نعمت حسينی

 

 

 


 

 

نوشتهء نعمت حسينی

جرمنی

 

 

يادی از دريدا

 

 

 

"زنده گی انديشمندانه ای جدا از زنده گی معمولی خود ندارم کتاب هايم در ساده ترين رخداد های «غير فکری» داشته اند."

 

 

 

چندی پيش جهان، يکی از برجسته ترين قيافه های انديشه و فلسفه را از دست داد. « دريدا» را. ژاک دريدا اين نطريه پرداز انديشمند، يکی از شاخصترين و معتبر تر قيافه های فلسفه امروز را.

ژاک دريدا به سال 1930، آنگاهی که سرزمين الجزاير زير پاشنه های استعمار گران فرانسوی قرار داشت، در يک خانوادهء یهودی الاصل فرانسوی استعمار گر  در الجزاير زاده و بزرگ شد. همين زاده شدن  و قامت کشيدن در سرزمين اشغال شده باعث شد که او همواره، تا هنگام مرگ، پديدهء « برتری» überlegenheit)) و « پايگان ارزشی » را رد و نفی کند. دريدا نزده ساله بود که الجزاير را برای هميش ترک گفت و به پاريس رفت. در پاريس ماند و در « اکول نورمال سوپريور » پاريس فلسفه خواند که بعداً در همانجا به تدريس پرداخت و مدت زمانی هم مسوول بخش پژوهش های مدرسه مطالعات عالی در پاريس بود. با آنکه « پديدار شناسی » ( مطالعهء رابطه ميان ذهن آگاه وشی» و « اگزيستانسياليسم» ( فلسفهء دورهء ای بحران در جامعهء غربی که اساساً بر محدوديت وجود فردی، بر مرگ، دلهره و شک متمرکز بود.) بر اتمسفر و فضای فکری و دانشگاهی آنوقت پاريس کاملاً تسلط داشت، اما دريدا زير تاثير حوزهء فکری نيچه، هوسرل و هايدگر قرار گرفت. دريدا در طول عمر پربارش فراوان سخنرانی و زياد اثر نوشت . از کتابهای مهم او ميتوان از اينها ياد کرد:

 

ـ آوا و پديدار (La voix le phenomene, Paris, 1967 )  در آمدی به نشانه در پديدار شناسی هوسرل.

ـ نوشتار و تمايز (Letirature et la difference, Paris, 1967 ) درباره ] ادبيات، فلسفه و زبانشناسی.

ـ حاشيه ها ( Marges – de lah pilosophie,1972 ) در حاشيهء فلسفه>

ـ بار آوری( La . Dissemination, Paris, 1972 ) دربارهء افلاطون، مالارمه و فليپ سولر.

ـ ياد مان ها ( Mo Moires, Colubia,1987 ) در بارهء پل دمان، انديشگر برجسته آيين شالوده شکنی متن.

ـ انجام های آدمی ( Les fin de I`home , Paris, 1981 ) مجموعهء سخنرانی و مباحث روشنگری.

 

سوای نگارش آثار ارزشمندی فوق، يکی از کارهای مهم دريدا اين است که او چون نيچه و هايدگر خواهان نقد بنيادی به « سنت متافزيک در انديشهء غرب » است. « هريک از اين سه فيلسوف در پايان سنتی که بيش دو هزار به درازا کشيده است، می کوشد تا سرچشمهء خطا را بيابد. اين سرچشمه برای نيچه مسيحيت، برای هايدگر متافزيک * و برای دريدا « کلام محوری است» . (1) يورگن هابرماس نيز عقيده دارد « برای نيچه متافزيک همانند مسيحيت بيانگر « نياز عظيم تاريخی» است که فرهنگ ... اقناع نشده و برآورده نشده يا ناتمام ما « از زمان مرگ اسطوره های باستان که تصور ساده و راحتی از مکان و جايگاه  ما در جهان ارايه داده بودند، همواره با تمام وجود آن را احساس کرده است.» (2) داويد کوپر اظهار می دارد « هدف مورد توجه دريدا همانند هايدگر ( متافزيک حضور ) است» (3)

فلسفه پس مدرنيته که اساساً به معارضه با شالوده گرايی (Foudational )، ماهيت گرايی (essentilssm)  و رياليسم برخاسته است و بنا به اعتقاد  ريچارد درورتی « مفروضات (assumption) شالوده گرايی مورد اعتقاد  مشترک فلاسفهء برجسته قرون شانزده، هفده و هژدهم همان پيش فرض هايی هستند که بايد مردود شناخته شده و کنار گذارده شوند. به عقيده نيچه، هايدگر، فوکووژاک دريدا قدامت اين قبيل پيش فرض های مردود به قدامت متافزيک بوده و تجسم عينی آن را شايد بتوان در ديدگاه افلاطون مشاهده کرد.» (4) مکتب انديشه گرايی پست مدرنيته که فرانسه زادگاه و حوزهء پرورش و تکامل آن می باشد، پس از جنگ دوم جهانی بنياد گذاشته شد و بنيان گذاران آن نيز اکثراً به شمول دريدا، انديشمندان و فيلسوفان فرانسه بودند چون فوکو، ليوتار، بودريا، لاکان، دلوز، گاتری  و ديگران. مسعود راحل در رابطه به پژوهش های فلسفی خودش اظهار نظر میدارد« بار اول، اين پروژه ـ هدف واژهء پسامدرن است ـ در سال 1870 در رسالهء چايمن، در رابطه با روی امپرسيونيسم مورد استفاده قرار گرفت. بار دوم اين واژه در سال 1917 در نوشتار رودلف پان ويتز تحت عنوان ( بحران فرهنگ اروپايی) مورد استفاده قرار گرفت. رودلف پان ويتز از طرفداران نيچه بود و آنچه را که او انسان پسامدرن می پنداشت شباهتی به ابر مرد نيچه داشت، شايد زردشت نيچه اولين تصور انسان پسامدرن است» (5) به باور هابرماس « اين نيچه است که بيانگر ورد به ( پست مدرنيته است) زيرا وی نخستين کسی بود که طرح متافزيک در سطح ارزش صوری و ظاهری به مثابه پژوهشی بيطرفانه راجع به ساختار واقعيت و مبانی شناخت اجتناب نمود.» (6) به هر رنگ، شيوه يا روش تأويل و يا يکی از زير بناهای اساسی اين مکتب فکری و انديشه گی، جريان شالوده شکنی است که هدف آن گشودن يا باز کردن تمام ساختار ها و شالوده ها است و اين عمل، متن را به اجزاء و پاره های مختلف آن تفکيک کرده و آنها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد متشکلهء آنرا تکه پاره می کند، و از اين طريق تفاوت ها و پنداشت های آنرا نمودار می سازد و دريدا بود که اين جريان فکری را ابداع کرده و بدان زياد پرداخته است. در رابطه به شالوده شکنی بايد فزوده شود« شالوده شکنی صرفاً واژگونی راهبردی مقولاتی نيست که در غير اين صورت مجزا و طبيعی می ماندند، شالوده شکنی در صدد تخريب نظم مفروض اولويت ها و نظام تضادهای مفهومی ای است که آن نظم را ممکن ميسازد.» (7) ناگفته نبايد گذاشت که برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می آيد، شالوده شکنی يک متن به معنای ويران کردن آن نيست. هدف آن از ميان بردن شالوده نيست تا نشان دهيم که فاقد معنا است. شالوده شکنی از ويرانی دور و به تحليل متن نزديک است. بناً شالوده شکنی عمل قرائتی است و همبسته گی خود با متون مورد پژوهش خويش حفظ کرده، و هيچگاه نمی تواند به صورت مستقل، و عنوان نظام در خود  ـ بسته ای از مفاهيم عملکردی مطرح شود و قرار گفتهء کريستو فر نوريس « شالوده شکنی هيچ خظ فاصلی ميان آن نوع قرائت دقيق مناسب برای يک متن ادبی، وراهبردهای مورد نياز برای طرح استنباب ظرفتمندانه تر از زبان نقادانه ترسيم نمی کند» (8) سرانجام شالوده شکنی را از يک ديدگاه می توان به حيث عکس العمل هوشيارانه در برابر گرايش نظريهء « ساختار گرايی» به شمار برد که برخی از نوشتار ژاک دريدا در حوزهء  شالوده شکنی برای از هم گشودن مفهوم ساختار نگارش يافته اند. زيرا به نظر او « ( ساختار گرايی ) تلاشی است برای تجريد ساختار های کلی کنش آدمی.» (9) و دريدا در حوزهء شالوده شکنی هايش بيشترينه به موضوعات ذيل پرداخته است:

1 ـ نگرش هوسرل ( نپذيرفتن نگرش هوسرل)

2 ـ زبان شناسی سوسور ( امتنان ورزيدن از زبان شناسی سوسور)

3 ـ انسان شناسی ساختاری لوی استروس ( سرباز زدن از انسان شناسی ساختاری لوی استروس )

و حال، از ميان سه موضوع ياد شده، « زبان شناسی سوسور » زا برگزژده و می نگريم، که چرا دريدا « زبان شناسی سوسور» را نمی پذيرد و در معرض قرائت شالوده شکنی قرار می دهد؟

فردينان دو سوسور نظريه پرداز و فيلسوف نامدار فرانسه ( 1913 ـ 1857 ) در رابطه به « زبان شناسی ساختاری» کتابی دارد، که تمام شهرتش حاصل همين کتاب است. ريچارد هارلند دربارهء اين اثر می نويسد« زبان شناسی ساختاری را فردينان سوسور در دورهء درس هايی که از سال 1906 تا 1911 می داد مطرح می کرد و اين درس ها از روی ياد داشت ها در سال 1916 چاپ و منتشر شد.» (10) سوسور در اين اثرش نگرشی دارد دربارهء زبان گفتاری و زبان نوشتاری. او در اين نگرش خود، کوشيده تا زبان گفتاری را نسبت به زبان نوشتاری  ـ به پيروی از پيشينيان ؛ چون در سنت فکری، فلسفی و علمی غرب همواره گفتار از نوشتار با ارزشتر انگاشته شده است ـ ارجعيت بدهد و يکی از دلايلی که سوسور ارايه می کند اين است، که در گفتار فرد می تواند پيوند نزديکی ميان شنونده برقرار کند، در مقابل نوشتار اين آرمان حضور نفس محض را از بين می برد، کرستوفر نوريس درباره می نگارد « اگر که سوسر همچون پيشينيان خود، ناگزير بوده تا نوشتار را در مرتبه ای مشکوک يا ثانوی قرار دهد، پس سازکارهای آن سرکوب در متون وی موجود بوده و امکان يک قرائت شالوده شکن را فراهم می آورد. از اين رو، دريدا می خواهد نشان دهد که :

1 نوشتار در زبان شناسی سوسور به صورت نظام مند مورد تحقير قرار گرفته است؛

2 ـ اين راهبرد در جهت مقابله با تناقضات سرکوب شده اما مشهود مطرح می شود؛

3 با پيگيری روند اين تناقضات می توان از زبان شناسی فراتر رفته و به « گراماتولوژی »، يا علم نوشتار و متنيت (taxtuality ) به طور کل، دست يافت.(11)

خود دريدا می گويد « نظام زبان قرين با نوشتار آوايی ـ الفبايی همان حيطه ای که متافزيک لوگوس محور « Logocentrism »، که مفهوم هستی به مثابهء حضور را دارد در چارچوب آن مطرح می کند، ايجاب شده است، اين لوگوس محوری، اين عصر گفتار تام، همواره به دلايل ماهوی، هرگونه تأمل آزادانه بر خواستگاه و جايگاه نوشتار را در پرانتز گذاشته، به حال تعليق در آورده، و سرکوب کرده است...» (12)

 

اشاره ها و رويکرد ها:

متافزيک ـ غربی به مفهوم اينکه؛ انسان در پی شناخت انسان باشد و هايدگر، متافزيک را به بی خبری از هستی، عوم توجه به تفاوت هستی شناختی بين هستی وجودهای خاص متهم می کند و او، غربت، آوره گی و « بی خانمانی » را ميراث متافزيک می داند. برای معلومات بيشتر رجوع شود به کتاب « هستی و زمان» او .

 

1 ـ بابک احمدی، ساختار و تاويل متن، ص 382

2 ـ نوذری حسينعلی، بازخوانی هابرماس، ص 620

3 ـ داويد، يی کوپر، پست مدرنيسم و چالش های فلسفی معاصر ( پست مدرنيته و پست مدرنيزم)، ص 503

4 ـ  ريچارد رورتی، تناوب زبانی، ص 76

5 ـ مسعود راحل، گفتمان و خشونت، شمارهء مسلسل 24 نشريه آسمايی

6 ـ داويد کوپر همان اثر،  ص 502

7 ـ کريستوفر نوريس، شالوده کنی، ص 47

8 ـ نوريس، همان اثر، ص 35

9 ـ دريدا، علم نوشتار و متنيت، ص 27

10 ـ ريچارد هارلند، در آمدی تاريخی بر نظريه ادبی از افلاطون تا بارت، ص 220

11 ـ نوريس، همان اثر، ص 42 ـ 43

12 ـ دريدا، همان اثر، 43

 

 

 


صفحهء اول