ناتور رحمانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

ناتور رحمانی

 

 

 

 

 

 

 حقيقت کدام است؟

 

 

 

 

زندگي هريک از ما شبيۀ تابلويست بديوارهستي… که وقتی از ديوار جدا گردد نقشی از خود بجاميگذارد، نقش های بازمانده بديوار نمای متفاوتی دارند. مثلن: قابل هويت و نظرگير، ضعيف و مخدوش و يا آواری خاکستری.

حقيقت کدام است ؟

پندار چنين است: نقش نظرگير از آن خادمان بشر و حاميان حق بوده که قطره قطره از وجودخويش در بحر تفکر مايه گذاشته، از نور و حرارت وجدان آگاه چون بخار متصاعد و چون ابر پرباری گرديده اند که بدون تشخيص و تبعيض بسر همگان گهربار باريده اند ….

مگر اسف انگيز حکايتی!!

بيشترينه ها فراست باروری نداشته گرد نادانی در لجن استحاله پاک کرده از مرداب عقايد مسموم کيش، نژاد، و زبان رفع تشنگی نموده و در تلاش برای شناسايی هويت خود کرم واره خاک را زير و رو کرده اند .

و آنانکه مجال درک داشته اند و انديشۀ باروری قطره قطره بخار گرديده به فضا رفته اند، زيرا شفافيت، برازندگی و پاکيزه گی شان ابر گونه بوده است ….

و دردانگيزتر اينکه: وقتی حقيقت در ذهن آدم چيزفهم ترور گرديد او تفاوت های مشميز کننده را در اصل و فرع پيدا و ناپيدا منسوخ شده ديد همانجا روی چار راۀ شکاکيت و ترديد ميخکوب گرديد و ندانست از کدام راه رود؟

گمکردۀ گمراه در برزخ گمان و يقين ترسيد و لرزيد … وقتی ديد رهنما رهزن است و رهبر راشی، گلهای سرسبد سست ايمان، بی اراده و لکه دار اند و فرشته گان شمايل ابليس دارند، عارف عامی است و عوام فريب، نگهبان ناشی است و جانی، بنام عدالت جنايت ميشود و نان از چنگگ آبرو آويزان است و هنر از بی هنری در نهانخانه پنهان … رنگش پريده ضعيف و مخدوش شد . او فکر کرد حقيقت همين است و چنين نقشی از خود بديوار هستی گذاشت.

وقتی احساس تميز، شک و ترديد بمثابۀ خون نفرتباری در رگ و پی آدم رهپو جريان يابد موريانه های تفکيک رشته های نهادش را ميجود و او درمانده فرياد ميزند: حقيقت کدام است ؟

آواری خاکستری وقتی از ديوار هستی فرو می ريزد که خدايان زور و زر در زيرزمين تاريک جهل و نابخردی حقيقت شکستۀ وجود خودرا ليحم می کنند و  با شمشير عقايد گنگ تبعيض و تعصب خودخواهانه هستی را معدوم ميسازند .

بنام خدا، خلق و خديو معامله می کنند و خاکيان افتاده از پاه را نان، نام و ناموس چپاول ….

اين قماش که زر را می پرستند و زور را بنده اند در مخيلۀ زنگ گرفتۀ شان حقيقت را چنين می بينند و چنان می کنند!! تا نقش شان در ديوار هستی به آواری خاکستری تبديل گردد .

وقتی مردن انتهای يک بخشی از سفر زندگيست نه ختم آن. پس حقيقت کدام يکی است؟

حقيقت کدام است؟

 

 

 جنوری 2001 اسلام آباد

 ناتور ( رحمانی )

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول