بهار سعيد
ريشه
ز تو روييدم
و دارم بخاکت ريشه پيمايی
طراوت
ميتراود عشق تو
در تار و پودم
گرچه افتادم
بدست فصل غربت های يغمايی
ز نام
کوهسارت
شاخه های شعر
هايم
برده دستی
تا بلندی های
فتح قله های اوج زيبايی
ز ياد رود
هايت
تازهء
آب زلال آن تلاطم های غوغايی
تشعشع زمرد
کرده شاخ و
برگ برگم
سبز سبز جلوه فرمايی
زمرجانت
نمايم خويش را
چون خوشه آرايی
بريزم حاصلم
در دامن اين عشق رويايی
بريزم حاصلم
در دامن اين عشق رويايی
15 / 7 /
1381
افگار
تشنه تشنه
ميخشکد باورم ز رستن ها
گل نکرده
ميريزد از دلم شگفتن ها
شاعرانگيهايم
بسکه کرده افگارم
هر غزل ز من
رنجد عاشقانه گفتن ها
پنجه ای کجا
آمد بر نوازش قلبم
گرم کس
نميگردم از به بر گرفتن ها
کی دگر گذارم
سر روی بستر عشقی
ای عجب چه
کوته بود در گمان خفتن ها
خاک ناشناسی
ها ريخت بر سر روحم
هر قدر که
روييدم از پس نهفتن ها
کی رسد به
احساسم دست رهروی عشقی
تا مرا
بپيوندت يک قدم به رفتن ها
نزد آرزو
هايم بسکه بسکه ناليدم
حيف شد شباب
من در مرا شنفتن ها
11 / 3/
1381
برگرفته
از:
مجموعهء
سروده ها زير عنوان « چـــادر »
چاپ
انتشارات هژبر