© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




 نقیب صادق

 



رهبر

این روز بد، این شام تار از تحفه های رهبر است
این دشت خون، کوه جنون از ماجرای رهبر است

کاخ ظالم بر فلک ظلمش فراوان گشته است
هر چه آید بر سر مان از قفای رهبر است

مادران مردند، خرمن سوخت منزل ها بریخت
ملت مظلوم چه داند؟ کار های رهبر است

هر که از بیداد رهبر داد و بیداد سر دهد
چشم و گوشش را ببندید! گفته های رهبر است

در فلسطین گر کسان سیلاب خون آورده اند
پیش اژدر های ما از چوچه های رهبر است

این فرنگی ها که آبم را گل آود کرده اند
تور و سیم و چنگکش زیر قبای رهبر ایست

صبح نیویورک، چاشت لندن، شام پاریس میرود
این همه پرواز ها چون ناشتای رهبر است

گر یتیمان پا برهنه روی یخ خوابیده اند
گرم و نرم از خون ایشان در سرای رهبر است

لشکر آوارگان هر سو به کام مرگ رفت
خون ایشان تا ابد در شوربای رهبر است

سال سی شد کآتش جنگ سخت بیداد میکند
پلته و باروت جنگ زیر قبای رهبر است

اختلاس، چور و چپاول های بیت المال ما
این همه از فکر و کار و آیدیای رهبر است

قاضی و مفتی قومندان هم وزیر و هم رئیس
فرقه آدمکشان زیر لوای رهبر است

پشت بر ملت کند رو سوی دالر ها و پوند
داد مظلوم نشنود کر گوشهای رهبر است

بر ملا او میزند داد از خدا و از رسول
در خفا بد تر ز ابلیس هر هوای رهبر است


فریاد یتیم ......

ای سر باز سرزمین دور دستها
از هر نگاه هراس انگیز تو
دلم چون بید میلرزد
اینجا چه گم کرده ای؟
که در جستجوی آن
ما را به گلوله ها میبندی
پدرم را از من گرفتی
دیگر از این کودک پا برهنه
و گرسنه
کز بام تا شام
در گرما و سر ما
دستآوردهای تو
این سگرت و ساجق و پوقانه را
برای امرار حیات خود و یگانه مادرش
بر شانه های لاغر خویش
کوچه به کوچه میکشد
دیگر چه خواهی؟



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول