© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



برگردان از آلمانی به فارسی دری: نیلاب موج سلام
مارچ 2010
 

 

ـ1ـ

Frankfurter Allgemeine Zeitung 
Februar 2010, Nr. 31
Julia Voss

 

آزرده گیهای روانی بر فهرست تابلوهای مقدس

فریدا کالو ـ نقاش هنرمند مکسیکو بایستی سه مخالف را در زنده گی خویش خنثی میساخت.
 

لبخند زدن به فریدا کالو و فرهنگ چهار سویش دیگر تقریباً مد شده است: پس از آنکه سلما هایک در سال  2002 زنده گی نقاش هنرمند را بر پردۀ سینما آورد، مدونا تابلو هایش را گرد آوری و « پورتره ام با میمون » از سال 1938 را به بهای یک میلیون دالر خریداری کرد، تجارت با آثار فریدا کالو بیشتر از پیش گل کردن گرفت.

بجاست اما، واکنش بر پرسشهایی که بیشتر پیچیده اند تا ساده:
جذبه و افسون فریدا کالو در چه نهفته است؟
چه برای زنان اروپا، امریکا و امریکای جنوبی انگیزه میشود تا آنها نقاش هنرمند مکسیکویی متولد سال 1907را که هنگام بدرود با گیتی تنها چهل و هفت سال داشت، شمایل بسازند؟
 او چه چیزی را سمبولساز است؟ 

این چالش را باید بیوگرافیی که در مورد کالو به نوشت می آید، داشته باشد، بی اعتنا که شنونده گان و خواننده گانش بزرگسالان اند و یا نوجوانان و آنگاه که بیوگرافی مارین گاتشالک « رنگهای روان من. سرگذشت فریداکالو » را میخوانیم، پاسخ مان را به دست می آوریم.

« یک پگاهی، گاهی که گریگور زامزا از خوابهای پریشان بیدار میگردد، خویش را در تختخواب در پیکر یک حشرۀ بزرگ مییابد. »، قصۀ معروف فرانتس کافکا در پیرامون مردی که به یک سوسک متغییر میشود، چنین آغاز مییابد. یک تغییر حال متوجه زنده گی فریدا کالو نیز میشود با تفاوت اینکه در مسیر مخالف قصۀ کافکا روانه میگردد. 

مارین گاتشالک موانعی را روشن میسازد که زنده گی، زمان و همروزگاران، سد راه فریدا کالو قرار داده بودند. آنگاه که زامزا با متغییر شدن، به تدریج در حال نزول در بیچاره گیست، برای هنرمند مکسیکویی بودنش در نقش سوسک بر پشت افتاده راه برونرفت به شمار میرود. آنچه پی گرفته میشود، داستان اختیار و ارادۀ خودیست. او راه مخالف را در پیش میگیرد.

کالو که به تاریخ 17 سپتامبر 1925 تازه پا به سن هژده گذاشته بود، در نتیجۀ یک رویداد ترافیکی در سرویس سخت مجروح شد. در نخست چنان بر می آمد که او ناگزیر است زنده گی را بدون کمک مانند یک حشرۀ بر پشت افتاده سپری کند. اما برای کالو آنگاه که او در پوست تانکی یک کورزیت داخل و به بستری ابدی محکوم میگردد، آغاز رو آوردن به هنر نقاشی است؛ در اتاق بیماران می آغازد به نقاشی. از فریدا کالو نقاش میشود و از زبان همسر آیندۀ او ـ دییگو  ریویرا میتوان آموخت که انسان چگونه میتواند سرنوشتش را در دست بگیرد.

باید گفت، روشن است که مارین گاتشالک داستان ادبی مانند فرانتس کافکا ننوشته است. زبان نگارشی او کاری و جدی است و از شک و تردید و ویرایش گل گلی بدور. او به حیث تحصیل کردۀ رشتۀ تاریخنگاری و سیاسی نویسی آموزه هایی داشته که در مورد نیلسون مندیلا و استرید لیندگرین نبشته و با آنها به ظرافتهای ژرف زبان نگارش دست یافته است.

 گاتشالک، فریدا کالو را نه تسخیر ناپذیر تر از آنچه است، نه با منش دیگر و نه با اراده تر از آنچه که اسناد میگویند، میتراشد. او تکیه میکند بر نامه ها و گزارشهای تاریخی که به امانت گذاشته شده اند و خیلی هوشیارانه یک بیوگرافی را بیرون میدهد. در بیوگرافی کالو، رویدادهای زنده گی شخصی او متاثر از رویداد های سیاسی و اجتماعی آن زمان در مکسیکو، امریکا و انقلاب روسیه در چهارچوب می آیند.  

و هنگام مطالعۀ « رنگهای روان من. سرگذشت فریدا کالو »، با سه مخالفی که بار بار سد راه فریدا کالو قرار میگیرند، آشنا میشویم. نخستین آن در ساختار متغیر پدیدار میشود و قضاوتیست که در برابر زنان هنرمند پیش گرفته شده بود. فریدا کالو با وجود دیدزنیها و حتا تحسینهای هنرمندانی چون پیکاسو و برتون کم بها داده میشود؛ خود خیلی پسانتر به این امر پی میبرد که او میتواند با هنرش زنده گی معیشتیش را تامین کند. در سال 1940 کالو درخواست کتبیش را به خاطر کمک هز به گوگین هایم ـ موزیم نیویارک میسپارد. درخواست کالو از سوی دییگو ریویرا، اندری برتون و مارسل دوشامپ پشتیبانی میگردد. پاسخ به درخواست « نه » است، یک تصمیمی که از دیدگاه امروزین بیشتر پوچ و چرند میتواند، باشد.

مخالف دوم بدنش است. کالو ناگزیر میگردد، پس از رویداد ترافیکی که سپس میلۀ آهنین در بدنۀ او جا داده میشود، بیش از چهل عملیات را در خویش انجام گرفتن بگذارد. او سه طفلش را هنگام بارداری از دست میدهد. درد های او با گذشت زمان نه کمتر بلکه بیشتر میگردند؛ انگشتان پایش را قطع میکنند و سرانجام یک پایش را نیز. او خود در آثارش بار بار  به مخالف سومش میپردازد: دییگو ریویرا نقاش سزاوار تجلیل  و همسر.

 دیگری هنر کالو را به آن پیمانه  پشتیبانی نمیکند و  نه هم یکی دیگر در نقش همسر چنان رنجورش میسازد. آندو دوبار با یکدیگر ازدواج میکنند، بار نخست در 1929سال  و بار دوم در سال 1941.

طبق کالو، عذاب درد های جسمی هرگز به پای آزار رنجهای روانی او نمیرسد؛ ریویرا به کالو حتا با برقراری روابط با خواهر کالو خیانت میکند.

 کالو، به همین دلیل دردهایش را دیگرگونه وزنه میکند. دردهای جسمی برای او سبکتر از دردهای روانی اند، شاید راز کالو در همین نهفته باشد.

 حدود یکصد و پنجاه نقاشی از کالو به جا مانده اند. یک سوم این نقاشیها خود او را نشان میدهند.  پورتره های کالو، آزرده گیهای روانی بر فهرست تابلوهای مقدس میشوند ارچند آنها در یک جریان واقعی خون، شفاخانه ها، عملیات و وسایل طبی را نشان میدهند.

ـ2ـ

Frida Kahlo – Meisterwerke, Keto von Waberer, Schirmer/Mosel

کهکشان در این تابلو سیاره گان، زمین و گیاهان را در آغوش میکشد همچنان فریدا کالو را که دییگو ریویرای برهنه را بسان کودکی بر دامان نهاده. کالو  خویش را در واپسین سالها بار بار چونان مادر ریویرا احساس میکرده است. او در مورد دییگو ریویرا نبشته بود: « هر لحظه کودک من هست.» و پی میگیرد:« کودک من که با هر لحظه متولد میشود، هر روز از خودم.» اما کالو این را نیز نبشته بود:« دییگو هرگز و هرگز برای کسی همسر نخواهد شد.».

Frida Kahlo – Meisterwerke, Keto von Waberer, Schirmer/Mosel

لینک مرتبط: « فریدا کالو همه را بدین باور گذاشت: من هرگز ندانسته بودم، سورریالیستی نقاشی میکنم.»

http://www.kabulnath.de/Salae_Doum/Shoumare_36/Nilabsalam_Tarjomah.html

پانوشت

تاریخ ازدواج دوبارۀ فریدا کالو با دییگو ریویرا در شماری از اسناد به سال 1940 اشاره میکند و در شمار دیگر به 1941.



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول