گل محمد اســـرار

 

 

اميد  شهيد

 

 

در دره های ميهن ما

بينی يكی فتاده اينجا

آن ديگر آنجا

آن يك به بيخ سنگ

وآن ديگرهم زير بته ای

بينی نه يك نه دو و نه سه

بر هر طرف فتاده

به چندين و چند و چند

ليكن همه به يك نواخت

ساكت به خون تپيده

زخمی زراكت ومرمی مرگبار

برداشته ازين طرف و آن طرف

ديگر برايش چه تفاوت نموده است

مرمی ز خود بوده

يا اينكه دشمنی !!!

نه نه كس دشمنی نه بوده است

يا اينكه دوستی نبوده است

پرسيدم از يكی

كه چرا اين چنين شده؟

گفتا مپرس كه ما رفته گان

يك آنكه

جمله زيك ماو مأ منيم

بر آنكه من شليك نمودم

بر آنكه يار من

يا آنكه بر من وهم سنگرم

انداخت راكت و آوان

از اين طرف و آن طرف

ا كنون همه يكجا شديم

هيچ فرق بين ما نبوده 

زيرا كه پوست وگوشت

خون ورگ واستخوان ما

از يك وطن از يك ديار

 بوده ايم 

دوديگر آنكه

اولاد ما كه زنده مانده

هم يكسان به حال در بدريست

از صبح تا به شام

در پی يك لقمه نان

گاه در راه حق شهادت

گاه در بارگاه قوماندان

تفنگ بدست و آمری زمان

اين خانم بلا كشيده

و اين اطفال مانده ای

از آن پدر كهبنام جهاد

جانداد و مرد

يا آن پدر كه بنام صلح و آزادی

با اعتماد به نامرديی رهبرش

جان داد وسنگری رها نكرد

كو آنكه بگويد 

شهيدی رهُ وطن شدند

نه من خود صدا كنم

كه باز هم نه ما ها هر دو طرف

نه شهيديم و نی شهادت نصيب ماست

نی لايق صواب

ماهيم گنه كاران روزگار

ماهيم آن جانيان ستم كار

ظلمی نموده ايم

وحشت آفريده ايم

بی داد كرده ايم

غوغا بر آفريده ايم

با امركه؟

اين آمری زمان كه مليون دوخته است 

اين پاك طينت!!! ما كه قصر ها خريده است

واين ها سخنان اند كه مادران و بيوه زنانی ميشنوند كه عزيزان

شان در دره ها ودشت ها و دامان كشورخوابيده اند 

 

با درود های صادقانه

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول