علی محمد مؤدب

 


 

 

 

 

نگاهی به "لحظه های سربی تیرباران"

 

 

علی محمد مؤدب

 

 

 

 

چه به زبان بیاوریم و چه پنهان کنیم، نوشتن در باره شعر، قبل از هر چیز فرع بر تعریف منتقد از شعر است و من برای اینکه صحبتم روشن تر و قابل درک تر باشد، ابتدا تعریف خودم را از شعر و شاعر بیان می کنم و آن وقت با این ابزار و با این عینک با هم به سراغ شعر پرتو نادری خواهیم رفت در "لحظه های سربی باران".

     شعر نام گذاری دوباره جهان توسط شاعر است، کار ویژه زبان نام گذاری است و شاعر کسی است که در دل یک زبان، یک زبان دیگر به وجود می آورد که متکفل نام گذاری و تعریف دوباره اشیأ و رابطه ها است. پشت هر زبانی جهان بینی سابقه داری نهفته است که حاصل مشاهده ها و تجربه های صاحبان زبان است در طول تاریخ زبان و شاعر به تنهایی دست به تعریف هستی و رابطه انسانها میزند و این گونه به زبان ویژه خود دست می یابد. در نتیجه صاحب موضع می شود و بسیاری از عادت ها و اعتقادها را نمی پذیرد و شیوه مطلوب خود را در زبانش به اجرأ می گذارد. و به مخاطب پیشنهاد می کند.

     پس از این مقدمه مختصر و طبق این تعریف، می توان نادری را شاعر دانست و آن هم شاعری که به اندازه زیادی در کار خودش مؤفق است. نادری ارچند اصرار زیادی بر استفاده از کلمه ها و و اصطلاح های بومی ندارد، اما شعر او در خدمت نمایش هنر و نگاه او به محیط زنده گی اش یعنی در خدمت نمایش تصویر پرتو نادری از افغانستان قرار می گیرد. در عین حال دارای موضع نیز هست. یعنی بسیاری از عادت ها را نمی پذیرد و این ناخرسندی را با رفتارهای زبانی اش نشان می دهد.

 استفاده درست و استادانه نادری از در "لحظه های سربی تیرباران" از طنزی تلخ و گزنده، اما در عین حال سالم، مهم ترین جلوه ناخرسندی متفکرانه او از محیط پیرامونش است، زیرا طنز، شوراندن زبان در برابر قدرت است:

 

در کوچه اگر با خرسی مقابل می شوم

با لبخند مضحکی می گویم

از دیدار تان خوشحالم

یا

تو می روی

و آن که به نام تو گریبان پاره می کند

کلاغ حریصی است

که چشم به صابون ته مانده بیوه زنی دوخته است

 

مشابه این سطرها در کار نادری کم نیستند:

 

دوستان ما

بی آنکه آب را گل آلود کنند

از رودخانه های خونین "یازدهم سپتمبر"

ماهی قزل آلا می گیرند

 

نادری برای نمایش ناخرسندی اش از قدرت اعجاب انگیز خیال خود نیز به خوبی استفاده می کند:

 

و ستاره گان گویی

روزنانی اند به سوی دوزخی

و یا

اینگونه تا کی و تا چند

میتوان چشم انتظار بهار موهومی ماند

که شاید چنان پرنده یی

در قفس زمستان

یخ بسته است

 

و یا

زندگی شاید خود شیطان است

که معاویه را از خواب بیدار کرده است

 

 و از این دست هم در کار نامه های نادری کم نیست.

 

     نکته های دیگری هم در مورد زیبایی های شعر نادری می توان گفت که از آن ها در می گذرم تا سر وقت مشکل جدی "لحظه های سربی تیرباران" برویم:

 

     اصلی ترین و فراگیرترین اشتباه نادری که باعث می شود مخاطب به راحتی نتواند با شعر او صمیمی شود، از میل او به توضیح و تشریح ناشی می شود. شعر نادری در مجموع حالت گپ زدن و درد دل دارد و چون نادری انسانی با تجربه های تلخ فراوان است و از محیط آگنده بادرد برآمده است، صحبتش خیلی طولانی می شود و دچار حشو و پرگویی می گردد. گاهی از عطف های بی مورد استفاده می کند، مثل همان مثال قبلی: "این گونه تا کی و تا چند ..." در این سطر "و تا چند" چه چیزی به شعر افزوده است و چه توجیهی برای برای حضور خودش دارد؟

     توضیح واضحات از دیگر گونه های این مشکل فراگیر نادری در "لحظه های سربی تیر باران" است. مثلاً به همان سطرهای ناب "ستاره گان گویی روزنانی اند / به سوی دوزخی" می افزاید: "که من همیشه از آن ترسیده ام". این توضیح اصلاً ضرورتی ندارد، ولی همانطور که عرض کردم شاعر چون دارد درد دل می کند و خیلی صمیمانه گپ می زند، حواسش نیست و چنین توضیحی را مرتکب می شود.

 استفاده بیش از حد و آزار دهنده نادری از ترکیب های وصفی و اضافی باعث می شود شعر او به ورطه ذهنیت بیفتد و مخاطب در برقراری ارتباط با آن دچار مشکل شود. حال آن که دریافت های ذهنی و معنوی شاعر باید توسط نمادها و مابه ازاهای عینی به مخاطب منتقل شوند. از نمونه های خیلی مؤفق این کار شعر "خانه دوست کجاست؟" سهراب سپهری یا شعر "آیه های زمینی" فروغ فرخزاد است و اصلاً هر شعر موفقی این خصوصیت را دارد.

