نقدی بر نقد دکتور خليل الله هاشميان

(دوکتور اکرم عثمان)

 

 دانشمند گرانمايه مدير مجلهء آئينهء افغانستان؛

 ناگفته روشن است که مسأله حق و تکليف در عرصهء نويسندگی يک عمليهء دوجانبه است. يکی اينکه هر نويسنده حق ابراز نظر دارد و ديگر اينکه همين ابراز نظر برای خوانندهء جدی ايجاد تکليف می کند که خوب و خراب آن نظر را به ترازو بکشد و قدر و قيمتش را معين کند. پس عطف توجه شما به سياه مشق اين جانب «لويه جرگه در ترازوی ديگر» سزاوار ابراز سپاس فراوان است ولی نکات مندرج در نقدوارهء شما ايجاب نقد در نقد را می کند که اميدوارم اسائهء ادب تلقی نشود و آن بزرگوار را ترغيب کند تا اين مناظره را به منظور حلاجی بيشتر، پی بگيرند و اين شاگرد را بيش از پيش بنوازند.

مفتاح باب اين که، شما در نقد آن مقاله، نخست صاحب اثر را به اصطلاح پخته پرانک! کرده ايد و گناه های خرد و کلانش از گونهء داشتن سلام عليک با آقای قوی کوشان مدير نامهء اميد و همسويی يا همکاری با جناح پرچم حزب ديموکراتيک خلق را برملا کرده ايد. در حاليکه حکم انصاف و عقلانيت آن بود که مقالهء بنده  زير ذره بين قرار می گرفت نه خود بنده.

ظاهراً چنين می نمايد که آن بزرگوار تصور کرده اند که آشنايی با قوی کوشان و احياناً همنوايی با يک جريان چپ سياسی، خطايی منکر و نابخشودنی است و افشا يا رويکرد چنان رازی (اگر بتوان رازش ناميد) اين خاک پای عالم را به خاک سياه می نشاند.

هرچند اين طرز برخورد به مسأله را بسيار ناسودمند نميدانم ليکن برآنم که چنين درآمدی به قضيه منجر به خلط مبحث می شود و به طرفين اجازه می دهد که خصوصيات همديگر را بالا بکشند و از اندازهء قد، قطر شکم، مزهء دهن، وزن بدن، کوچه گی ها، دوستان دور و نزديک، بقال سر کوچه و اعتقادات شخصی جانبين خبر بدهند. اما دوستدار تان به سهم خودش، به خود اجازه نمی دهد که وارد چنان دقايقی شود و از آن جناب نيز به خاطر تکرارش نمی رنجد.

حالا می کوشم حتی المقدور، ابهامات حاصل از انتقادات تان را روشن کنم.

 

برای خواندن مکمل اين مطلب، به شکل PDF، لطفاً روی اين نوشته کليک کنيد.


 

صفحهء گذشته