فاروق فرزين

پيشاور.دلو ۱۳۸۳

 

 

پاتك - همان ، پاتك باشد، چه در ديوان ، چه در سرك باشد.

 

 

 

 

اين خامه و نامه از سير وسفر به كابل در مراجعه به دفاتر، حكايتي و شكايتي اندر باب ارتشاء دارد:
به ارباب امور دولت جمهوري اسلامي افغانستان پوشيده نيست كه رشوه ستاني در دستگاه دولتي به ادامه بيش از يك دهه چور وچپاول،غنيمتگيري، قاچاق، آدم ربايي و اختلاس بيت المال، به يك امر عادي و علني مبدل شده و از كنترول برآمده است.از روسا تا مأمورين اكثر ادارات و دفاتر عليه مراجعين اتحاد نامقدس كرده اند كه بايد جيب هاي عوام الناس را در داخل شعبات، خالي كرد، و آنرا شجاعانه و عادلانه تقسيم نمود.
اين قلم به بيان دو سه تا نمونه اكتفا ميكند:
محكمه ناحيه عنواني آمريت احصائيه كابل استعلام داد كه در مورد ورثه معلومات بدهيد. مدير شعبه از من تذكره متوفي را خواست. گفتم : تذكره نيست،ولي آدرس مكمل صفحه و جلد و سال و محل صدور را داده ميتوانم تا در پاليدنش به تكليف نشويد. گفت: نه، نمي شود. گفتم : اگر ممكن نيست جواب استعلام را بنويسيد. گفت: سختي مكن هر كار دنيا با پول ممكن است در غير آن داد و بيداد فايده ندارد. ما اينجا براي ساعتتيري نه نشسته ايم. با اشاره انگشت، رئيس را نشان داد و گفت كه با دگروال صاحب مفاهمه كنيد. او واضح تر گفت كه اين كار ساده نيست،زحمت و مسوؤليت دارد، پاليدن آن وقت زياد كار دارد. تكليف است. ما هم اولاد دار هستيم . قيمتي است. در اين مأموريت از همه كار و غريبي دنيا مانديم . . .
بلي، صفايي چند ساله را تحويل ميكردم، كبير خان مدير صفايي گفت: تحويلي و جريمه هفت ساله تو چهل و دو هزار افغاني ميشود. برايت يك تعرفه دو هزاري ميدهيم تحويل بانك كنيد. چهل هزار متباقي را با ما جور بيائيد، چندش را به ما ميدهيد؟ در حالي كه تحويلي من ۶۵۰ افغاني ميشد. انجينر احسان به بهانه قباله عرفي از تثبيت قيمتگزاري جديد تا اخذ پول ابا ميورزد. انجينر هاشم ناحيه سوم تا كه پول گرفت و زمين انقباض كرد، ميگفت: خانه تو ۴۳متر بيشتر از مساحت شامل قباله است. القصه هركدام به نوبه خود جزيه ميگيرند.
در محكمه ناحيه اول ملا و اكرام در رشوه ستاني يد طولا دارند. آن دو نفر دستكي مولوي و قضات شعبه اند، تا كه نوتهاي هزاري را نگرفتند، وثيقه برايم داغ نكردند. از بام تا شام غازي و قاضي تا سارنوال در تكاپوي شكار اند.
حالا به يادآوري سه موردي كه چراغ بي فروغ اميدم را نسبت به فرداي كشور در رواق قلبم روشني بخشيد، ميپردازم :
۱- صداي مدير محاسن سپيدي از شعبه اداري دافغانستان بانك هنوز در گوش دلم طنين دارد: بچيم من سيد، اولاد پيامبر هستم. قانوني بدون طمع و توقع كار ميكنم !
۲- همينطور سارنوال ناحيه هشتم اذعان داشت: من كار خود را كردم ، فيصله را نوشتم . صادر و ارسال هم كردم، تو حق به جانب بودي و هستي. فكرت باشدكه كسي به نام من پولت را نگيرد. من با معاشي كه چاي و نانم ميشود، قانع هستم . خيال و هواي پلو و چلو حرام در سرم نيست.
۳- از پوهنتون كابل طي يك پروسه طولاني، سرتفكيت تحصيلي اخذ كردم. هيچكس به ايما و اشاره هم ، درهم و ديناري نخواست. خوشا فضل و ادب پوهنتون .كاش همه دواير ما چنين وقار،عزت و تقواي نفس مي داشتند.
اين قصه ها و غصه ها را در هر جا به هر كس كه گفتم، آنها بنا بر برداشت و درك و سليقه خود علل اين افتضاح را شرايط ناگوار اقتصادي، برهم خوردن تناسب عوايد از اثر استخدام دالري در انجوها و موسسات ، عدم لياقت و كفايت اداره، ملوس بودن مقامات، حرص و شيطان، آزادي و دموكراسي خواندند كه:
معاش مامورين كم و قيمتها بالاست. آب از سرچشمه ها خت است. روساء از مامورين گماشته خود حق ميخواهند. اشپلاق چور زده شده است. مربي كه داريد مربا بخوريد، در اين يك بام و دو هوا، يك مامور ۵۰۰$ معادل ۲۵۰۰۰ افغاني معاش يك ساله يك مامور را در يك ماه اخذ ميكند، مامورين كه رشوه نگيرند، چه كنند ؟!
جرئت عبور از ميان ميز هاي مامورين شاروالي، محكمه ها و سارنواليها مثل جان نثاريهاي راهيان شاهراه كابل – تورخم در سالهاي پاتكسالاري دل و جگر شير ميخواهد. خاطره هاي جانگداز گذر از پاتك هاي قوماندان زرداد در سروبي فراموش ناشدني است.همان پاتكها از سركها به دفاتر نقل مكان كرده اند. شماری زير نام بازسازي، هي مصروف جيبسازي اند. حق القلم را چون شير مادر حلال و ماموريت را مقام غير مسوؤل ميدانند. مامورين باجگير كه چون بوف هاي شاخدار در كنج و كنار شعبات قابو نشسته اند و به قانون اعتنا و احترامي ندارند. ديگر شيريني و شكرانه و چاي پولي نمي خواهند، بل مراجعين را بي آزرمانه با قلم تهديد ميكنند كه دست تان خلاص و چهار طرف تان قبله !
مظالم سه ساله قلم ، روي سياه استبداد دودهه تفنگ را با قلعي سپيد ساخت.
 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول