© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


               
 


محمد اسحاق فیاض
Mif_1967@yahoo.com



                                    سازمان ملل و نگاه دوباره به کودکان افغان

افغانستان یکی از کشورهایی است که وضعیت زنان و کودکان در آن چندان مطلوب نیست، جنگ، فقر و سنت هاتی رایج در جامعه افغانی مثلث شومی است که زنان و کودکان افغان را در خود گرفتار کرده است.
باهمه تلاش های بین المللی و داخلی که در این راستاصورت گرفته است متاسفانه هنوز هم وضعیت زنان و کودکان افغان بهبود چندانی نیافته و همچنان زندگی شان دچار رنج مضاعف است. به همین منظور برای بررسی وضعیت کودکان افغان و نیز ارایه راهکارهای لازم برای بهبودی وضعیت کودکان افغان، خانم راديکا کومارا سوامي نماينده خاص سرمنشي عمومي سازمان ملل متحد در امور کودکان و درگيري هاي مسلحانه، به افغانستان سفر کرده است. در دیداری که باحامد کرزی داشت، گزارش و پيشنهاداتي را که از سوي دفترش به شوراي امنيت سازمان ملل در رابطه به وضعيت کودکان افغانستان ارايه شده است به حامد کرزي رئيس جمهوري اسلامي افغانستان تقديم کردها ست.
هدف سفر شش روزه اين نماينده ويژه سازمان ملل به کابل بررسي وضعيت کودکان افغان، به ويژه آناني که در مناطق جنگي قرار دارند، تشکيل مي دهد.
دراين ديدار راجع به مصونيت اطفال از آسيب هاي جنگ گفتگو شد و تاکيد گرديد که حکومت افغانستان بايد با درنظر داشت آسيب پذيري اطفال، راهکارهايي را عملي کند که مصونيت بيشتري متوجه اطفال گردد. خانم سوامي از استخدام کودکان و استفاده از آنان در اعمال تروريستي، خواهان رسيدگي به زندانيان کودک وجلوگيري از هر نوع خشونت عليه کودکان شد و بر همکاري نزديک نيروهاي بين المللي و حکومت افغانستان در تهيه طرزالعملي که بتواند خشونت را در کشور کاهش دهد تاکيد کرد.
هرسال درروز جهانی کودک برای کودکان افغان مراسمی برپ می گردد و رنج نامه ای از کودکان به خوانش گرفته می شود و فردای آن به فراموشی سپرده می شود و این است تکرار مکررات کار و تلاش برای کودکام افغا در طول نه سال گذشته. ما درحالی دم از تحول و نوسازی و توسعه می زنیم که کودکان ما در بد ترین شرایط زندگی می کنند در حالیکه روند تربیت و تحول و تحول پذیری برعمس است، زیرا ملتی می تواند تحول پذیر باشد که جریان تحول نه در میان بزرگان و میان سالان، بلکه در میان نسل جدید آن که اطفال و نوجوانان را در بر می گیرد آغاز شده باشد، چون نسل میان سال و پیران جامعه، نه تحول پذیرند و نه تحول پذیری آنان تأثیر شگرف برای جامعه می گذارد. در دیگر کشور های جهان بزرگترین سرمایه گذاری برای تربیت کودکان و نوجوانان می گردد. پر هزینه ترین وزارتخانه، وزارت معارف و ریاست ها و کانونهای متعدد آموزشی و تربیتی، برای اطفال و نوجوانان است. علوم تربیتی در هر کشوری، بخصوص کشور های توسعه یافته، از اهمیت زیادی برخور دار است و به رشته های مختلف تقسیم بندی شده است. یک مربی کودک، یا معلم روانشاسی کودک و نوجوان و ... دغدغه در آمد و هزینه زندگی را ندارند و در جامعه از احترام خاص برخوردار اند، چرا که ملت توان مند و با استعداد و خلاق، با تربیت سالم هر نسلی دریک جامعه بوجود می آید و کسب تجربیات و اندوخته های جدید، در سایه تعلیم و تربیت و آموزش نسل جدید هر ملتی امکان پذیر است. اما ما به راستی برای کودکان خود چه کرده ایم؟
در شرایط فعلی کودکان ما از چه امکاناتی برای تعلیم و تربیه و انتقال تجربیات گذشتکان به سوی خود، می توانند استفاده کنند؟ متأسفانه میراث به جای مانده برای فرزندان افغانی، فقط جنگ و خشونت و ویرانی است، نه تنها سه دهه جنگ، بلکه تاریخ این کشور با آشوب ها و خشونت ها و استبداد عجین شده است، فرزند افغانی نسل مظلوم و ستم کشیده ای است که در دامن جنگ تولد یافته و اززندگی جز خشونت و به خون غلطیدن انسانها تجربه دیگری ندارد. این نسل واقعاً نسل آزرده و خسته است که سنت ها و باور های اجتماعی زمینه بروز شخصیت را به او نمی دهد و جنگ و نا امنی روح او را افسرده و زمینه تحصیل و کسب تجربه را از او گرفته است.
مرگ و میرکودکان دومين چالش فراروي نسل آينده افغاني است، طبق آمارهای که از سوی یونیسف ارایه کرده است یک پنجم کودکان افغانی قبل از آنکه به سن 5 سالگی برسند می میرند، این آمار بدون نارسایی های جسمانی کودکان می باشد که ناشی از فلج اطفال و چندین مرض دیگر کوکان هموطن ما را معیوب و ناقص می سازد. یک مسئله غمباری که حتی در آمار ها نیز ذکر نگردیده است، سوء تغذیه کودکان افغان است و سبب شده است که آنان از رشد طبیعی جسمانی و ذهنی باز بمانند، با توجه به وضعیت نابه سامان معیشتی در افغانستان اکثریت کودکان افغانستان دچار سوء تغذیه هستند، اگر این آمار ها روی هم قرار بگیرد، در صد انگشت شماری از کودکان و نوجوانان افغان را در بر می گیرد که به طور طبیعی و با تغذیه سالم و سلامتی جسمی رشد کرده اند.
گسترش فقر اجتماعی سومين چالشي است كه سبب شده است کودکان زیادی در سنین 8 تا 10 سالگی برای کسب لقمه نان برای خانواده های خود کار کنند، افغانستان یکی از کشور های است که آمار کار گران کودک بسیار بالا است، فقر خانواده و نبود سرپرست، آنان را به نان آوران کوچک خانواده ها تبدیل کرده است. نان آوران کوچکی که با رنج و تهی دستی از صبح تا غروب برای کسب لقمه نانی اندک کار می کنند، و مورد قهر صاحبان کار قرار می گیرند. دهها هزار کودک افغان پای چوبه دار قالین نشسته اند، مستری گری، نانوایی، دست فروشی، شیرینی پزی، نقل پزی و ... کار های شاق و دشواری است که کودکان واجب التعلیم به جای مکتب رفتن در افغانستان انجام می دهند.
محروم ماندن از تحصيل چهارمين چالش در کنار چالش های دیگری است که برای کودکان افغانی بوجود می آید. جنگ، مهاجرت، آتش زدن مکاتب، از دست دادن سرپرست خانواده.. . آمار بلندی از کودکان واجب التعلیم را شامل می شود که از رفتن به مکتب محروم هستند. شايد امروزه صدها هزار كودك افغاني را شامل شود كه به دلايل مختلفي از رفتن به مكتب محروم مانده باشد.
مهمتراز همه توجه بیشتر به وضعیت روحی و روانی کودکان افغانستان است. کودکان خسته از جنگ که خشونت ها را در روح و روان خود تجربه کرده اند. از هر گونه امکانات تفریحی و بازی محروم هستند، نه پارکی هست و نه مکانهای ورزشی و تفریحی برای آنان.
هرچند که سفر نماینده ویژه سازمان ملل در افغانستان، سببتغییرات گسترده در وضعیت زندگی کودکان افغان نمی شود، امابازهمین مقدار ازتلاش ها که از سوی سازمان ملل و دیگر نهادهای حقوق بشری برای کودکان و زنان افغامی گردد، نیز جای تقدیر است و آنچه در دراز مدت برای بهبود زندگی کودکان و زنان افغانستان در درازمدت ضرورت است، ایناست که باید نهاد های بین المللی برنامه های تدریجی دراز مدت را برای بهبود وضعیت کودکان افغانستان در نظر بگیرند و در سایه این تلاش های درازمدت به تدریج بتوانند وضعیت زندگی کودکان افغان را بهبود ببخشند.




 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول