خواجه بشيراحمد انصاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

به بهانه شهادت ياسر عرفات

 

 

نوشتهء خواجه بشير احمد انصارى

كانكورد- كاليفرنيا

bashir_ansari@hotmail.com

 

 

     سخن از عرفات و داعيه مقدس او سخن از حق و عدالت و آزادى است. سخن از عرفات سخن از فصل مهم تاريخ جهان است زيرا عرصه جولان عرفات سرزمينى بود كه از مدت چند هزار سال بدينسو كانون گرم كشمكشهاى بزرگ تمدنى بوده است. عبرانيها و كنعانيها در همين سرزمين رو در روى هم قرار گرفتند. جنگهاى صد ساله مسيحى عليه جهان اسلام بروى همين خاك صورت گرفت. موج آتشين مغول هم براى بار نخست در همين سرزمين عجايب خاموش گرديد.

قهرمان عرصه هاى توحيد و پدر دودمان نبوت؛ ابراهيم عليه السلام هم در همينجا چون شهاب ثاقب درخشيد و كران تا كران را نور و طهارت بخشيد. سليمان و داود در همين شهر كوس حكومت نواختند. عيساى مسيح در يكى از شهر هاى همين سرزمين بدنيا آمد. اينجا نخستين قبله مسلمانان، سومين مكان مقدس در جهان اسلام و پايگاه معراج واپسين پيامبر است. پيامبران زيادى در سايه درختان زيتون اين مرز وبوم بدنيا آمدند و در دل همين سر زمين رخ در حجاب خاك نمودند.

فلسطين مرز خونين شرق و غرب، نقطه اتصال قاره هاى سه گانه آسيا، افريقا و اروپا و مركز تفاعل مدنيتها و فرهنگهاى بزرگ بشرى چون تمدن سومرى، بابلى، مصرى، رومى و يونانى بشمار مى رود.

 مسئله فلسطين را ميتوان (ام القضايا) ى جهان معاصر بحساب آورد. فلسطين از نظر جنبش جهانى چپ نخستين سنگر مبارزه عليه امپرياليزم، از نظر مسلمانها قضيه نخستين جهان اسلام، از نظر عربها قضيه مركزى و از نظر ملتهاى آزاده دنيا گرمترين عرصه هاى نبرد عليه زورگوئى، افزون طلبى، تجاوز و نژاد پرستى بشمار مى رود.

خلاصه، از هر ديدى كه به قضيه فلسطين بنگريم، جنبش آزادى خواهى آنرا بخشي از جنبش آزاديخواهى جهان معاصر خواهيم يافت كه پيشرفتها و عقبگردهايش به پيشرفتها و عقبگردهاي نهضتهاى تحول طلب و آزادى خواه جهاني گره خورده است.

آنچه در اين نيم قرن در فلسطين رخ داد به هيچ معيار انسانى اى قابل فهم نمى باشد. حركت صهيونيستي پيش از آنكه محصول يك وابستگي باستاني به سرزمين اسراييل باشد، واكنشى بود سياسي در مقابل به اصطلاح يهود آزارینتی سيميتيزم) و تبعيض اقتصادي در كشور هاى اروپائى. ساكنان فلسطين در اين نيم قرنى كه گذشت بهاى جنايات اروپا را پرداختند. صهيونيسم در واقع با پيدايش فاشيسم در اروپا با جوهر تفكر نژاد پرستانه در هم آميخته شد. آنچه صهيونستها را به اسرائيل كشاند حرفهاي موسي درباره "سرزمين موعود" نبود، بلكه ميتواند در راستاى مهار خاور ميانه و شمال افريقا تفسير شود. آنچه در اسرائيل نطفه گذارى شد يك ملت تاريخا شكل گرفته نبود، يك ساختار طبقاتي هم نبود؛ بلكه اردوگاهى بود در استراتيژيك ترين نقطه زمين براي كنترول جهان عرب و تضمين جريان بی وقفه نفت.

سخن از فلسطين بدون عرفات سخنى ناقص خواهد بود. مردى كه نامش با نام فلسطين گره خورد و خود نمادى شد براى هويت ملتى كهنسال و مقاوم.

محمد عبد الرحمن عبد الرؤف القدوة الحسيني معروف به ياسر عرفات در حساس ترين لحظات تاريخ كشورش رخت از جهان بر بست. او اسم ياسر و لقب عرفات را از مبارز پيش كسوتى كه در جنگ مردمش عليه استعمارانگليس كشته شده بود بعاريت گرفت. هنوز چهار ساله بود كه مادر را از دست داد. رشته مهندسى را قاهره تمام نمود و هنوز فارغ نشده بود كه موهبت رهبرى در وجود ش شگوفه كرد. در اثناى تحصيل بود كه به جنرال محمد نجيب نامه اى نوشت، پيامى كه مكون از سه كلمه بود لاتنس فلسطين يعنى (فلسطين را فراموش مكن). ميگويند او اين نامه را بخون خود نگاشته بود. عرفات در آغاز به نهضت اخوان المسلمين گرايش داشت ولى بزودى راه مبارزه مسلحانه را در پيش گرفت و با آنها بريد. در سال 1957 سازمان آزادى بخش فلسطين را پايه گذارى نموده و در راه كسب مشروعيت آن دست به اقدام شد. در سال 1964 توانست اولين دفتر سياسى اين سازمان را در الجزاير بگشايد. در سال 1968 جمال عبدالناصر او را ممثل ملت فلسطين خواند. ياسر عرفات در سال 1974 به سازمان ملل آمده و سخنرانى مشهور خود را ايراد نمود. او گفت: " داعيه فلسطين جزء قضاياى انسانى و عادله اى است كه از استعمار رنج مى برد". او همچنان گفت: "من اينجا با تفنگ جنگجو و شاخه زيتون آمده ام، نگذاريد كه شاخه زيتون از دستم بيفتد".

عرفات براى پنجاه سال آرمان ملت مظلومش را در قلب و وجدان جهانيان زنده نگه داشت. عرفات در مسير طولانى مبارزه و مجاهده اشتباهاتى هم داشت. او در بحران کويت از صدام حسين دفاع نمود که اين امر باعث خدشه دار شدن چهره اش در انظار کشورهاي عربي خليج فارس گرديد و در نتيجه داعيه ملى او به حاشيه رانده شد. اشتباه ديگر او پشتيبانى از اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروى سابق بود كه در حافظه تاريخى ملت ما ثبت مانده است. دولت افغانستان در دو مرحله به مسئله فلسطين توجه نمود كه يكى در دوران حكومت حزب دموكراتيك خلق افغانستان بود و ديگرش در زمان حكومت طالبان. اما ضرر اين توجه بيشتر به ضرر فلسطين بود تا به نفع آن زيرا مردم ما آنهائى كه به كنه قضايا دسترسى نداشتند با خود ميگفتند كه حكومتى كه خود دست نشانده است چطور ميتواند از قضاياى عادلانه و آزاديخواهانه دفاع نمايد! دفاع اين دو رژيم از قضيه فلسطين همانقدر عجيب بود كه پشتيبانى عرفات از اشغال افغانستان. در سالهاى جهاد افغانستان هم شعبده بازانى چند از راه بلند كردن شعار فلسطين و بيت المقدس مسلمانان ساده لوح حوزه خليج را فريب داده و پول فراوانى بدست آوردند. در دوران حكومت متوليان بتكده استبداد مذهبى– قبيلوى طالبان، در آن شب و روزى كه استخوانهاى كودكان فلاخن بدست فلسطينى درزير زنجير تانكهاى ارتش مجهز به سلاح اتومى اسرائيل خورد مى شد، ملا عمر با صدور اعلاميه اى از ملت افغانستان خواسته بود تا براى مردم فلسطين دعا كنند. من در آن وقت پيرامون اين اعلاميه رهبر طالبان كه بيشتر به موضعگيرى هاى سياسى ملا نصر الدين شباهت داشت تا موقف رسمى زعيم يك دولت، مقاله مختصرى در ماهنامه (افغانستان) نگاشته و اين شعر علامه اقبال را آورده بودم:

فرنگى صيد بست از كعبه و دير     صدا از خانقاهان رفت  لاغير

 حكايت پيش مـــلا بــاز گفـتــــم      دعا فرمود يا رب عاقبت خير

در 11 سپتمبر 2003 حكومت اسرائيل فرمان تبعيد عرفات را از خاك فلسطين اعلام نمود ولى او در پاسخ گفت: آنها ميتوانند مرا بكشند اما نميتوانند مرا از كشورم بيرون رانند. در 26 جون 2002 جورج بوش خواهان تغيير زعامت فلسطين شد، غافل از اينكه عرفات با ساير رهبران جهان عرب تفاوت دارد. آنها مشروعيت شانرا از كاخ سفيد اخذ ميكنند و عرفات مشروعيت رهبرى خويش را از داعيه بر حق ملتش كسب كرده بود، مشروعيتى كه باد و باران حوادث و فراز و فرود سياستهاى جهانى نميتوانست آنرا خدشه دار سازد.

عرفات در گذشت و كشورهاى جهان و رهبران دنيا بجز يكى دو زعيمى كه بيشتر نيازمند معالجه روانى اند، ديگر همه از او به نيكى ياد نمودند. آقاى بل کلينتون رئيس جمهوري اسبق آمريکا با انتشار بيانيه ‌اي اعلام کرد: "من درگذشت عرفات را به خانواده وي، همکارانش در سازمان آزاديبخش فلسطين و ملت فلسطين که به خاطر درگذشت مردي داغدار هستند که براي مدت زيادي مظهر همه اميدها و آرمانهاي ديرينه آنان بود، تسليت مي‌گويم." در مرگ او از دانشمندان مسلمان گرفته تا خاخام هاى يهودى، از علمبرداران گرايش چپ گرفته تا رهبران آزاده دنيا همه زار گريستند.

عرفات آنگونه مرد كه زندگى كرد. او تا آخرين لحظه تسليم مرگ نشد. عرفات هم در مرگ و هم در زندگى به اسطوره پيوست. او حتى پس از مرگ خارى در بغل اسرائيل خواهد بود، زيرا او وصيت كرده بود كه در بيت المقدس دفن شود. اين بدين معنا است كه تا زمانى بيت المقدس آزاد نشود و عرفات در دل آن بخاك سپرده نشود ملت فلسطين دست از مبارزه بر نخواهند داشت. آری! تا زمانى كه جسد عرفات در كنار مسجد اقصى جا داده نشود، ملت فلسطين آرام نخواهد نشست. عرفات همانطورى كه زيست همانگونه مرد؛ نعش او آواره است ولى مرده اش نميخواهد از بيت المقدس دور باشد. عرفات همان قسمى كه زندگى كرده بود همانطور مرد؛ اگر در زندگى خويش توانسته بود در طول چهار دهه از چپ ترين تا راست ترين گروه هاى مبارز فلسطينى را زير چتر خويش گرد آورد، مرقدش نيز محور وفاق ملى فلسطين خواهد شد.

محمد عبد الرحمن عبد الرؤف القدوة الحسيني معروف به ياسر عرفات نماد قهرمانى است كه براى آزادى و سر بلندى مردمش نيم قرن مبارزه كرد. او مربوط به همه ملتهائى است كه براى آزادى و عدالت مبارزه ميكنند. او مردمش را از حالت توده اى پناهنده تا سرحد ملتى يكپارچه ارتقا داد. او داعيه برحق مردمش را در دستور كار جامعه بين المللى قرار داد. عرفات رهبرى بود كه از آغاز تا انجام در سمت مخالف جريان قدرت شنا نمود و موفق هم بود. عرفات يكى از دريافت كنندگان جايزه نوبل بود. او معاونيت سازمان كشور هاى عدم انسلاك و معاونيت سازمان كنفرانس كشورهاى اسلامى را نيز عهده دار بود. او در مركز ثقل زعامت عربي قرار داشت. اما گذشته از همه اين القاب و (افتخارات) او هيچگاهى كشور و مردمش را نفروخت. او با كشور ها و رهبران زيادى در تماس و تعامل بود ولى تا پايان مسير زندگى سياستمدارى ماند سازش نا پذير و دژى ماند تسخير ناپذير. رمز بزرگى عرفات در همين نقطه نهفته بود.

يادش گرامى، داعيه اش پيروز و جايش فردوس برين باد.

 

 

 


صفحهء اول