ايشــــرداس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد کاظم کاظمی

 

 

 

 

 

 

 

عيسی به دين خويش، موسی به دين خويش!

 

 

نبشتهء ايــشرداس از المان

 

 

 

هفته گذشته، داستان نويس فرزانه و انديشمند گرامی جناب زلمی بابا کوهی با مهربانی و غريبنوازی، کتاب ارزشمند و گرانسنگ «بالاحصار کابل و پيش آمد های تاريخي» اثر شادروان دوکتور احمد علی کهزاد را برايم فرستاد تا از تاريخ کابل قديم آگاهی بيشتر بيابم و نيز در چاپ دوم «ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين» پاره هايی از آن گنجينه وام گيرم. ازين که جناب بابا کوهی با خلوص فراوان به امروز من و فردای نوشته هايم گوشه چشمی دارد، خود را پيوسته مديون و مرهونش ميدانم.

 

«بالاحصار کابل و پيش آمد های تاريخی» هم از رهگذر شيوه تاريخ نگاری جايگاه ويژه در ميان آثار معتبر تاريخی کشور دارد و هم از لحاظ افاده همه جانبه در پيرامون پيشينهء کابل قديم اثری است يگانه. درين کتاب شادروان احمد علی کهزاد با پيشکش نمودن اسناد ثقه، هؤيت و جلوه راستين مسايل را رخشنده تر ساخته است.

 

نخستن بخش کتاب تحت عنوان (تماس اول عربها به کابل تا ظهور فتنه مغل) پیش آمد هایی را روشن ميسازد که برای هر افغان صاحبدل و روشن ضمير مايه مباهات و شگفتی آور ميباشند. در جايی از همين بخش ميخوانيم: "سپاه عربی در اوسط قرن هفتم ميلادی، حدود سالهای ۶۴۵ مطابق سال ۲۳ هجری قمری، بار اول در سرحدات غربی افغانستان رخنه مييابند. اهالی هندو شيوايی به مقاومت قوی پرداخته از شهر شان در مقابل اجنبيها با دل جان دفاع کردند و مواضع جديد و مستحکم عقب ديوارهای کوه شيردروازه و کوه آسمايی ايجاد کردند. عربها در پايان قتل وقتال زياد، سرانجام به شهر داخل شدند. عبدالرحمن بن سموره سرکرده سپاه عربها، حضرت تميم بن قيس را با جمعی از مبلغين برای تعليم، فرايض و آداب اسلامی در کابل گذاشت و خود مراجعت کرد.

 

اهالی کابل در معابد شيوايی و بودايی که در پای قول شمس در نيم ميلی جنوبغرب بالاحصار بين دو نقطه يی که بعد ها بنام «خضر» و «پنجهء شاه» شهرت پيدا کردند، هنوز هم جا به جا بودند. شبانگاه ديوارهای بلند و برجهای ضخيم بالاحصار و بدنه و گنبدهای معابد در سايهء تيغه های کوه شيردروازه و تخت شاه، هيکل مهيب و مرموزی به خود ميگرفت و از خلال روزنه های کوچک معابد و بالاحصار شهر نور کمرنگ چراغ ها به نظر ميخورد. آواز زنگها و ناقوس از تپهء مرنجان به کنگره های بالاحصار و از آنجا به صخره های کوه تخت شاه اصابت ميکرد و انعکاس آن در فضای سهمگين شهر منعکس ميشد. آنان که به حکم غلبه، مسلمان شده بودند، عدۀ معدود بودند. در يکی از شبها جنگ خونينی رخ داد و تلفات زياد به جا گذاشت. در سال ۱۳۴۳ محل آن جنگ را «شهدای صالحين» مسمأ کردند. شاهان کابل بعد از واقعه فوق، با قدرتهای مسلمان عربی به آمادگيهای بيشتر پرداختند و به ترميمکاری های ديوارهای کوه شيردروازه و آسمايی همت گماشتند. اهالی کابل [هندوان و بوديست های افغان] در انتظار دفع تهاجم عربها در قلب مملکت نمينشستند بلکه تا پيشترين نقطه سرحدی پيش ميرفتند. چنانچه در سال ۷۹ هجری قمری در زمان عبدالمللک مروان وقتيکه عبيدالله (يا عبدالله) بن ابوبکر به امر مؤکد حجاج عازم جنگ شد و به طرف کابل عسکر کشيد، اين قضيه رخ داد و سپاه عربی در تنگيهای ۱۸ فرسخی غرب کابل به چنان مضيقه يی گير آمدند که با پرداخت هفتصد هزار درهم به استحصال راه عقب نشينی حاضر شدند."۱

 

خواننده عزيز با خوانش سطور بالا درمييابد که افغانها در هر زمان قطع نظر از اينکه پيرو کدام آيين بوده اند، از وجب وجب و فرسخ فرسخ وطن شان با شهامت، دليری و سرفرازی پاسداری کرده اند. اين هيچمدان با شور و شيفتگی اثر ناب شادروان احمد علی کهزاد را مميخواند  و بهره ها ميبرد.

مثرده راديوی بی بی سی، حاکی از اينکه در کابل نازنين، در جوار کوه شيردروازه آثار باستانی ارزشمند و بی همانندی کشف گرديده و در صورتيکه بردن آنها به موزيم کابل مقدور و ممکن نباشد، در همان جايگاه پيدايی، جهت پاسداری و نکوداشت شان موزيمی ساخته ميشود، برايم مايه دلشادی بيشتر گرديد. بيدرنگ از خالق عاشقان و عارفان برای استاد احمد علی کهزاد فردوس برين آرزو کردم زيرا جناب شان سالها پيش از برجسته گرديدن چنين تمدنی در کتاب «بالاحصار کابل و پيش آمد های تاريخی» انديشورزانه بشارت داده اند.

 

افغانهای آن زمان در عرصه های ديگر زندگانی نيز باعث شهرت زادگاه شان بودند. به گونه مثال، هنگاميکه خواستند تنديس بودای سترگ رويدست گرفته شود، هيکلتراشان هندوستانی و کشورهای همجوار افغانستان مقدس، در آفرينش آن کم آوردند و سرانجام هنرمندان افغانی خودمان شهکار آن شگفتی جهان را به پايان رساندند.۲

 

به گمان من انگيزه طالبان در فروپاشی آن تنديسها، باورها و پنداشتهای مذهبی نبوده، بل بيشتر تکانه سياسی و دلخوشيهای کشور پشتيبان شان، در آن کوته اقدام کوته نگرانه و فرهنگ ستيزانه نقش چشمگير داشته است. درنگ روی اين نکته شادی افزاست که مردم شريف باميان هرگز حاضر نشده بودند بوداهای شهر شان، کين توزانه خوار يا دستکم شمرده شوند. به درستی روشن نيست که طالبان با فروپاشی تنديس بودا چه سود و بهره بردند، ولی چنان مينمايد که به زودی خاکستر نابودی بودای باميان بر تاج و تخت آنانی نشست که کمر به برباديهای بيشتر افغانهای شريف و پاکنهاد بسته بودند.

 

تازگيها هفته نامه "کابل" مصاحبه آقای جوش شهريار (گزارشگر اين نشريه) با شماری از هندوان و سکهـ های کابل را به نشر سپرده که خوانش آن اشک به ديده آورده و روان را آشفته ميسازد.

 

در آغاز گفتگو، مسأله غصب دکان دو تن از برادران سکهـ، مطرح گرديده است. ديده ميشود که چگونه با وصف تلاشها و تقلاهای فراوان هنوز نتيجه يی به دست نيامده و حق به حقدار نرسيده است. سپس ميخوانيم که برخلاف صراحت متن مواد قانون اساسی کشور در باب "مصوون بودن دارايی شخصی از هرگونه تعرض"، افراد مسلح بدون ارائه کدام سند قانونی به منزل آقای راکيش کمار در کارته پروان داخل ميگردند. همان گزارش اشاره ميکند که هفته گذشته دو دختر هندو مسلمان ساخته ميشوند و خانواده های آنها تا کنون نه توانسته اند با دختران شان ديدار کنند و نه آگاهی دارند که آنها در کجا به سر ميبرند.

 

چه کسی نميداند که در اثر فاجعه جنگ، همانگونه که افغانهای مسلمان به مهاجرت پرداختند و با در نظرداشت ميزان امکانات به کشورهای نزديک يا دور پناهنده شدند، افغانهای هندو و سکهـ نيز از برای پاسداری از شرف و ناموس به ترک کاشانه و ديار وادار گرديدند. ولی در دو سال پسين، شماری از خانواده های هندو و سکهـ از هندوستان واپس به افغانستان برگشته اند . با دريغ، شرايط زيست باهمی را در کابل مطلقاً به گونه ديگری يافته اند.

 

آقای شهريار از ده شهروند کابل در اين مورد ميپرسد. هشت تن آنان اصلاً آگاهی نداشتند که هندوها از صد ها سال به اينسو در همين خاک زندگی ميکنند. نامبرده از آقای اوتار سنگهـ (نماينده سکهـ ها در لويه جرگه اضطراری و قانون اساسی و همچنان رهبر روحانی درمسال کارته پروان) در زمينهء برخورد ادارات حکومت پرسشی دارد، نامبرده در پاسخ ميگويد: "حکومت به مسايل هندوان هيچ توجه نکرده، آنها وعده کردند که برای ما مکتب ميسازند، سه درمسال ما را بازسازی ميکنند،۳۶۰ نمره زمين برای بيچارگان و بی سرپناهان ميدهند و... اما هيچيک از وعده های آنها جنبه عملی پيدا نکرد." قرار گفته آقای اوتار سنگهـ از ميليونها دالر که برای بازسازی افغانستان از سوی کشورهای جهان کمک ميگردد، حتا يک دالر برای هندوان افغان به مصرف نرسيده است.

 

هنگامی که شهريار با آقای حامد علمی، سخنگوی کمپاين انتخاباتی آقای کرزی، به تماس شده، و خواهان توضيح ميگردد، او از اجرای چنين واقعات در مقابل هندوان و سکهـ ها اظهار بی اطلاعی ميکند.

 

بانو انار کلی رنجبر که نمايندهء زنان هندو در لويه جرگه های اخير بود و در لويه جرگه قانون اساسی در پشتيبانی از نظريات خانم ملالی جويا لت کوب شد و حضرت صبغت الله مجددی او را کافر خواند؛ (در ارتباط آن حادثه سوای جريدهء روزگاران در کابل و نشريهء ديـــده گـــاه در المان، ساير رسانه های گروهی درونمرزی و بيرونمرزی همه لب دوختند) درين مصاحبه سخنان آقای اوتار سنگهـ را تاييد کرد و گفت که در گذشته هيچ وعدهء حکومت برای آنها عملی نگرديد است. او افزود: "من از آقای اکرام الدين خان آمر حوزهء امنيتی، بيشتر از مسوولين بلند پايهء دولت راضی هستم که بيست خانه غصب شدهء هندوان را به آنها واگذار کرد."

 

گزارشگر هفته نامهء کابل با پرسش اينکه "آيا هندوان و سکهـ ها به آقای کرزی رای خواهند داد؟" از آقای اوتار سنگهـ پاسخ قاطع و روشن نميگيرد، اما پاسخ خانم انارکلی به پندار اين قلم خيلی ارزنده است و ستودنی. نامبرده گفت که او رای خود را به آقای کرزی خواهد داد و ادامه داد: "واقعيت است که وعده های داده شده به ما، عملی نشده اند، در آينده هم اميدوار نيستيم که اين وعده ها عملی خواهند شد، ولی ما تنها مفاد خود را در نظر نميگيريم، بل مفاد همه مردم افغانستان را در نظر گرفته، مجبوراً به آقای کرزی رای ميدهيم."

 

البته خواست و تقاضای مشترک نماينده گان هندوان و سکهـ های کابل از آقای کرزی اين بوده که در صورت برنده شدن، شخصيتی از اقليت مذهی هندوان و سکهـ را در کابينه آينده جا دهد.۳

 

به پنداشت اين قلم، مصاحبه منتشرهء هفته نامه کابل، مسأله عادی نبوده و رويدادی است که بايد هر افغان شريف به آن نيک بينديشد. اسناد تاريخی و شواهد انکارناپذير موجود نمايانگر اين حقيقت است که افغانها پيش از آنکه مسلمان ساخته شوند يا به اراده خود به دين اسلام بگرايند، نظر به وضع جغرافيايی اين کشور در آن هنگام، پيروان آيين هندو، بودا و قسماً زردشت بوده اند. افغانهای هندو، بودايی و زردشتی در پاسداری از خاک، دلير و مهمان نواز و همواره سرفراز بوده اند. ديوارهای کوه شير دروازه و آسمايی، قلعه های مستحکم بالاحصار کابل و ساير نقاط کشور و رويارويی رزمی آنها با عربها در صورتيکه با چشم انداز گسترده و دور از هرگونه کور بينشی و خودستايی به داوری گرفته شوند، به باور زياد شايسته ستايش شمرده ميشوند.

 

مسأله نابخردانه "به زور مسلمان ساختن هندوهای افغان و اطلاق آنها به کفر گفتن" متأسفانه به جز در زمان نهضت امانی و تا حدی در دهه هفتاد خورشيدی، ديگر وقتها نيز ديده شده است. آشکاراست که نبود احکام صريح قانون پيش زمينهء اين تعرض را به ميان می آورد. شاه امان الله خان غازی طی فرمان مبسوط، مسأله به زور مسلمان ساختن و دشنام مذهبی به هندوان را جرم اعلام کرد. چنانچه دربخشی از آن فرمان آمده بود:

 

الف:ـ امر است که هيچکسی از هنود را مجبور به مسلمانی نکند. و اگر ثابت شد که در حق او شاهدی نا حق کسی داده بود از شاهد مذکور مبلغ پنجصد روپيه جرمانه گرفته سه سال حبس شود.

ب:ـ اجازه است هر وقت دهرمسالهای شما ويران شود به قرار سابق آباد کنيد.

ج:ـ درست است هر هندويی که از تبعهء دولت افغانستان است بهرجا که بخواهد زمين خريده می تواند

د:ـ در باب محصولات و غيره برابر مسلمانان گرفته شود.

هـ:ـ همچنان امر ميگردد: بعض اوقات در حين جنگ و جدل وغيره آنهم از طرف جهال برای هندوها دشنامهای خيلی کريه که به مذهب شان هم دکه ميزند، داده ميشد. بايد محاکم عدليه و دواير کوتوالی چنانچه در حق مسلمانان اين امر را دقت و ممانعت ميکنند در حق هندوها هم بشدت رسايل امتناعيه خود را استعمال کنند و جريمه معين از ملامت گرفته شود. ۴

 

در سه دههء اخير ميلونها افغان در کشورهای اروپايی، امريکايی و آسيايی مهاجرت کرده اند. آنها در برخی کشورها حقوق کامل شهروندی و ا به عبارت ديگر تابعيت کشور ميزبان را به دست آورده اند و در شماری صرف حقوق پناهندهء قبول شده يا پناهندهء عادی را نصيب شده اند. در حقيقت امر افغانهای مهاجر و ساير اجنبيها چه دارای تابعيت دومی اند يا منحيث پناهنده زندگی ميکنند، اقليت را در کشورهای ميزبان تشکيل ميدهند ولی هميشه رؤيا و آرزوی حقوق مساوی شهروندی را در دل ميپرورانند. در هر کشوری که حقوق مدنی و شهروندی مساوی به افغانها و در مجموع به خارجيها داده نشده، مردم و دولت همان کشور به «تبعيض خشن، ضدخارجی گرايی، و بيگانه ستيزي» متهم و محکوم کرده اند.

 

به گمان من اين رسالت انسانی و اخلاقی به رسانه ها و همه وسايل ارتباط عامه محول ميگردد که ادارات قانون گذار را متوجه مسووليتهای  شان بسازند تا جهت تأمين عدالت اجتماعی و زيست باهمی ضابطه هايی را وضع کنند و هم هر فرد جامعه اصل احترام و مراعات حقوق اجتماعی را وجيبه خود بداند.

 

در پهلوی هندوان و سکهـ های افغان، امروز به جرئت مسيحيان افغان، زرتشتيان افغان و يهوديان افغان در کشورهای مختلف عرض اندام کرده اند. هرگاه آنها به وطن شان برگردند، به باور تمام، با آنها نيز کينه توزی و ستم ورزی خواهد شد.

 

هرگز باور ندارم که در قران مجيد اهانت به باورها، آيين و مذاهب ديگران و تحقير و استخفاف به کرامت انسانی دستور داده شده باشد. در پايان اين مقال ميخواهم بيفزايم که تکبُر به خداوند می زيبد. در زبان عربی تنها يکی از اسمأ الحسنی ذات يکتا "متکبر" هم است چنانکه گفته ميشود "عبدالمتکبر"، ولی در سراسر قران مجيد بارها و بارها اسم و صفت "رب العالمين" آمده است.

 

با استفاده از :

 

۱ـ  بالاحصار کابل و پيش آمد های تاريخی، مولف، استاد احمد علی کهزاد، صفحهء۱۳   چاپ کابل.

۲ـ هنر در افغانستان، مولف، دوکتور عنايت الله شهرانی، چاپ کابل، صفحهء ۲.

۳ـ هفته نامهء کابل، صفحه ۱۵، ميزان سال ۱۳۸۳ هجری خورشيدی، چاپ کابل.

۴ ـ دورهء امانی، نگرشی بر اوضاع اجتماعی و فرهنگی، تاليف: اکادميسن دوکتور اسدالله حبيب، صفحه ۲۳ـ۲۷ چاپ کابل

۵ ـ "عيسی به دين خويش موسی به دين خويش" يکی از باور های پسنديده در ميان افغانهای شريف بوده است، در همين ارتباط استاد سخن جناب محمد کاظم کاظمی شعری دارد دلنشين، که  باعث شادی دل و ديده ميگردد. در پايان توجه شما را به اين شعر جلب می کنم.

 

صلح كل‌

 

سرودهء از محمد کاظم کاظمی

 

موسی به دين خويش‌، عيسی به دين خويش‌

ماييم و صلح كل در سرزمين خويش‌

همسايگان خوب‌!   قربان دست‌تان‌،

ما را رها كنيد با مِهر و كين خويش‌

ما با همين خوشيم‌، گيرم كه جملگی

داريم دست كج در آستين خويش‌

ای دوست‌! عيب من چندان بزرگ نيست‌

آن ‌قدرها مبين در ذرّه‌بين خويش‌

ديگر چه لازم است با خنجرش زنی

هر كس كه ترش كرد سويت جبين خويش‌

خواهی علف بكار، خواهی طلا بياب‌

وقتی نشسته‌ای روی زمين خويش‌

 

 


 

 

 

صفحهء اول