روس ها در کار اشغال کشور وحکومت دست نشانده چیز هایی نوشتم که روی انترنت به چاپ رسید. دران نوشته  برای این که حق به حق دار رسیده باشد، بنده نام خلیل زمر را منحیث یگانه حزبی یی که در برابر اشغالگران و جنایات حزب خلق مقاومت و مخالفت کرده بود یاد کرده بودم. با تاسف و دریغ فراوان که مسوول آن سایت انترنتی همان بخش را سانسور کرد. دلیل اعتراض نکردن من بران سانسور این بود که تصور کردم شاید، آنچه من درمورد خلیل زمر شنیده بودم، دقیق نبوده  باشد زیرا تاجایی که من دریافته بودم، حلقاتی ازخلقی ها و پرچمی های پیشین به دورو پیش سایت مذکور بیشتر ازهرجای دیگری می پلکیدند. پسان ها در تماس هایی که با برخی ازافراد و اشخاص داشتم، به این نتیحه رسیدم که بهتر است تا روشن شدن موضعگیری اصلی جناب زمر صبر کنم. واین انتظارزمانی به سر سید که  صدای خلیل زمر را از رادیوی بی بی سی شنیدم که درماه جدی امسال به مناسبت ششم جدی، سالروز اشغال کشور توسط ارتش سرخ پخش شد.

 

آن گاه بود که باور کردم، آن «میر چهاردهی» درست گفته بود. ازان زمان تاکنون  باربزرگی از مسوولیت روی شانه هایم احساس میکنم. با آن که من پیش وجدان خود خجل نبودم زیرا ازخلیل زمر منحیث یگانه عضو حزب خلق که با حزب و چاکری به بیگانگان مخالفت ورزیده بود، در جایش یاد آوری کرده بودم. مسوولیت نشر نکردن وسانسور آن بدوش سانسور گران بود. اما حق خلیل زمر برتر و بلند تر آزان بود که با انداختن بار مسوولیت به دوش مسوول سایت انترنتی، وظیفه خود را تمام شده می انگاشتم. به ویژه که مصاحبهء جناب زمر را در بی بی سی شنیدم و گرداننده برنامه اشارهء یی، ولو بسیار گذرا و کوتاه،  به ماندن خلیل زمر برای ده سال درزندان رژیم دست نشانده  نیز داشت.

 

من به این گفتهء ژان ژاک روسو، نویسنده فرانسوی و مولف کتاب «قرارداد اجتماعی» سخت باور دارم و بار بار آنرا مینویسم و خواهم نوشت که: اگر مکافات و مجازات در برابر کردار مردم در جامعه وجود نداشته باشد، سبب خوشبختی اشقیا و بدبختی نیکان میشود.

 

روی همین اصل است که از تکریم و تمجید شخصیت بزرگی چون خلیل زمر خود را ناگزیر میدانم؛ صرفنظر ازین که ایدیولوژی خلیل زمر چه بود و اکنون چه است. خلیل زمر میتوانست مانند سایر اعضای حزب خلق در فردای اشغال کشور توسط ارتش سرخ اززندان برون آمده و به پیشواز متجاوزین برود. میتوانست عضو کمیته مرکزی و حتی بیروی سیاسی حزب شود و به مقامات بلند دولتی تا وزارت و سفارت برسد.  خلیل زمر ده سال زندان میکشد و دیگران درین ده سال ده ها پلهء چاکری و خدمت به بیگانگان را می پیمایندوبا ترکردن نان مردم کشور در خون عزیران شان، خود شب و روز به عیش و طرب مشغول میشوند.

 

کردار خلیل زمر از دیدمن، هرگز نمیشود با آنچه برخی از مخالفین رژیم با برون آمدن از زندان انجام داده و به کرنش در برابر رژیم پرداختند قابل مقایسه باشد. کجا خلیل زمر و کجا و چهره های بی شهامتی که ناحق را میدیدند اما شهامت اعتراض نداشتند و تاکنون هم ندارند!

