خان آقا سرور

 

 

 

 

خان آقا سُرور

مسئول بنياد ژورناليستان آريانا

بخش کانادا

 

 

چو عضوی بدرد آورد روزگار...

 

 

 

 

 

در سفتهء حضرت سعدی (رح) که امروز نه تنها مشعل فراراه  انسانيت است بلکه ديوارهء موسسه ملل متحد را نيز جاودانه رنگين ساخته است، در حقيقت نماديست از انسان و نقش انسان در جامعه و يا بعبارهء ديگر در جوامع انسانی و ارزش انسان!!

بنی آدم اعضای يکديگراند

که در آفرينش ز يک جوهراند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

هر پديده ی نابيکه جهانقبول و جهانشمول ميشود، مسلما از برداشتی مايه دارد که شاعر يا مجسمه ساز، يا رسام و يا هر بازدهندهء هنر های ديگر که ديد ژرف بين دارند، از ماحول خود، ديدگاه ها و يا از رويداد ها و اتفاقات دورهء زندگانی خويش بهره ميگيرند و بازتاب ميدهند که سعدی هم چنان کرده است!

هرگاه اوراق يا برگهای بيرحم تاريخ را ورق زده و انسان و زندگی انسان را زير ذره بين قرار دهيم، به کرات به حوادث، فاجعه ه، طوفانها، ناملايمات و سنگدلی های بشريی برميخوريم که هريک به زمان خود و به مکان خود بوقوع پيوسته، ويرانی بار آورده، کشتار جمعی را سبب شده، مليت های بخصوص را نابود کرده و  ده ها مثال ديگر ضد انسانی.

ميگويند سنگدلترين و بيرحمترين حيوانات «که خدا کند با انتقادی موجه نشوم زيرا انسان هم در جملهء حيوانات از نگاه بيولوژی رديف شده است ولی با اين تفاوت که انسان حيوان ناطق است» انسان خوانده شده است که با اجرای اعمال مختلف خشونت، يا رفع حاجت و يا در بعضی موارد بهدف تفنن، سياهکاری هايی از خود بجامانده است، که حيوانات اصلاً از آن بويی هم نميبرند. و دل تاريخ را هم سياه کرده اند.

در قبل التاريخ و در دوره های تاريخی ديديم که چگونه انسان، انسان ميدرد، نيست و نابود ميسازد، داشته های ابتدايی انسانرا بزور و جبر تصاحب ميکند و حتی کشورگشايی ميکند. زيرا زورآور است، جنگ آور است و بايد خدايگان قدرت آنهم بالای ضعيفان باشد.

از بعد ديگر که بنگريم، از اينکه انسان فصرتاً جاه طلب و خودخواه خلق شده است ديديم که گروهء ديگر، تاب جدالها و رويا رويی را نداشته و چون قادر نبودند با شمشير و پيکار مقاومت کنند عقايد مذهبی و يا بعباره ی ديگر دين را وسيله کردند، تا از طريق ديگر، ديو خواهشات انسانی شانرا را سيراب کنند. تا حدوديکه که حتی تکت عفو گناه فروختند و خود ها را نمايندهء بلامعاوضهء خالق کل جا زدند، تا اينکه پروتستان بميان می آيند و بالای روش مفتخوارانهء آنها در روشنايی رينسانس، خط بطلان می کشند.

از آنهمه کنجکاوی و بررسی که متأسفانه هنوز هم در پارهء از جا ها و اجتماعات همان آش است و همان کاسه، و اگر سوالی هم بميان آيد، که چنانچه بعضاً ميپرسند که چرا مثلاً در وحدت اسلام که خداوند آنرا در قرآن معظم نيز تأکيد و تاييد کرده است بيک عباره چارگروه و بعبارت ديگر پنجاه و دو گروه بميان آمد؟ که همين امر باعث شد تا اسلام، از اروپا کشيده شده و ميان هم جويهای خون را جاری بسازند، ولی متأسفانه با مارک تکفير سياه می شوند و هيچ جوابده و پرسشگر ديگر هم به کمک شان نمی آيد. در حاليکه هرکس حق دارد، روشی را که فراراهء خود و اولاد خود قرار داده است در موردش سوال کند، جواب بشنود، مباحثه راه بيندازد و قانع شود. که متأسفاه اين مجهول مکتوم که ند در گذشته، بازگشايی و گره گشايی شده و نه چون در زمان حال امکان دارد، آيا آيندگان اين بار گران ولی تا حدودی حل ناشده را که بيشتر به يک صندوق سربسته شباهت دارد، چگونه بدوش بکشند؟

بهمه حال از اين بحث که آخر آن ناپيدا مينمايد، هرگاه بگذريم، ميرسيم به موضوع حاد کنونی. زلزله شديد بحر هند، که حدود دوصد شصت هزار قربانی گرفت، شهر ها را نابود، مليون ها انسان ديگر را يتيم، آواره، بی سرپناه، گرسنه و محتاج ساخت، و بازهم ديديم که چگونه انسانها به داد انسانها رسيدند.

اگر از بعد انسانی آن را تحت بررسی قرار بدهيم، واضح ميگردد که واقعاً گفته ی سعدی بزرگ جهان کنونی را جامهء عمل پوشانيد و جای شکی باقی نگذاشت است که انسان امروزه با انسانهای مغزشويی شده ی قبلی متفاوت است. و هيچ سد و بندی نميتواند ديگر با آن ساده گی انسانی را در برابر انسان و بر ضد انسان استفاده کند چنانچه به اثبات رسيد که همين احساس، خواست، نوع دوستی، مفکورهء انسان برای انسان و احساس همدردی انسان، برای هميشه پايا بوده و بار ديگر شمشير های نامريی جهانخواران، انسان های روی زمين را به فرقه های گوناگون جدا ساخته نميتواند. ديديم که صفحات تلويزيون و نشرات همگانی، از همان آغاز فاجعه توسط قلم و قدم و دوربين های فلمبرداری، جريان ناراحت کننده و بعضا کشنده فاجعه را در برابر انظار مردم دهکدهء جهانی قرار دادند، و يده شد که انسانها چگونه و بدون تبعيض رنگ و پوست، بيگانگی دين و مذهب، طبقات نجس و پاک، هندو و مسلمان، گبر و نصارا، هم يکجايی به کومک شتافتند و تا حدود توان، درد های جانکاهء قربانيان و بازماندگان فاجعه را پاک کردند. و باثبات رسانيدند که درد انسان را تنها و تنها انسان احساس ميکند و بس. و هيچگونه ديگرانديشی و ديگر نمايی در آن راه نداشت و ندارد. و انسانها بواقعيت اعضای يکديگرند.

ولی ايکاش جهانگشايان، عاشقان تيل و ذخاير زيرزمينی، کشور های فقير را با سلاح تندروان اسلامی، که طالبان از جمله اند، ازين پيش آمد که يک فاجعه انسانی بوده و باعث شکنجه روحی انسانهای جهان گرديد، پند بگيرند. و ديگر با کشتار بيگناهان در فلسطين خاتمه داده و تندروان القاعده که در يکروز يازدهم سپتمبر در امريکا بيشتر از سه هزار نفر را قربانی اميال غيرانسانی شان کردند دست بردارند و ديگر اجازه ندهند با کشته شدن تنی، کسی و يا کسانی، دلی، حلقه يی، خانواده يی و بالاخره جهانی را به گريه نکشانند. و بگذارند انسان همچانيکه آزاد خلق شده، آزاد زيد، بهر کجا بخواهد برود، دوريهای انسانی را که زادهء سياستهای گونه گون است از انسان بگيرند، مگذارند انسان از وطنش، از زادگاهش، از وابستگانش جدا شده و از سرحدات عقيدتی، سياسی، تبعيضات مختلف که قلب انسان را جريحه دار ميسازد و انسان آزاده را در يک تنگنا قرار ميدهد، بگذرند. تا انسانها ديگر به عناوين مختلف رنج نکشند و شکل جهان کنونی م تغيير بنيادی کرده زنجير های مختلف، که دورادور شانرا، سخت پيچانده و آزرده ساخته است از هم بشکنند. تا انسان لذت زندگی، آزاده گی و عشق به زنگی را به واقعيت آن بچشد و احساس کند که واقعا زنده است، آزاد است و اشرف مخلوقات. آنگاه بدون شک با همياری همگانی، رنگ فقر، مرض، و ده ها ناملايمات ديگر انسانی برای ابد ريشه کن ميشود. باميد آنروز.

 

*******

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول