غ. جاهد - لندن

 

 

مسئلهء افغانها در ايران

 

 

 

در طول سده ها مسئلهء يهود در اروپا محور كشمكش های زياد بوده است، شكل حاد آن در فاصلهء جنگ جهانی با ايجاد كوره های آدم كشی و اردوگاه های كار اجباری و زندانهای نازی ها تبلور يافت. مدتی است به اين فكرم كه چه تفاوتی بين مسئلهء يهود و مسئلهء افغانها در ايران وجود دارد؟ مشكل يهوديان در اروپا، جدای ضديت مسيحيان با يهودان، مشكل دينی و تاريخی بود كه در قانون موسايی وجود داشت و مانع جذب جامعهء اقليت يهود در جوامع اروپايی می گرديد. مشكل افغانها در ايران نه همچون يهوديان در «مرامنامهء » آسمانی ( كه آنها را قومی برگزيده در روی زمين و تافتهء جدا بافته از ديگران اعلام می كرد...) كه در وضع بغرنج تاريخی ،اجتماعی ، سياسی ، اقتصادی و فرهنگی ايران امروز و حالت اسفبار افغانها در طول دو دههء گذشته نهفته است. نگاه من معطوف به عكس العمل جامعهء ايرانی به موضوع افغانها در ايران است با اين پرسشنماد كه آيا رفتاری چنان غير انسانی با افغانها در ايران در خور ايرانيان است؟ آيا تحقير ديگر ملت ها و بر نتافتن حضور مردمی از رنگ و فرهنگ و نژادی ديگر نشانهء متمدن بودن است و يا وانمودگی و بحران يك اجتماع در حال فروپاشي؟ و آيا سياست های دوگانهء دولت ايران هم در پذيرش و هم در تحقير افغانها در راستای سياست عمومی دولتهای ايران در ترويج «بيگانه» ستيزی خيالی موجب رشد روحيهء فاشيستی در قشرهای مختلف جامعهء ايران و حتی بحرانهای سياسی و اجتماعی در خود ايران نبوده است؟ به نظر می آيد همهء اين مسايل پيوندی منطقی با هم دارند و خوب است كه حتی اگر اندكی زمختی اين انديشه موجب آزار عده ای از دوستان می شود به جوانب آن اندكی توجه كنند شايد عصر ارزش جان آدميان كه امروزه در ايران و در منطقه گو يا بهايی اندك دارد آغاز شود و چه بسا جنبش مدنی ايران پويای بيشتری يابد. به نظر می آيد خاليگاه جنبش جامعهء مدنی ايران عدم توجه به مسايل انسانی به معنای واقعی آن است به عنوان يك استراتژی دراز مدت...

 

دوستی ايرانی به حق می گفت وقتی در جامعهء ملتی توهين می شود چرا آن وضع را تحمل می كند؟ و ادامه می داد چرا اين ها به جای اينكه به كشورشان بروند به اردوگاه ها می روند؟! بروند به كشورشان... . به راستی ذلتی از اين بالاتر نيست كه انسانی تحقير شود و ذلت بار تر اينكه انسانهايی حقوق شان سلب شود و انسان های زيادی كه دلشان برای بر آروی حقوق انسانی و ارزش آدميان می تپد همچنان در كافه ترياها بحث های روشنفكرانه كنند و اذيت و آزار انسانهايی در نزديكی خود را نبينند و اگر هم ببينند با تعطيلی تمام انديشه های انسانی دم بر نياورند كه هيچ شانهء با لا بيندازند كه « حق شان است» ، افغانی های كثيف ايران را اشغال كرده اند در حاليكه برای خود شهروندان ايران كار وجود ندارد...»، « بهتر است كه از كشور اخراج شوند تا جامعهء ايران از شر آنها خلاص شود...» ، « ايران برای ايرانيان است...» ، « اين ها آدمكش، قاچاقچی، بی سواد و بی فرهنگ اند...»...

 

البته در دورهء حاد تاريخ غرب نيز يهودی های « كثيف» وضعی چنين داشتند، آنها همچون انگل، همچون ملت و نژادی پست و بی فرهنگ شمرده می شدند. هر آنكه از ميان زبانه های انتقاد نگذشته است نخواهد توانست به جهان تازه ای پای نهد و امروزه كه هدف همهء ايرانيان با فرهنگ ورود به آن جهان تازهء رها از تازيانه های تماميت خواهانه است آيا وقت آن فرا نرسيده است كه در راستای همهء خواست های اصلاح طلبانه و قانونمندانه و مردم سالارانهء خويش دفاع از حقوق انسانها را نيز سر لوحهء كار خويش قرار دهندف فراتر از مرزهای جغرافيايی خود، آيا حقوق انسانی مرزهای سياسی دارد؟ اگر اين رفتارهای حق كشانه بنيادش در سرشت ظالمانهء قوانين و يا نظام دولتی است، آيا بهتر نيست كه اين مسئله هم بخشی از يك مسئلهء عمومی كه عصر ما جويای حل آن است باشد؟

 

 ايران كشوری در حال گذار از نهاد های انقلابی به نهاد های مدنی، از شور انقلابی به شور انسانی و كشوری با سابقهء درخشان تمدن انسانی در ظرف خردی كه برای آن ساخته اند نمی گنجد.در ايرانی كه تصوری ما از آن داريم، ايران زمخت و انديشه كش و انسان آزار و فاشيست و خود بين نيست. اگر مسئلهء دوران ما فرو كوفتن فاشيسم در تمامی عرصه های زندگی بشر امروز است، سر بر آوری آن در ميان ملت ايران يكی از تاسف های روزگار نو بايد باشد. ملتی كه روزگاری پهنای انديشه اش جهان باستان را سيراب می كرد امروزه وجدانش در مقابل انسانهای هم نسل خود تكانی نمی خورد كه هيچ، همداستان تمام حق كشی هايی كه بر خود هم روا می دارد است. جامعهء ايران تا زمانی كه نتواند حساب خود را با سلب حقوق انسانی از خود و ديگران تصفيه كند نخواهد توانست به جهان نو پای بگذارد. جامعهء بسته، "يک دستگاه سياسی سرکوبگر" که ايدئلوژی اش سوئ ظن به " غير خودي" هاست مگر نتيجهء جز عدم بردباری و ايجاد روحيهء خشونت در مقابل خارجی ها و خودبرتر بينی کاذب که منجر به کاهش رشد انديشه های انسانی می گردد دارد؟ حق کشی هايی که در طول حضور مهاجران در ايران و در پاکستان صورت گرفته است موضوعی است با اهميت، با اهميت از اين منظر که حقوق انسانی آنها در سطح وسيعی به پيمانه های گوناگون سلب می شده است، و متاسفانه کشورهای مهاجر پذير با عنوان کردن مسايلی جانبی همچون مهمانوازی آن کشورها در مقابل مهاجرين افغان راه هر گونه اعتراضی را به نقض گستردهء حقوق انسانی مهاجرين می بسته اند. سکوت در مقابل ظلمهايی که بر مهاجرين بی پناه صورت می گيرد نه تنها ظلم به انسانهای بی گناه که ظلم به ملتهای منطقه است.در جامعهء که در آن حقوق انسانی پايمال می گردد بيشتر از همهء شهروندان آن سرزمين از آن آسيب می بينند. و آسيبی بدتر از رشد فاشيسم در پناه سياست و قوانينی ظالمانه که علنا حقوق اوليهء آدميان را نا ديده می گيرد.

 

 

 

 

 

 


صفحهء اول