من آواره میمیرم
من میمیرم
اما تو سیاره رویای
مرا
که هیچگاهی
مدارتعبیری نداشته است
به نسل های دیگر ماه
قصه خواهی کرد
خونین خواهند شد
چشم های تاریخ
و نسل های دیگر ماه
در سوگ جاویدانه من
خواهند گریست
میدانی
از روزگارانی که
قلبها را مسخ کرده اند
و افشانده اند
تیزاب بی اعتمادی
بر چهر حقیقت آزادی
و شکستن موجهای بنفش
صدای من
آنک آنک
به نسل های دیگر
دریاها
روان پندار و زبان
استوار
آرام و دریا کام
قصه خواهی کرد
آنک آنک
از پاهای پر آبله
وفای من
که می پیمایند
جاده های یاد ترا
به چه بادی قصه
خواهی کرد؟
میدانی ؟
من آواره میمیرم
من پابرهنه میمیرم