بشير سخاورز

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

از: بشير سخاورز

لندن

 

 

 

صعود و نزول سبک هندی

 

 

پيوسته به گذشته

 

برای مطالعه بخش پيشتر اينجا را کليک کنيد

 

 

سهم جلال الدين اکبر امپراطور معروف مغولى نسبت به ديگر شاهان مغول در ترويج و اشاعه ی هنر بيشتر است و آن ناشی از علاقه ی شديد خود وی بود که می کوشيد به شاخه های مختلف هنر دست يازد و از آنها ميوه ای برچيند. در دوران اوست که هندی های هندو مذهب، و نه تنها مسلمانان هندی مشاغل  اساسی ادارى را ميگيرند، چنانچه از جمله وزرای معروف او يک نفر هندی هندو مذهب بنام بيربل هم است که او با فراست و دانشی که داشت، توانست مقام اعلاى وزارت را به دست آورد و از مقربان خاص دربار گردد .

به اثر وسعت نظر اکبر است که هندو مذهبان به آموزش زبان فارسی می پردازند و نه تنها نيروی شان را در آن ساحه به خرج می رسانند بلکه فراتر رفته و به زبان فارسی که زبان مسلمانان است شعر می گويند و ديوان های خود را به اين زبان می نويسند.

اکبر در يک دژ محکم، نويسندگان و هنرمندان را می پذيرفت و در اين دژ محکم آن ها را حمايت می کرد و نمی گذاشت که کسانى به نام حاميان دين، نژاد و صدها غرض ديگر بر نويسنده و هنرمند بتازد و مانع گشايش فکرى و تجسس بيشتر آن ها گردد. در زمان اکبر است که نمايندگان مذاهب اسلام، عيسويت و هندو با هم  به بحث و مذاکره  ميپردازند و گويا برای دريافت حقيقت نهايی در تلاش اند. اکبر بيشتر عمر خود را صرف کسب تحصيل کرد  و در اين راه حتی خوراک خود را محدود به يک مرتبه در شبانه روز ساخت و بيشتر کوشيد اوقات فراغتش را در كسب علم و دانش وقف نمايد. احترام او به دانش موجب آمدن سيل شاعران و نويسندگان از نقاط دور، مثل قندهار، کابل، تبريز، اصفهان، سند، لاهور و بنگال شده بود.

بعد از اکبر ديگر پادشاهان اين خانواده هر کدام به نوبه ی خود در پرورش زبان فارسی در دربار کوشيدند و چون يا خود شاعر بودند و يا شعر دوست، پس اين کوشش شان جدی تر از ديگران بود.

هند در اين زمان "بهشت روی زمين" گرديد و تو گويی که همه ی اين حکمروايان وظيفه داشتند تا اين کشور پهناور را از هر جهتی به سوی ترقی و تعالی رهنمون گردند.  حتى شيرشاه سوری در اوج مخالفت هايش با امپراطور اکبر، در فکر آن شد که جاده ی بسيار مهمی را از پشاور تا بنگال آباد نمايد که اين جاده تا امروز آباد است و برای وسايل نقليه مدرن امروز مثل سرويس ها و انواع ديگر ماشين های حمل و نقل استفاده می شود.  شيرشاه پادشاه افغان در آن وقت  ميخواست صفحات شمال هند را با کمربندی وصل کند و خودش را در مقابل جنگ های اکبر آماده سازد .

اين کار او موجب شد تا مردم به آسانى سفر نمايند و از دور ترين شهر های هند،  مثلاً از بنگال بتوانند به پشاور بيايند. جاده ی مذکور نه تنها بازرگانان و وزايران را کمک می کرد بلکه شاعران و نويسندگان هم به راحتى از يک جا به جای ديگر سفر می کردند و اين سفر ها خود در وسعت ديد شان اثر داشت .

هند، خود به مثابه کشور "هفتاد و دوملت" در انکشاف ذهن شاعران و نويسندگان تأثير می گذاشت. هر جماعت و ملتى تجربهء خود را با  جماعت و ملت ديگرى به ميان می گذاشت و اين خود در پوست عوض کردن دانش بومی شاعران و نويسنگان اثر داشت و آن ها را با دانش مليت های ديگر و تجربه های شان آشنا می ساخت.

 کشور پهناور هند در آرامش نسبی قرار داشت و اين آرامش خود موجب می شد تا از نقاط دور دست مثل بنگال و پشاور،  هنرمندان به دربار شاهان مغول بيايند و در ضمن آنکه اثر خود را بر نويسندگان و هنرمندان ديگر ميگذاشتند، اثر از ديگران را هم می پذيرفتند. تا آن روز اگر هنرمندان ما تحت تاثير عرب ها هنر اسلامی را تبارز می دادند، سرانجام پذيرفتند که خواهر هنر فارس يعنی هنر هند وجوه مشترک بيشتر با هنر ما دارد.  زيرا که سابقه ی مذهبی اين دو ملت تا قبل از تهاجم عرب يکی بوده و اين عرب ها بوده اند که آشنا زدايی را بين آن ها ايجاد کرده اند. دو ملتی که شاخه های شان بالاخره به درخت آريايی پيوند می خورد .

به اين ترتيب می رسيم به جايی که بگوييم سبک هندی ، زبان بومی شعر نيست و در آن حکمت عرب ، تخيل فارس و عرفان هند با هم آميخته اند و شايد که اين تعريف هم کافى نباشد، پس بهتر است بگوييم که در اين سبک جوهر فکری هفتاد و دوملت به مثل عقيق درخشنده بر تارک پرافتخار شعر ما تلالؤ می کند .

نقطه ی اوج امپراطوری مغول در حقيقت نقطه ی انعطاف آن هم بود و بعد از آن، اين امپراطوری همواره سير نزولى را پيمود و نتوانست که دربار خودش را با آن هيمنه ی گذشته احيا نمايد . بزرگترين امپراطور مغولی يعنى اورنگزيب ، در ضمن آن که دامنه ی فتوحاتش را در چهار سوی کشور پهناور هند وسعت داد ، در حقيقت تومار امپراطوری را هم بست. اين امپراطور با جزم و تعصب بيش از حد رفتار نمود و خودش را در هيأت سربازی ديد که با شمشير اسلام به جنگ تمام اديان ديگر می رود و مردمان آن ها را به دين اسلام مشرف می سازد. اصل همزيستى مسالمت آميز که توسط اکبر بنيان گذارده شده بود از بين رفت. شاعران و نويسندگان هندو از دربار رانده شدند. مؤبدان عبادتگاه های هندوان تحقير گرديدند. و اورنگزيب گويى به اين هم بسنده نکرد و امر داد تا از تمام مردم غير مسلمان هند جزيه بگيرند. سپاه اورنگزيب به نام اينکه رسالتش را در مقابل اسلام تکميل کرده باشد، در فتوحاتش مردمان غير مسلم رااز تيغ می كشيدند و آنچه به نام هنر غير اسلامی عرض وجود کرده بود يا به گونه يی از بين ميرفت و يا آن را به چشم حقارت ميديدند. هنرمند هندو نظر به اقتضای زمان، نه به سببی که خودش آرزو نداشت فرهنگ فارسی را دريابد،  به خاطر جزم حکمران متعصب از حريم اين فرهنگ رانده شد. گليم زبان فارسی به نام اينکه زبان مردم مسلمان است از خانه هندو جمع ميشد و هندوان به ناچار خود شان را در رقابت با مسلمانان ديدند. اگر برنامه های اکبر تعقيب می شد و زبان فارسى بدون تنگ نظری از کران تا کران هند رخنه می کرد، امروز شايد شاعرانى مثل چندر بهان لاهوری گوشه ی وسيع سبک هندی را به خود اختصاص می دادند و تعداد شان به هزاران می رسيد. اگر تعصب اورنگزيب و حکمرانان مسلمان ديگر از حد نميگذشت امروز شايد زبان فارسی به عنوان زبان رسمی ملت هند باقی ميماند و شاعران نام آوری مثل تاگور، کتاب گيتا انجلی خود را به فارسی می نوشت. اما اورنگزيب نه مرد مقالات بود و نه آن "آنى" را داشت که خود فکر می کرد دارد. او در حملات و يورش های پی در پی به مناطق مختلف هند، برگزيد که يگانه کتاب، يعنی قرآن را همواره با خود داشته باشد که در طول راه آن را تلاوت می کرد و يا شخص ديگری برايش می خواند. رقص، موسيقی، هنر نقاشی و حتی شعر در مقابل اين گونه ضابطه و تعصب اهميت خود را در دربار باخت و امپراطور مسلمان اين هنر های مختلف را به چشم کم ديد و در انظار مردم آن را بدعت معرفى کرد.

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول