يک آيینه و چند تصوير

( پـــرتــو نــــادری )

شايد صنف چهارم يا پنجم بودم که با سيد جمال الدين افغان آشنا شدم. با صنفيها هر روز که به مکتب می رفتيم، کتابهای ما ورق می خورد وما می رسيديم به درس تازه و آن را با سرو صدا تکرارمی کرديم.

چنين بود که روزی درمضمون قرائت فارسی رسيديم به درس سيد جمال الدين افغان.

درکتاب آن قدراطلاعات گسترده در رابطه به انديشه های سيد وجود نداشت؛ ولی بيش از اين اطلاعات محدود، تصوير سيد بود که مرا زير تاثير آورده بود.

يادم می آيد پيش از آن که به اين درس برسيم، من هر باری که کتاب قرائت فارسی را می گشودم به آن تصوير نگاه می کردم. البته نه از آن جهت که چيزی از انديشه و شخصيت علمی – فرهنگی سيد سرم می شد؛ بل از اين جهت که آن تصوير درنظرم چنان تجسمی عطوفت و مهربانی جلوه می کرد و مرا به سوی خود می کشيد.

با تصوير سيد پيوند ذهنی عجيبی داشتم و تا هم اکنون هر جايی که تصوير اين انديشه گر بزرگ را می بينم، لحظه هايی به آن خيره می شوم و همچنان فکرمی کنم که سيد چه مردمهربان و صبوری بوده است. هرچند ظرف سالهای که با قلم و کتاب آشنا بوده ام، در ارتباط به زنده گی و پيوند های جهانی سيد نوشته و آثاری خوانده ام و متوجه شده ام که پرسشهای درمورد شخصيت و رابطه های جهانی سيد مطرح بوده است. از اين مسأله که بگذريم نمی دانم با نام و تصوير محمود طرزی چه زمانی آشنا شده ام. حتمأ اين آشنايی در نتيجهء مطالعهء کتاب های غير ازکتاب های مکتب به من دست داده است.

تصوير محمود طرزی نيز هميشه برای من خيال برانگيز بوده است وهميشه به آن توجه کرده ام و به مردی انديشيده ام که يک تنه می خواسته است يک رشته ارزشهای علمی – فرهنگی درجامعه را پی ريزی کند. پس ازآشنايی محمود طرزی چيزی که در ميان اين دو تصوير برای من جالب بوده اين است که يکی آن ديگری را در ذهن من تداعی کرده است.

برای خواندن مکمل اين مطلب، به شکل PDF، لطفاً روی اين نوشته کليک کنيد.


صفحهء گذشته