|
لویه جرگه در
ترازوی د یگر
بحران مشروعیت درد مزمن تاریخی ما است. تا دم حاضر مردم فرودست در وطن ما تقريباً هيچ وقت خودش بر خودش حکومت نکرده و حکومتهايی که زمام امور مردم را بدست گرفته اند مشروعیت کامل نداشتند و دلیل عدم حضور مردم در کار تعین نظام سیاسی شان اعمال زور یا غلبهء نظامی به عنوان پایهء تاسیس حاکمیت بوده است. جامعهء ما همیشه ملغمه و ترکیبی از اقوام و طوایف نامتجانس بوده و هر قومی در زمان اقتدارش از تنها وسیلهء تأمین اقتدار که جبر نامشروع! بوده بهره برده و دیگران را برده و بندهء خود کرده است. در گذشته های دور و نزدیک هر واحد قومی همینکه قدرت را قبضه کرده در پی توجیه اقتدارش برآمده و کوشیده است که برای چنان استبدادی مشروعیت آسمانی و قانونیتی زمینی دست و پا کند که در واقع استفادهء ابزاری از حقوق لاهوتی و ناسوتی بوده است. لویه جرگه ها هم از همین جد و جهد و بستر های فکری و اجتماعی برخاسته اند. برای شماری از پژوهشگران ما تبعیضِِ، حق کشی و ستم اجتماعی از دوصد سال و اندی به اینطرف شروع می شود که در واقع نظریه های غیر تاریخیست. استبداد شرقی یا آسیایی سر به هزاران سال میزند و فروکاستن چنین بیداد دراز دامنی به دو صد سال، به قیزه کردن مرکب از دمش میماند! در پشتهء پهناور منطقهء ما به اضافهء خاورمیانهء عربی و نیمقارهء هند هرگز حکومت مردم سالار و مبتنی بر ارادهء آزاد مردم آن جوامع تشکیل نشده است. امپراتوری هایی که بدست ما یا دیگران ساخته شده بودند ازهر رنگ و قماشی مشروعیت دموکراتیک نداشتند و همه سر و تهء یک کرباس بودند. ما عادتا ً ستمهای خود بر دیگران را با تساهل و رواداری و چشم پوشی و پرده پوشی فوراً برائت داده ایم اما ستمهای دیگران بر خود را، تجاوز و جنایت و ایلغار نامیده ایم که باز هم برخوردی تعصب آمیز و یکسویه به مسأله است. استبداد همیشه نامشروع بوده چه توسط خودی یا بیگانه و چه در جابلسا یا جابلقا!
|