     در بسیاری از موارد با حذف یک یا چند جز از اجزأی ترکیب های وصفی و اضافاتی که در "لحظه های سربی تیرباران" مورد استفاده قرار گرفته اند، چندین برابر، بر ارزش شعر افزوده می شود، ببینید:

 

و کودکان دهکده سبز روشنی

نام تو را چنان مترسکی

روی تپه بلند بازی های کودکانه شان

و کودکان دهکده سبز روشنی

نام تو را بر تاریخ می نویسند و در آفتاب می گذارند

 

     اگر از سطر اول و چهارم "دهکده سبز روشنی" را و همین طور از سطر سوم "کودکانه" را حذف کنید نه تنها از ارزش شعر کاسته نمی شود بل همانطور که ذکر شد چندین برابر بر ارزش شعر افزوده می شود و دایره تأویل آن گسترده می شود:

 

از این دست توضیح واضحات در شعر نادری کم نیست:

 

و ماه عمامه اش را

بر فرق سیاه شب می گذارد

 

     اگر شب فرقی داشته باشد، حتماً فرق شب "سیاه" است! این کلمه "سیاه" در این جا هیچ کار ویژه یی ندارد. اگر فروغ فرخزاد به جای "و ماهیان به دریاها خشکیدند" گفته بود: "و ماهیان بازیگوش معرفت به دریاهای مثال وجدان های ما خشکیدند"!! به طور طبیعی بسیار از ارزش کارهای او کاسته می شد. این را فروغ مرتکب نشده است، ولی متأسفانه نادری به کرات مرتکب می شود و اصلاً همه کتابش از اولین تا آخرین صفحه آگنده از ترکیب هایی است که می توان بعضی از اجزای آن ها را حذف کرد. برخی از آن ها را ببینید:

 

پس کوچه های هول و اضطراب، ص1 / شیوه رفتار، ص4 / کوره دشت بایر بی آب، ص5 / گلوله های نفرین و نفرت، ص5 / کبوتران سپیدبال نیایش، ص7 / نور خلوص، ص9 / دیوارهای شکسته مفلوک، ص17 / دشت های هول و اضطراب، ص 17 / بادهای سرخ حادثه، ص20 / تبسم لئیمانه، ص21 / انبوه جمجمه های نیاکان، ص21 / کوچه های تاریک ویرانی، ص 22 / هفت اقلیم شوم شقاوت، ص22 / اندوه سرگردانی، ص24 / منقار سیاه خویش، ص25 / زمین زخم خورده غمناک، ص25 / سایه سبز سعادت، ص26 / چارچوب قانون ملخ های تشنه گی، ص26 / دهاتیان صادق ساده دل، ص31 / پرواز عاشقانه آفتاب، ص32 / دلقکان یاوه روزگار، ص32 / گلدان تنگ سالهای شوم، ص37 / ابدیت انفجار، ص45 / ریسمان خمیده تاریخ، ص48 / مراسم اعدام آفتاب، ص54 / درخت زنده گی من، ص56 / خاک حادثه، ص56 / التهاب شهوت، ص57 / کسوف حادثه، ص59 / بر زمین عشق و عاطفه، ص60 / قصیده بلند کاخ های روشنایی، ص64 / لبخند مضحک، ص68 / بهار موهوم، ص65 / گرگان بیابانی، ص73 / دشت های اسطوره تنهایی، ص73 / دهکده پرواز، ص74 / و ...

 

     نادری بی شک یک شاعر متفکر و صاحب نظر است، اما برای ارایه و اجرای هنری فکر خود در زبانش مشکل دارد و سعی می کند با ترکیب سازی های پیچیده فکرش را به نمایش بگذارد. یکی دیگر از اشتباه های او استفاده زیاد از کلمه های چون "حادثه" و "تاریخ" است که این خطا را هم به همان دلیل قبلی مرتکب می شود یعنی می خواهد موضع سیاسی خود را به خوبی نشان دهد. که در عمل با این نوع استفاده از کلمه های مثل "حادثه" و "تاریخ" از ارزش هنری کار خود می کاهد و ترکیب های مثل "خون تفکر تاریخ" را می سازد که در دور کردن مخاطب نقش مهمی را بر عهده می گیرند.

    

     در یک جمعبندی و با توجه به نمونه هایی که از قدرت نمایی پرتو نادری ذکر کردم، او نشان می دهد که میتواند یک چهره با قدرت باشد، ولی به هر دلیلی بسیار آسان گیر است و هر متن بی روحی را شعر می داند و همین آسان گیری مرگ شاعر است. حتا او در مورد نام این کتابش هم دقت زیاد نکرده است و با آوردن "تیر باران"، همان کاری را که در تمام شعرها کرده در مورد نام کتاب هم انجام داده است.

     آخر سخن اینکه: درست است که هنرمند باید صاحب موضع و صاحب نگاه ویژه خودش باشد، ولی این موضوع و نگاه نباید به صورت حرفی بیان شود، بلکه باید در رفتار تکنیکی هنرمند پیاده شود و به نمایش درآید.

 

 

 

 

 


صفحهء اول