 

درین اواخر، برخی قلم ها خاینانه و زیرنام مصلحتجویی، جهاد مردم افغانستان و جنایات حزب خلق را که منجر به تجاوز شوروی به کشور شد، حاصل جنگ سرد قلمداد کرده و هیچ نقشی برای مردم وطن درین ماجرا قایل نیستند. آنها برای رفع اتهامات و جرایمی که به حزب خلق وارد میگردد، تلاش دارند تا جهاد مردم در برابر آنها را امری به صورت کل خارجی تلقی کرده و هیچگونه افتخاری برای مردم ما دردفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، فرهنگ و مقدسات شان، قایل نشوند. درعین حال تا میتوانند زیرهمین نام، روی خیانت، فرهنگ ستیزی، دین ستیزی، وطنفروشی و جنایت بیکران خود و باداران شان پرده انداخته و واکنش مردم را نه جهاد علیه ظلم و اشغال بلکه تحریک پاکستان، سی آی ای و غیره قلمداد کنند. یعنی همان بگویند و تبلیغ کنند که حزب خلق در دوران حاکمیتش میکرد.  ازنظر من چنین طرز فکری چیزی نیست جز بیگانه پروری، تداوم خود فروشی، و اهانت به اراده، تعقل و خواست های ملتی که درراه آرمان های ملی خویش سخت ترین روز ها را کشیدندو بزرگترین قربانی ها را متحمل شدند.

 

اما بررسی سیر حوادث و موضعگیری بهترین دانشمندان و فرزندان این آب وخاک در قبال آن نشان میدهد که  مقاومت مردم افغانستان در برابر جنایات حزب خلق پس از هفت ثور 1357 ویا جهاد ملی و آزادیبخش آنها در برابر متجاوزین شوروی هرگز ساخته و پرداختهء کدام نیروی خارجی نبود بلکه ریشه در عمق روح وروان مردم این سرزمین داشت. شکی نیست که  پسان ها همسایه های آزمند، منافق و درکمین نشسته، ازین آب گل آلود ماهی گرفتند و جهاد را به فساد آلوده و سبب بربادی هرچه بیشتر کشور بدست کسانی که ظاهراً خود را مجاهد میخواندند، گردیدند. دشمنان وطن بازهم درحالی که مردم افغانستان را درهمه ویرانی ها و مصائب ملامت میدانند خود در غندی خیر نشسته اند. این وضعیت همچنان دوام دارد و دکترین تحلیل قضایای افغانستان در چوکات جنگ سرد نیز ازهمین جا نشات میکند. درهمچو تحلیلی، مردم افغانستان جاهل، نادان، فناتیک، بی اراده و وحشی قلمداد میشوند که همیشه در خدمت بیگانگان قرارداشته و جنگ دیگران را میجنگند. آیا میشود تن به همچو تحلیلی داد؟ اگر جواب آری باشد، پس قلم ها را باید شکست و دیگر نامی از افتخار و شرف ملی نباید برد.

 

قیام سوم حوت که یک سال پس از قیام هرات صورت گرفت مثال زنده و بزرگی ازین مدعاست که مردم افغانستان در مخالفت شان علیه جنایت، اشغال و تجاوز ازهیچ جایی دستور نگرفته بودند. حتی وجدان های بیداری درحلقات حزب دموکراتیک خلق نیز میتوان یافت که با جنایات حزب خلق پیش از تجاوز شوروی و با تجاوز شوروی پس از ششم جدی مخالف بوده اند. هرچند این مخالف هرگز به حد ملموسی نرسید. واما صرفنظر ازین که فردی مانند خلیل زمر نسبت به قیام سوم حوت و یا قیام هرات چه نظری و چه برداشتی ازان دارد، میتوان ادعا کرد که عنصر مخالفت با تجاوز حتی در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز وجود داشته است.

 

این قلم با خلیل زمر هرگز کدام آشنایی شخصی نداشته و حتی نمیدانم که ازکدام گوشهء کشور هستند. این نوشته را بدون هرگونه تحقیق اضافی درمورد شان نوشتم زیرا تا همین اندازه ای که میدانم، کافیست تا برای شان ادای احترام شده و اورا یک وطنپرست واقعی، و یک انسان بادرد و یک روشنفکر از تبار گالیله به حساب بیاورم.  روشنفکری که عقلش در گرو هیچکسی نبود و نه تنها توانایی درک حقایق  بلکه ایمان دفاع از حق و حقیقت را نیز داشته است. این را نوشتم تا اذعان بدارم که نمیتوان میان خوب وبد تفاوتی قایل نشد و درراه تمیز دادن خیر از شر و سیاه از سفید کاری نکرد.

 

سوم حوت امسال را با یاد صدایی که به نوع دیگری دران قیام ملی و حماسی به تکبیر ایستاد، به یاد می آورم- صدایی که از زندان وحشتناک  پلچرخی بلند میشود و با فریاد مردم کابل درهم می آمیزد.

 

فریاد  مردم کابل دران شب  وروزحوت 1358، با صد ها شعار برون می آمد وشاید آنچه بیشتر تکرار میشد همین ها بوده باشند:

 

 

الله اکبر! 

مرگ بر روس!

یا مرگ یا آزادی! 

 

فردا: با سپاس از وبلاگ گرد راه

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول