عزیزالله ایما
دی شیخ باچراغ همی گشت گرد شــــهر
کز دیو و دد ملولم و انــــسانم آرزوست
گفــتــند یافــــت می نشود جــسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست
مولانای بلخی
به دنبال کسی
دیرگاهی ست سفر کرده ام و لیک هنوز
من به دنبال یکی آینهء گمگشته
من به دنبال یکی عشق
من به دنبال کسی میگردم
گه فرو گاه فراز
گه شتابنده گهی آهسته
گه کم و گاه بسی میگردم
من به دنبال کسی میگردم
از دم سردِ بلندای شکوهِ شهری
ـ شهر رنگینی درد
شهر یخبندی دل ـ
کاهن و پولادش
از هوس پوسیده ست
سوی آن کلبهء دودیِ چراغانیِ مهر
دم به دم پیش و پسی میگردم
من به دنبال کسی میگردم
سویس ـ 12/1/1381
صفحهء
شعر و داستان
صفحهء
اول
|